مقدمه
زوجین ناسازگار بهدلیل ناتوانی در اتخاذ دیدگاه مشترک در مواجهه با مشکلات زناشویی پیامدهای منفی مختلفی را تجربه میکنند. درواقع ناسازگاری به اتخاذ دیدگاه منحصر به خود بدون در نظر گرفتن دیدگاه شریک عاطفی مرتبط است که رضایت و صمیمیت زوجین را تحت تأثیر قرار میدهد [
1،
2]. صمیمیت در رابطه همسران، فرآیندی تعاملی است که هسته اصلی آن شناخت، فهم و پذیرش فرد مقابل، همدلی با احساسهای او و قدرشناسی از دیدگاه بیهمتای وی نسبت به جهان است که بهعنوان یک نیاز اساسی در انسان مفهومسازی شده است [
3]. با از دست رفتن صمیمیت یکی از حلقههای پیوند زناشویی از بین میرود. صمیمیت به وجود تعامل بین زوجین اشاره میکند و نبود یا کمبود آن یک شاخص آشفتگی در رابطه زناشویی است و روشن است که از طریق افزایش صمیمیت زناشویی میتوان به بهبود روابط زوجین کمک کرد [
4].
کاسته شدن صمیمیت بخشی از روند دلزدگی زوجین است که پیامدهای ناگواری برای سلامت عمومی آنها دارد. ازسویدیگر وجود صمیمیت بین زوجین به تجربه رضایت زناشویی بالاتر منجر میشود و این نوع زوجین قابلیت بیشتری در مواجهه با مشکلات و تغییرات مربوط به رابطه خود دارند [
5, 6, 7]. زوجهای آشفته و ناسازگار بهطور معمول صمیمیت، نزدیکی و محبت کمتری را نسبت به یکدیگر ابراز میکنند. به همین دلیل یکی از مهمترین انگیزههای زوجین برای گرایش به خیانت زناشویی، تجربه مجدد صمیمیت فردی و جنسی است. یکی دیگر از مؤلفههای مهم در متن خانواده که با صمیمیت زوجین ارتباط تنگاتنگی دارد، رضایت زناشویی است. رضایت زناشویی وضعیتی است که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس خوشبختی و رضایت از یکدیگر دارند [
8]. روابط رضایتبخش از طریق علایق متقابل، مراقبت از یکدیگر و ارضای نیازها، پذیرش و تفاهم با همدیگر سنجیده میشوند. ارتباط با همسر جنبه مرکزی زندگی عاطفی-اجتماعی یک شخص است و نارضایتی زناشویی میتواند به توانایی زن و شوهر برای برقراری روابط رضایتبخش با سایر اشخاص خارج از خانواده آسیب بزند. بنابراین برای داشتن یک ازدواج موفق و پایدار، زوجین باید مهارتهای لازم را از طریقهای آموزشها و مداخلات موجود کسب کنند [
9].
برای درمان مشکلات مربوط به صمیمیت زوجین و رضایت زناشویی، رویکردهای متعددی نظیر رویکرد شناختی-رفتاری و رویکرد رفتاری یکپارچهنگر وجود دارد. هر رویکرد براساس تبیینهای خاص خود از روابط صمیمانه همسران، روشهای درمانی و آموزشی ویژهای برای افزایش صمیمیت و رضایت زناشویی ارائه میکند [
10].
زوجدرمانی شناختی-رفتاری به دنبال شناسایی و تغییر الگوهای فکری مخرب و اصلاح الگوهای رفتاری ناشی از آنها میباشد [
11]. بهعبارتدیگر، رویکردهای شناختی-رفتاری فرض میکنند وقتی نحوه پردازش اطلاعات تغییر کند، تغییرات مثبت در هیجان و رفتار نیز رخ خواهد داد. زوجدرمانی شناختی-رفتاری بر سه حوزه شناختها، عواطف و رفتارها تأکید دارد. از نفطهنظر زوجدرمانی شناختی-رفتاری، فرض میشود مشکلات زناشویی، نتیجه ناکارآمدی همسران در برقراری ارتباط، ناتوانی در حل مؤثر تعارضها، باورهای غیرمنطقی و تبادلات رفتاری منفی هستند [
12]. براساس این دیدگاه تعارض زوجین میتواند هم براساس شناختهای آنها نسبت به ارتباط متقابل و هم به دنبال رفتارهای تغییریافته هریک از زوجین ایجاد شود.
همچنین در این رویکرد تأکید بسیاری بر نقش توجه انتخابی، اسناد، انتظارات، فرضیهها و معیارها در رشد تعارض بین زوجین وجود دارد. علاوهبراین طبق این دیدگاه باورهای غیرمنطقی زوجین از رابطه به ناکارآمدی ارتباط منجر شده و الگوهای رفتاری نامطلوب از شناختهای مشکلساز به وجود میآید. این رویکرد بر باورهای غیرمنطقی تمرکز دارد و بازسازی شناختی از شیوههای بارز آن است. درواقع شیوهای که افراد با آن رویدادهای ارتباطیشان را ادراک و تفسیر میکنند، بر تجربه ذهنی و هیجانیشان و رفتار پسآیند آن تأثیرگذار خواهد بود [
11].
در این راستا، نتایج تحقیق راج و همکاران [
13] بیانگر تأثیر معنیدار درمان شناختی-رفتاری بر رضایت زناشویی بود. کیس و همکاران [
14] دریافتند درمان شناختی-رفتاری کوتاهمدت در افزایش رضایت از زندگی بیماران مؤثر بود. باردن و همکاران [
15] در پژوهشی تأثیر زوجدرمانی شناختی-رفتاری را بر باورهای شخصیتی، راهبردهای کنارآمدن و کیفیت زندگی بررسی کردند، نتایج نشان داد درمان شناختی-رفتاری بر باورهای شخصیتی، راهبردهای کنارآمدن و کیفیت زندگی تأثیر مثبت و معنیداری داشت. کانکلین و همکاران [
16] به این نتیجه رسیدند که زوجدرمانی شناختی-رفتاری بهصورت گروهی بر افزایش کیفیت زندگی زنان دارای اختلالات خلقی تأثیر داشت. یافتههای کاجاندینگ [
17] نشان داد زوجدرمانی شناختی-رفتاری بر بهبود کیفیت زندگی زناشویی زوجین مؤثر است. همچنین دوریس و همکاران [
18] در مطالعه خود نشان دادند زوجدرمانی شناختی-رفتاری در کاهش اضطراب و افسردگی زوجین و افزایش مهارت اجتماعی آنها نقش دارد. بلانگر و همکاران [
19] در پژوهشی تأثیر زوجدرمانی شناختی-رفتاری را بر شادمانی زناشویی و عملکرد زوجها در فعالیتهای حل مسئله بررسی کردند و نشان دادند این مدل درمانی در افزایش شادمانی زناشویی و بهبود عملکرد حل مسئله زوجها مؤثر بوده است. در پژوهشی دیگر نشان داده شد زوجدرمانی شناختی-رفتاری تأثیر معنیدار در افزایش توانایی زوجین در تنظیم هیجان دارد. در مقابل برخی مطالعات نیز دال بر عدم تأثیر این مداخله بودهاند؛ بهعنوانمثال افارل و استوارت [
20] در مطالعه خود به اثربخش بودن این مداخله در بهبود کیفیت روابط زناشویی زوجین دست نیافتند.
ازسویدیگر پژوهشگران معتقدند زوجدرمانی نیاز به حرکتی فراتر از درمانهای موجود، در جهت بررسی رویکردهای یکپارچه درمانی دارد [
21]. هرچند برخی از فراتحلیلها [
22،
23] تأیید میکنند درمانهای مختلف برای آشفتگی زوجی ازنظر آماری و بالینی، پیامدهای معنیداری ایجاد میکنند، اما یافتههای پژوهشی دیگری نشان میدهند درصد زیادی از زوجین در بهرهوری از آنها شکست میخورند یا مدتی پس از درمانهای رایج بدتر میشوند؛ بهگونهایکه تنها در 50 درصد زوجین درمانشده، هر دو شریک بهبودی معنیدار در رضایت از رابطه نشان میدهند [
22].
برمبنای چنین یافتههایی از فواید رویکردهای یکپارچهنگر این است که در آن زوجین ممکن است از یک راهبرد درمانی که از نوآوریهای مفهومی و تکنیکی مدلهای نظری مختلف مرتبط با مشکلات گوناگون زوجی طرح میشود، بیشتر سود ببرند. همچنین طی یک دهه اخیر حرکت به سمت یکپارچهنگری در الگوی مداخلات مشاهده میشود. زوجدرمانی یکپارچهنگر براساس نظریه شناختی-رفتاری، نظریه بخشودگی در روابط بین فردی، نظریه بینشگرا و نظریه پاسخ به آسیب برای زوجینی که با مشکلات زناشویی روبهرو هستند تدوین شده است [
23].
درواقع زوجدرمانی یکپارچهنگر یک رویکرد درمانی برای مشکلات در روابط زوجین است که بهطور همزمان به عوامل بین فردی و درون فردی توجه میکند. بنابراین برای داشتن یک ازدواج موفق، زوجها باید توانایی پذیرش چیزهای غیرقابلتغییر و آنچه را که میتوان تغییر داد، توسعه دهند و این فرض واقعگرایانه در قلب زوجدرمانی یکپارچهنگر قرار دارد [
24]. در این راستا، در مطالعهای که گوردن و بائوکام [
25] انجام دادند 6 زوج که یکی از آنها خیانت کرده بود تحت درمان یکپارچهنگر قرار گرفتند. نتایج پژوهش نشان داد خشم، انتقام و اجتناب از تعامل با همسر پس از درمان بهطور معنیدار کاهش یافته است. همچنین نتایج پژوهش گوردن و بائوکام [
25] نشان داد زوجدرمانی یکپارچهنگر و زوجدرمانی هیجانمدار میتوانند بر افزایش صمیمیت زناشویی تأثیرگذار باشند و در ابعاد هیجانی و ارتباطی تأثیر زوجدرمانی هیجانمدار بیشتر از زوجدرمانی یکپارچهنگر بود.
باتوجهبه افزایش مشکلات و تعارضات زناشویی بین زوجین و نیز افزایش آمار طلاق در سالهای اخیر و نیز باتوجهبه مطالب بیانشده و خلاء پژوهشی درخصوص مقایسه این دو رویکرد، پژوهش در حیطه اثربخشی دو رویکرد زوجدرمانی شناختی-رفتاری و زوجدرمانی یکپارچهنگر بر افزایش صمیمیت زوجین و رضایت زناشویی ضرورت دارد. بنابراین در پژوهش حاضر ما به دنبال پاسخ به این سؤال بودیم که: کدامیک از مدلهای زوجدرمانی شناختی-رفتاری و زوجدرمانی یکپارچهنگر بر ارتقای مؤلفههای رضایت زناشویی و صمیمیت زوجینی در زوجین ناسازگار مؤثرتر است؟
روش
شرکتکنندگان
طرح پژوهش حاضر بهدلیل اینکه به مقایسه اثربخشی زوجدرمانی شناختیـرفتاری و زوجدرمانی یکپارچهنگر بر ارتقای مؤلفههای رضایت زناشویی و صمیمیت زوجینی در زوجین ناسازگار میپردازد، نیمهآزمایشی از نوع پیشآزمون–پسآزمون با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل میباشد. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه زوجین دارای اختلاف زناشویی مراجعهکننده به مراکز مشاوره شهرستان تبریز در سال 1402 میباشند. حجم نمونه با استفاده از نرمافزار آماری جیپاور با اندازه اثر 0/25، سطح معنیداری 0/05، توان آزمون 0/91 (1-B) محاسبه شد. نمونه پژوهش شامل 45 زوج دارای وضعیت ناسازگاری مراجعهکننده به 4 مرکز مشاوره در شهر تبریز بودند که به روش نمونهگیری هدفمند و باتوجهبه ملاک ورود و خروج از جامعه پژوهش گزینش شدند و با استفاده از تخصیص تصادفی در گروه زوجدرمانی شناختی-رفتاری (15 زوج)، گروه زوجدرمانی یکپارچهنگر (15 زوج) و گروه کنترل (15 زوج) قرار گرفتند (
جدول شماره 1) (
تصویر شماره 1).
ملاکهای ورود: دارا بودن مشکلات زناشویی مانند نارضایتی از طریق آزمون انریچ به تشخیص روانشناس، عدم دریافت درمانهای روانشناختی قبل از ورود به پژوهش، درصورت مصرف دارو، امکان ثابت نگهداشتن نوع میزان داروی مصرفی در طی پژوهش، داشتن حداقل مدرک دیپلم، داشتن حداقل 5 سال و حداکثر 15 سال سابقه زندگی مشترک، امضاء رضایت کتبی برای شرکت در پژوهش، عدم ابتلاء به اختلالات طیف اسکیزوفرنی و سوء مصرف مواد (تشخیص توسط متخصص روانپزشکی). ملاکهای خروج: حضور نامداوم در جلسات مداخله و متارکه همدیگر در حین مدت زمان مداخله.
ابزارهای پژوهش
پرسشنامه صمیمیت زناشویی باگاروزی (MINQ)
این پرسشنامه را باگاروزی [
26] تهیه کرده است و شامل 40 سؤال است. این پرسشنامه دارای 8 بعد است که شامل صمیمیت عاطفی، صمیمیت روانشناختی، صمیمیت جنسی، صمیمیت جسمی، صمیمیت معنوی، صمیمیت زیبایی شناختی، صمیمیت عقلانی و صمیمیت اجتماعی است. در این پرسشنامه آزمودنی درجه موافقت خود را نسبت به سؤالهای این پرسشنامه در دامنهای از 1 تا 10 نشان میدهد. جباری و همکاران [
27] ضریب پایایی این پرسشنامه را با روش آلفای کرونباخ 0/94 گزارش کردند که نشان از پایایی بالای ابزار اندازهگیری دارد. در پژوهش خجستهمهر و همکاران [
28] نیز ضریب پایایی ابعاد این پرسشنامه با استفاده از روش همسانی درونی (آلفای کرونباخ) در دامنهای بین 0/65 تا 0/88 به دست آمد. جباری و همکاران [
27] در مطالعه خود، روایی همگرای این پرسشنامه را از طریق همبسته کردن آن با مقیاس صمیمیت والکر و تامپسون [
29] گزارش کردند.
پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ
این مقیاس را اولسون و همکاران در سال 1989 به منظور بررسی و ارزیابی زمینههای مشکلزا یا شناسایی زمینههای قدرت و بهبود روابط زناشویی طراحی کردهاند [
30]. نسخه اصلی آزمون شامل 115 سؤال است. اما سلیمانیان [
31] فرم کوتاهی از این پرسشنامه را تهیه کرد که دارای 47 سؤال بود و مؤلفههای آن شامل رضایت زناشویی، ارتباط زناشویی، مسائل شخصیتی، حل تعارض، فعالیتهای مربوط به اوقات فراغت، نظارت مالی، روابط جنسی، نقشهای مساوات طلبی و جهتگیری عقیدتی، ازدواج و فرزندان، بستگان و دوستان است. حداقل و حداکثر نمره آزمودنی 47 و 235 است. در فرم اصلی این پرسشنامه پایایی به روش ضریب آلفای کرونباخ 0/92 گزارش شده است. سلیمانیان پایایی فرم کوتاه را از طریق محاسبه ضریب آلفای کرونباخ 0/90 گزارش کرد. همچنین میزان پایایی آزمون به روش بازآزمایی بین 0/65 تا 0/94 و قدرت تمیز آن را 0/90 گزارش کردند [
31].
خلاصه جلسات درمانی
خلاصه جلسات زوجدرمانی یکپارچهنگر [32]
تعداد جلسات این رویکرد 16 جلسه بود و شامل معارفه و آشنایی، جلسات فردی با زوجین و بیان اصول رازداری، فرمولبندی مشکلات و زمینههای مشکلساز، صحبت درباره الگوهای تعامل، آموزش تکنیکهای پذیرش و مداخلات مبتنی بر تغییر رفتار، مداخلات مربوط به ایجاد تحمل و خویشتنداری و در پایان اجرای پسآزمون بود.
خلاصه جلسات زوجدرمانی شناختی-رفتاری [23]
تعداد جلسات این رویکرد 10 جلسه بود و شامل آشنایی و بیان اهداف جلسات، شناسایی باورها و انتظارت غیرواقع بینانه، اصلاح خطاهای شناختی، شناسایی الگوهای اسنادی و تأثیر آن بر رابطه، ایجاد مهارتهای صحیح انتقال افکار و احساسات، ایجاد مهارتهای درک همدلانه و گوش دادن، یادگیری حل مسئله، روشهای حل تعارض و در پایان جمعبندی و اجرای پسآزمون بود.
روش اجرای پژوهش
در پژوهش حاضر برای گردآوری اطلاعات از روش کتابخانهای استفاده شد. نحوه شروع انجام کار بدین صورت بود که پس از کسب مجوزهای لازم و نیز تأییدیه کمیته اخلاق دانشگاه تبریز، اهداف مطالعه به اعضاء نمونه بازگو و رضایتنامه کتبی دریافت شد. سپس به آنها اطمینان داده شد که اطلاعاتشان کاملاً سری خواهد ماند. قبل از آموزش زوجدرمانی یکپارچهنگر و زوجدرمانی شناختی-رفتاری، گروههای موردمطالعه، پرسشنامه صمیمیت زناشویی باگاروزی (MINQ) و پرسشنامه مؤلفههای رضایت زناشویی را بهعنوان پیشآزمون تکمیل کردند. سپس آموزشهای لازم ارائه و پسآزمون جهت ارزیابی تغییرات ایجادشده از مراجعهکنندگان دریافت شد. همچنین جهت رعایت اصول اخلاقی بعد از اتمام مداخله، گروه کنترل نیز مداخله (زوجدرمانی شناختی-رفتاری و یکپارچهنگر) دریافت کردند.
تحلیل آماری
برای تجزیهوتحلیل دادهها از روشهای آمار توصیفی شامل محاسبه شاخصهای توصیفی و همچنین در آمار استنباطی به منظور بررسی فرضیهها از روش تحلیل کواریانس استفاده شد و اطلاعات با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 26 تجزیهوتحلیل شدند.
یافتهها
به منظور تحلیل دادههای جمعآوریشده ابتدا از روشهای آمار توصیفی (شاخص میانگین و انحرافمعیار) و به منظور بررسی فرضیهها از آمار استنباطی (روش تحلیل کواریانس) استفاده شد.
مندرجات
جدول شماره 2، میزان میانگین و انحرافمعیار متغیرهای موردمطالعه (صمیمیت زناشویی و رضایت زناشویی) را در بین گروههای موردمطالعه (گروه شناختی-رفتاری، گروه یکپارچهنگر و گروه کنترل) در مراحل پیشآزمون و پسآزمون نشان میدهد.
برای بررسی مفروضههای تحلیل کوواریانس در این مطالعه به بررسی پیشفرض همگنی ماتریسهای کوواریانس و پیشفرض همگنی واریانس خطا پرداخته شد. در این راستا، برای بررسی پیشفرض همگنی ماتریسهای کوواریانس از آزمون باکس استفاده شد. نتایج آزمون باکس نشان داد همبستگی متغیرهای وابسته در گروههای موردمطالعه همگن است، چراکه 0/76=F محاسبهشده در گروههای موردمطالعه در سطح 0/05>P معنیدار نیست. برای بررسی پیشفرض همگنی واریانس خطا از آزمون لون استفاده شد. نتایج آزمون لون نشان داد واریانس خطای متغیرها در گروههای موردمطالعه همگن است، چراکه F محاسبهشده در متغیر صمیمیت زناشویی در مراحل پیشآزمون و پسآزمون بهترتیب 0/72 و 0/93 و در متغیر رضایت زناشویی در مراحل پیشآزمون و پسآزمون بهترتیب 0/19 و 0/38 بود که در سطح 0/05>P معنیدار نیست.
باتوجهبه محقق شدن پیشفرضهای تحلیل کوواریانس، از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری برای بررسی تفاوت گروههای موردمطالعه استفاده شد. برای تعیین تفاوت گروههای موردمطالعه از آزمون تحلیل واریانس چندمتغیری استفاده شد و نتایج نشان داد همه آزمونها (لامبدای ویلکز، اثرپیلایی، بزرگترین ریشه روی و تی هتلینگ) براساس F محاسبهشده در سطح 0/05>P معنیدار است. این امر نشان میدهد میانگین آزمونها ازنظر حداقل یک متغیر مؤلفههای رضایت زناشویی (مسائل شخصیتی، ارتباط، حل تعارض، مدیریت مالی، فعالیتهای اوقات فراغت، رابطه جنسی، فرزندپروری، رابطه با خانواده و دوستان و جهتگیری مذهبی) بین گروه کنترل و گروهه آزمایشی تفاوت معنیداری دارند. آزمون لامبدای ویلکز با مقدار 0/556 و 2/294=F تفاوت معنیداری را نشان داد. پس بین ترکیب خطی نمرات مؤلفههای رضایت زناشویی گروه زوجدرمانی شناختی-رفتاری و گروه کنترل در سطح معنیداری 0/05 تفاوت وجود دارد. در ادامه جهت مقایسه اثر متغیر مستقل بر هریک از متغیرهای وابسته از آنکوا استفاده شد (
جدول شماره 3).
مندرجات
جدول شماره 3 نشان میدهد با کنترل اثرات پیشآزمون بر پسآزمون تفاوت میان گروهها در پسآزمون ازلحاظ آماری در بین متغیرهای صمیمیت زناشویی مانند صمیمیت هیجانی، صمیمیت جنسی، صمیمیت جسمانی، صمیمیت معنوی، صمیمیت زیباییشناختی در سطح 0/01>P معنیدار است. همچنین در بین متغیرهای رضایت زناشویی مثل ارتباط زناشویی، حل تعارض، مدیریت مالی، فعالیتهای اوقات فراغت و جهتگیری مذهبی در سطح 0/01>P معنیدار است. بنابراین نتایج بیانگر تفاوت در بین گروههاست. حال باید دید که در بین کدام گروهها تفاوت معنیدار وجود دارد.
در
جدول شماره 4، به منظور بررسی این نکته که کدامیک از دو روش بر صمیمیت و رضایت زناشویی تأثیر بیشتری داشتهاند از آزمون تعقیبی استفاده شد.
مندرجات
جدول شماره 4 نشان میدهد بین گروههای موردمطالعه تفاوت معناداری وجود دارد. بهعبارتدیگر هم بین دو روش درمانی تفاوت وجود دارد و هم بین روشهای درمانی با گروه کنترل این تفاوت قابلمشاهده است. براساس
جدول شماره 4، روش درمان یکپارچهنگر نسبت به روش درمان شناختی-رفتاری در مقایسه با گروه کنترل بر زیرمؤلفههای روابط جنسی و جهتگیری مذهبی در متغیر رضایت زناشویی تأثیر بیشتری داشته است و در سطح 0/01>P معنیدار است. همچنین روش درمان یکپارچهنگر نسبت به روش درمان شناختی-رفتاری در مقایسه با گروه کنترل بر زیرمؤلفههای صمیمیت هیجانی، صمیمیت روانشناختی، صمیمیت عقلانی، صمیمیت جنسی، صمیمیت زیباییشناختی و صمیمیت اجتماعی-تفریحی در متغیر صمیمیت زناشویی تأثیر بیشتری داشته است و در سطح 0/01>P معنیدار است.
بحث
هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی زوجدرمانی شناختی-رفتاری و یکپارچهنگر بر ارتقای مؤلفههای رضایت زناشویی و صمیمیت زوجینی در زوجین ناسازگار بود.
نتایج پژوهش حاضر نشان داد زوجدرمانی شناختی-رفتاری مؤلفههای رضایت و صمیمیت زناشویی در زوجین ناسازگار را ارتقاء میبخشد. این نتایج با یافتههای قبلی [
33-
45] همسو میباشد. اصل بنیادی شناخت شناختی-رفتاری این است که رفتار و احساس فرد تا اندازه زیادی به چگونگی تفسیر فرد از جهان بستگی دارد. این درمان به مراجع کمک میکند تا بهوسیله شناختن و تغییر دادن تفکر، رفتار و پاسخ هیجانی ناکارآمد بر مشکلاتش غلبه کنند [
42]. تکنیکهای شناختی، شناسایی و چالش با تفکرات منفی، جستوجوی کمک برای یافتن روشهای جایگزین تفکر و تسهیل شناسایی علل مشکل و روشهایی برای حفظ این تکنیکها است. در تبیین اثربخشی زوجدرمانی شناختی-رفتاری بر رضایت زناشویی میتوان گفت، باتوجهبه اینکه پیروان رویکرد شناختی اعتقاد دارند وجود برخی خطاهای رایج ذهنی میتواند تفسیر و برداشت ما را از واقعیت دچار اشکال کنند و به دنبال آن روحیات و رفتارهای نامناسب ظاهر شوند، بنابراین عمق صمیمیتی که دو نفر در رابطهشان ایجاد میکنند، به توانایی آنان برای انتقال روشن، صحیح و مؤثر افکار، احساسات، نیازها و خواستههایشان بستگی دارد [
43]. زوجدرمانی شناختی رفتاری میتواند موجب تقویت مهارتهای ارتباطی مانند مهارتهای کلامی و غیرکلامی شود [
40].
تقویت مهارتهای ارتباطی باعث افزایش خودباوری مثبت و کاهش منفینگری میشود و افزایش خودباوری درنهایت به کاهش دلزدگی روانی زوجین منجر میشود. اصل بنیادین درمان شناختی–رفتاری بر این پایه استوار است که کنشها و رفتارهای فرد تا اندازه زیادی به چگونگی تفسیر او از جهان هستی بستگی دارد. در این رویکرد تفسیرهای افراد را از موقعیتهای تعارضبرانگیز منحرف و یا به شکل مثبت تغییر میدهند و برآیند اینکه از میزان تعارض و بیرمقی زناشویی کاسته میشود. همچنین احتمال دارد دلیل اصلی اینکه درمان شناختی–رفتاری بر متغیرهای پژوهش تأثیر مثبت داشته است، این بوده باشد که مشکلات زوجین موردپژوهش بیشتر میانفردی بوده است تا درونفردی؛ بهعبارتدیگر یک مشکل کوچک مایه برپایی تعارضهایی در روابط اعضای خانواده با همدیگر شده است و سرانجام با مرور و گذشت زمان بر شدت و اندازه این تعارضها افزوده شده است؛ بنابراین یکی از دلایلی که درمان شناختی–رفتاری درمورد این زوجین کارساز بوده است میتواند این باشد که این مداخلات به اصلاح باورهای نامعقول و غیرمنطقی، بازسازی شیوههای ارتباطی منفی و بد میان افراد خانواده و همچنین بازسازی تفکرات غیرواقعی منجر شده است [
20]. پس میتوان گفت زوجدرمانی شناختی–رفتاری با حل تعارض میان زوجین از راه آموزش فنونی همچون مهارت حل مسئله، مهارتهای رویارویی میانفردی، مهارت رویارویی با تنیدگی، مهارت قاطعیت، آموزش فنون بازسازی شناختی، مثبت اندیشی، مهارتهای ارتباطی و مهارت همدلی به افراد خانواده، به آنان کمک کرده است به شیوه مناسبی با مشکل روبهرو شوند [
43].
درمجموع، زوجدرمانی شناختی–رفتاری با بینش دادن به زوجین نسبت به شناختهای معیوب خود و اصلاح آنها و همچنین آموزش تکنیکهای رفتاری جهت افزایش نرخ تقویت مثبت، باعث افزایش صمیمت زناشویی میشود [
41]. همچنین این شیوه از طریق ایفای نقش، قرارداد وابستگی، وارونهسازی نقش، گوش دادن فعال و بررسی انتظارات غیرواقعبینانه توانسته است بر صمیمت زوجین مؤثر واقع شود و کمک کند زوجین موضوعات را تا حدودی از دنیای همسرشان ببینند. همچنین، پیکان نزولی، تشخیص و اصلاح خطاهای شناختی، تعادل در هزینهها و پاداشهای زندگی مشترک و برنامهریزی فعالیت بر صمیمیت زوجین اثر میگذارد. زوجدرمانی شناختی–رفتاری ضمن تأکید بر رفع خطاهای شناختی یا ذهنی (ذهنیتهای غلط) در روابط همسران، شیوههای افزایش رفتارهای مطلوب و کاهش رفتارهای نامطلوب را نیز موردتوجه قرار داد. بنابراین زوجدرمانی شناختی–رفتاری با تغییر الگوهای فکری نادرست توانست رضایت زناشویی زوجین را بهبود بخشد [
40].
یافته دیگر پژوهش حاضر این بود که زوجدرمانی یکپارچهنگر مؤلفههای رضایت زناشویی و صمیمیت زوجین را در زوجین ناسازگار ارتقاء میبخشد. نتایج این پژوهش با یافتههای قبلی [
22،
33،
47-
49] همسو میباشد. در تبیین یافته بهدستآمده میتوان گفت، زوجدرمانی یکپارچهنگر از طریق بازسازی روابط زوجها، امنیت و رفتارهای امن آنها را افزایش و تعارضها و کشمکشهای وجود زناشویی، میل به ترک رابطه را کاهش میدهد و موجب ارتقای سلامت جسمی و روانشناختی آنها میشود. افزون بر این بهعلت تأکیدی که زوجدرمانی رفتاری یکپارچهنگر بر اصلاح و غنیسازی روابط میان زوجها، نحوه بیان نیازها، برآوردن نیازها، میزان بیان بهرهمندی جنسی زوجها از یکدیگر و تأثیر آن بر خودارزشمندی هریک از زوجها دارد، موجب مراقبت کردن زن و شوهر از همدیگر میشود و درمجموع میتواند بر رضایت زناشویی زوجها تأثیر بسزایی بگذارد [
36]. زوجدرمانی یکپارچهنگر، نوعی رفتاردرمانی مبتنی بر بافت است که به زوجها کمک میکند تا رضایتمندی و سازگاریشان افزایش یابد [
13]. این رویکرد به منظور رفع برخی از محدودیتهای زوجدرمانی رفتاری سنتی، مفاهیم و فنون«پذیرش هیجانی» را به کار گرفت. فنون پذیرش بیشتر از تغییر رفتار با پذیرش رفتاری هماهنگ است و تلاش میکند از حوزههای تعارض بهعنوان وسیلهای برای ایجاد رضایت بیشتر زوجها استفاده کند. این روش درمانی میکوشد رویکرد سنتی به زوجدرمانی رفتاری را حول این اندیشه بازسازی کند که همه جنبههای روابط زوجها قابلتغییر نیست. پذیرش در این حیطهها به این معنی است که زوجها تلاش کنند تا علیرغم مشکلات لاینحل، صمیمیت و نزدیکی خود را حفط کنند.
در تبیین این یافته میتوان گفت زوجدرمانی یکپارچهنگر به زوجین یاد میدهد تا از طریق افزایش احساس امنیت و حمایت، در دسترس بودن، روشهای افزایش صمیمیت و ارتباط، آموزش مهارتهای ارتباطی صحیح و ایجاد رابطه جنسی مطلوب رفتار خود را تصحیح کنند. زوجدرمانی رفتاری-ارتباطی سعی دارد از طریق بازسازی روابط زوجین، امنیت و رفتارهای امن در آنها را افزایش و تعارضهای موجود زناشویی، میل به ترک رابطه و طلاق را کاهش دهد و موجب ارتقای سلامت جسمی و روان شناختی آنها شود.
باتوجهبه تمرکز زوج درمانی یکپارچهنگر بر اصلاح و غنیسازی روابط بین زوجین، چگونگی بیان نیازها، برآورده کردن نیازها، میزان بهرهمندی جنسی زوجین از یکدیگر و تأثیر آن بر خود ارزشمندی هریک از زوجین میتوان گفت که در مجموع زوج درمانی یکپارچهنگر میتواند بر صمیمیت روجین تأثیر بسزایی داشته باشد. افزون بر این، در زوجین دارای مشکلات عاطفی که اغلب دارای خطاهای شناختی، باورهای غیرمنطقی و مخرب در زندگی زناشویی هستند، زوجدرمانی یکپارچهنگر موجب شد آگاهی زوجین نسبت به اسناد و باورهای غیرمنطقی بالا رود. اصلاح باورها، انتظارات نامعقول و اسنادهای غلط زوجین از رفتار یکدیگر باعث کاهش دلخوریهای بیمورد و افزایش شناخت جنبههای مثبت رفتار یکدیگر شده است که درنهایت به کاهش آشفتگی زناشویی زوجین منجر شد [
43]. بنابراین در این پژوهش نیز زوجدرمانی یکپارچهنگر سبب افزایش صمیمیت زناشویی زوجین شده است. عامل پیدایش نقص در ارتباط (یکی از مؤلفههای صمیمت زناشویی) ناشی از عوامل مختلف (مانند پریشانی هیجانی، اسناد غلط، باورها و رفتارهای اشتباه، اسطورهها و غیره) را میتوان با انجام آموزشهای مناسب بهبود بخشید. بنابراین کسب مهارتهای ارتباطی صحیح میتواند در توسعه رفتارهای ارتباطی مناسب و بهبود رابطه زناشویی به زوجها کمک کند [
17]. تأکید زوجدرمانی یکپارچهنگر بر جنبههای رفتاری، بهکارگیری اصول درمان رفتاری مانند تبادل رفتار، تقویت رفتارهای مثبت و تنبیه رفتارهای ناشایست زوجها، اصلاح رفتار و جلوگیری از شکلگیری تعاملات نامناسب و بروز تعارض موجب بهبود در روابط زوجها میشود [
23].
الگوهای اسنادی منفی یا استنباط منفی از رفتارهای همسر که میتواند از پارازیتهای ادراکی ناشی شود و غفلت از رفتارهای مثبت در ایجاد و رشد اختلافات زناشویی مؤثر است. ایجاد فضایی حاکی از پرسش و پاسخ و روشنسازی رفتارها و اظهارت بین زوجین و تمرکز بر رفتارهای کارآمد و دور از ابهام میتواند زوجین را از لحاظ عاطفی به همدیگر نزدیک کند و درواقع زندگی اغلب زوجها بهدلیل فقدان آگاهی از مهارتهای ارتباطی و سبک ارتباطی ناسالم به یک رابطه ایستا و بدون صمیمیت تبدیل میشود [
45].
زوجدرمانی یکپارچهنگر با بررسی تفاوت ارتباطی موجود بین زوجهای درمانده و غیردرمانده و با بهکارگیری مهارتهای ارتباطی مناسب مانند رعایت احترام متقابل، درک و فهم آداب اجتماعی، وقتشناسی و پرهیز از خطاهای شناختی، در برقراری ارتباط و بهکارگیری مهارتهای کلامی و غیرکلامی به زوجها کمک میکند. ازسویدیگر زوجدرمانی رفتاری-تلفیقی بیشتر در زوجهایی که درماندگی زناشویی دارند، دچار فقدان و یا ترس از صمیمیت در رابطه هستند و یا در مواردی که یکی از زوجها از محرک تنشزای خاص رنج میبرد با موفقیت همراه است [
17]. بنابریان یافته پژوهش حاضر مبنی بر اثربخشی زوجدرمانی یکپارچهنگر مؤلفههای صمیمیت زوجینی (هیجانی، روانشناختی، عقلانی، جنسی، جسمانی، معنوی، زیبایی شناختی و اجتماعی –تفریحی) در زوجین ناسازگار موردانتظار است [
45].
آخرین یافته پژوهش حاضر نشانگر تفاوت در اثربخشی بین دو رویکرد زوجدرمانی شناختی-رفتاری و زوجدرمانی یکپارچهنگر بر ارتقای مؤلفههای رضایت زناشویی و صمیمیت زوجینی است. نتیجه بهدستآمده با یافتههای قبلی [
21،
48،
50] همسو میباشد. استراتژیهای تبادل رفتاری در زوجدرمانی شناختی-رفتاری توجه به مشکلات طولانیمدت را به تأخیر میاندازد اما به جای آن بر افزایش دفعات فعالیتهای مثبت تمرکز میکند که ممکن است یک تقویت اولیه در رضایت ایجاد کند، اما زمانی که تمرکز به سمت آن مشکلات طولانیمدت تغییر میکند، رضایت ممکن است کاهش یابد، درحالیکه در زوجدرمانی یکپارچهنگر، هیچ تأخیری در تمرکز بر مشکلات طولانیمدت وجود ندارد که ممکن است دلیل افزایش تدریجی و مستمر در صمیمیت و رضایت زوجین باشد.
براساس اطلاعات جمعآوریشده در این بررسی، یک مزیت و برتری برای زوجدرمانی یکپارچهنگر را نسبت به زوجدرمانی شناختی-رفتاری در درمان زوجهای ناسازگار میتوان تأیید کرد. هر دو در درمان تعارضات زناشویی مؤثر هستند، اما دورههای متفاوتی از تغییر دارند. زوجهایی که زوجدرمانی شناختی-رفتاری دریافت کردند در اوایل درمان به سرعت بهبود یافتند اما سپس روند بهبودی کاهش یافت، درحالیکه زوجهایی که زوجدرمانی یکپارچهنگر دریافت کردند بهتدریج اما بهطور مداوم در طول دوره درمان بهبود یافتند. همچنین یکی از فنون بسیار ارزشمندی که رویکرد زوجدرمانی یکپارچهنگر از آن بهره میبرد فنون پذیرش هیجانی است. درواقع این روش درمانی میکوشد رویکرد سنتی به زوجدرمانی رفتاری را حول این اندیشه بازسازی کند که همه جنبههای روابط زوجها قابلتغییر نیست. پذیرش در این حیطهها به این معنی است که زوجها تلاش کنند تا علیرغم مشکلات لاینحل، صمیمیت و نزدیکی خود را حفط کنند.
نتیجهگیری
اگرچه هر دو درمان شناختی–رفتاری و یکپارچهنگر در ارتقای رضایت و صمیمت زناشویی کارآمد هستند اما زوجدرمانی یکپارچهنگر تأثیر بیشتری در بهبود مؤلفههای این دو متغیر دارد، چراکه زوجدرمانی یکپارچهنگر به زوجین کمک میکند بهصورت تدریجی و مداوم به مشکلات طولانیمدت توجه کنند و عواطف خود را نشان دهند تا از این راه بتوانند مقرراتی را که مانع برقراری روابط عاطفی میشود، تغییر دهند.
از محدودیتهای پژوهش حاضر میتوان به نداشتن مرحله پیگیری اشاره کرد که توصیه میشود در مطالعات آینده از مرحله پیگیری استفاده شود.
نگرانی از افشای اطلاعات دادهشده و مشکل در بروز احساسات در حین مداخله از دیگر محدودیتهای پژوهش حاضر بود که در مورد اول به شرکتکنندگان درباره محرمانه ماندن اطلاعاتشان اطمینانخاطر داده شد و درباره مورد دوم نیز سعی شد با برقراری ارتباط صمیمانه و همدلی، مشارکت آنها جلب شود.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
مطالعه حاضر یک کارآزمایی بالینی کنترلشده است که پس از اخذ تأیید از کمیته اخلاق دانشگاه تبریز (IR.TABRIZU.REC.1402.100) و اخذ مجوزهای لازم از مراکز روانشناختی در شهر تبریز انجام شده است.
حامی مالی
مقاله حاضر از رساله دکترای لیلا آژیده در رشته روانشناسی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی در دانشگاه تبریز استخراج شده و هیچگونه کمک مالی از سازمانیهای دولتی، خصوصی و غیرانتفاعی دریافت نکرده است.
مشارکت نویسندگان
تمام نویسندگان در آمادهسازی این مقاله مشارکت داشتند.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، این مقاله تعارض منافع ندارد.
تشکر و قدردانی
از تمام شرکتکنندگان و نیز مراکز روانشناسی و مشاوره که در تکمیل این پژوهش ما را یاری کردند تشکر و قدردانی میشود.