

) که بیانگر رعایت فرض خطی بودن است. همچنین لازم بود واریانس در هر دو دسته متغیرها باید تقریباً یکسان باشد [44، 45]. بهمنظور بررسی فرض همگنی واریانسها بین گروهها، از آزمون لِوِن استفاده شد. نتایج نشان داد مقدار آماره لِوِن برابر با 1/45 و مقدار معنیداری 0/24 بود. ازآنجاکه مقدار P بزرگتر از 0/05 است، فرض همگنی واریانسها تأیید شد. بنابراین باتوجهبه اینکه پیشفرضهای تحلیل همبستگی کانونی رعایت شده است استفاده از آن بلا مانع است.
ضرایب همبستگی
در تحلیل ضرایب همبستگی میان متغیرهای مورد بررسی (جدول شماره 2)، میتوان روابط را براساس نوع کاربرد از شبکههای اجتماعی به سه دسته اصلی تقسیم کرد: 1. کاربردهای اجتماعی و ارتباطی، 2. کاربردهای ناسازگار یا آسیبزا و 3. کاربردهای تحصیلی یا آموزشی. هر سه مورد، رفتارها و الگوهای استفاده ویژهای را نشان میدهد.

کاربردهای اجتماعی و ارتباطی
در این دسته، متغیرهای تعاملات اجتماعی آنلاین و تعاملات گسترده قرار دارند که نشاندهنده تعاملات مثبت و گستردهتر با دیگران از راه شبکههای اجتماعی هستند. تعاملات اجتماعی آنلاین با میزان استفاده روزانه (0/265) و استفاده پیش از خواب (0/164) همبستگی مثبت و معنیداری دارند؛ این الگو نشانگر استفاده پایدار از شبکههای اجتماعی برای برقراری ارتباطات اجتماعی است. همچنین تعاملات گسترده همبستگی قویتری با میزان استفاده روزانه (0/347) و استفاده هنگام بیدار شدن از خواب (0/268) را نشان میدهد. این الگو نشاندهنده گرایش کاربران به استفاده از شبکههای اجتماعی برای گسترش روابط و شبکهسازی است.
کاربردهای ناسازگار یا آسیبزا
در این دسته، متغیرهایی مانند اجبار، فراغت آسیبزا، تغییرات خلقوخو و عود قرار میگیرند که نشاندهنده استفاده از شبکههای اجتماعی به شیوهای زیانآور یا کنترلنشده است. متغیر اجبار، همبستگی قوی با میزان استفاده روزانه (0/395) و استفاده هنگام بیدار شدن (0/373) دارد. این موضوع نشان میدهد زیادهروی و وابستگی به شبکههای اجتماعی ممکن است با رفتارهای اجباری همراه باشد. همچنین تغییرات خلقوخو نیز با میزان استفاده روزانه (0/452) و استفاده پیش از خواب (0/22) همبستگی دارد که میتواند نشاندهنده تأثیر شبکههای اجتماعی بر تنظیم احساسات و نوسانات خلقی باشد.
کاربردهای تحصیلی یا آموزشی
این دسته شامل متغیر آموزشی-تحصیلی است که تنها همبستگی ضعیفی با میزان استفاده روزانه (0/103) نشان میدهد؛ نشانگر آن است که استفاده از شبکههای اجتماعی به دلایل آموزشی یا تحصیلی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. همچنین، این متغیر در مقایسه با متغیرهای دیگر، همبستگی معنیداری با دیگر جنبههای استفاده ندارد که بیانگر سهم کمرنگتر کاربردهای تحصیلی یا آموزشی در شبکههای اجتماعی مجازی است.
تحلیل همبستگی کانونی
برای بررسی روابط میان دو مجموعه از متغیرها، از روش همبستگی کانونی استفاده شد. در این پژوهش مجموعه نخست شامل ۵ متغیر مستقل و مجموعه دوم شامل ۷ متغیر وابسته بود، بنابراین حداکثر ۵ بُعد یا تابع کانونی قابلاستخراج بود.
در گام نخست، آزمونهای چندمتغیره (ویلکز لامبدا، هتلینگ، پیلای-بارتلت و بزرگترین ریشه رویز) برای بررسی معنیداری مدل کلی اجرا شدند. نتایج این آزمونها (جدول شماره 3) نشان داد حداقل یک بعد کانونی بین دو مجموعه متغیر وجود دارد (P<0/001, F(161,30)= 5/45, λ’ Wilks=0/67).

این یافته بیانگر آن است که ترکیب خطی متغیرهای مستقل توانسته است بهطور معنیداری با ترکیب خطی متغیرهای وابسته مرتبط شود. سایر شاخصهای چندمتغیره (هاتلینگ، پیلای-بارتلت و بزرگترین ریشه رویز) نیز این نتیجه را تأیید کردند. همانگونه که در جدول شماره 4 آمده است، پنج جفت متغیر کانونی محاسبه شد. بااینحال، فقط نخستین جفت متغیر کانونی بهطور معنیداری در سطح 0/05 معنادار بود (r=0/72, P<0/001). مقدار ویژه متناظر با این بعد برابر با 0/571 بود و مربع همبستگی کانونی (R²) نشان داد نخستین بعد حدود 0/47 از واریانس مشترک بین دو مجموعه متغیر را توضیح میدهد. سایر ابعاد کانونی از لحاظ آماری معنادار نبودند و در تفسیر نهایی وارد نشدند.

در گام بعد، برای شناسایی متغیرهای مؤثر در شکلگیری بعد معنادار، به بارهای کانونی توجه شد. بارهای بزرگتر از 0/30 بهعنوان بارهای معنادار در نظر گرفته شدند [46]. همانگونه که در جدول شماره ۵ آمده است، در مجموعه نخست متغیرهای «میزان استفاده روزانه»، «استفاده پیش از خواب» و «استفاده هنگام بیدار شدن» بارهای بالاتری داشتند و نقش بیشتری در ایجاد همبستگی ایفا کردند. این یافته نشان میدهد استفاده مکرر و نامتناسب از شبکههای اجتماعی در زمانها و موقعیتهای خاص (مانند پیش از خواب یا هنگام بیدار شدن) بیشترین ارتباط را با بعد بنیادی استخراجشده دارد. در مجموعه دوم، متغیرهای «اجبار»، «تغییر خلقوخو»، «فراغت آسیبزا» و «تعاملات گسترده» دارای بارهای معنیدار بودند.

این نتایج نشان میدهد استفاده اجباری و ناسازگار از شبکههای اجتماعی مجازی میتواند به تغییر خلقوخو، وابستگی رفتاری و اشکال آسیبزا از فراغت منجر شود. براساس نتایج تحلیل همبستگی کانونی، فقط نخستین بعد کانونی معنیدار بود و نشان داد الگوی استفاده مکرر و نامتناسب از شبکههای اجتماعی (خصوصاً استفاده در زمانهای خاص روز) بهطور معنیداری با نشانههای استفاده آسیبزا (مانند اجبار و تغییر خلقوخو) مرتبط است. سایر ابعاد کانونی معنادار نبودند و در تحلیل نهایی نادیده گرفته شدند.
یافتهها نشان میدهند میزان استفاده روزانه از شبکههای اجتماعی (F=1/26, Sig=0/26)؛ مدت استفاده از انترنت (F=0/7, Sig=0/46)؛ استفاده پیش از خواب در هفته (F=0/01, Sig=0/09)؛ استفاده هنگام غذاخوردن در هفته (F=2/23, Sig=0/06) و استفاده هنگام بیدار شدن در هفته (F=1/48, Sig=0/2) در میان مردان و زنان تفاوت معنیداری ندارد (جدول شماره 6).

بحث
هدف این پژوهش، بررسی رابطه میان الگوهای استفاده از شبکههای اجتماعی مجازی و آسیبهای روانشناختی و اجتماعی ناشی از استفاده ناسازگار از آنها بود. یافتههای بهدستآمده از تحلیل همبستگی کانونی که رابطه بین دو مجموعه متغیر شامل الگوهای استفاده از شبکههای اجتماعی (مجموعه نخست) و آسیبهای روانشناختی- اجتماعی مرتبط با آن (مجموعه دوم) را بررسی میکند، نشان داد نخستین جفت متغیرهای کانونی، ضریب همبستگی قوی به میزان 72/0 داشت که ۴۷ درصد از واریانس مشترک (r2) بین دو مجموعه را توضیح میدهد. این واریانس مشترک قابلتوجه، نشاندهنده ارتباط نزدیک میان الگوهای استفاده از شبکههای اجتماعی مجازی و آسیبهای ناشی از آن است.
-یافته اول نشان داد در مجموعه نخست، الگوهای استفاده از شبکههای اجتماعی مجازی که بیشترین ارتباط را با آسیبها دارند، عبارتاند از: میزان استفاده روزانه (0/85)؛ استفاده پیش از خواب (0/75) و استفاده بیدرنگ پس از بیدار شدن (0/73). بنابراین، استفاده روزانه شبکههای اجتماعی مجازی و در دورههای حساس (مانند روالهای مرتبط با خواب) میتواند سلامت روانی و جسمی را مختل کند. همچنین یافتهها نشان دادند استفاده در زمان وعدههای غذایی (0/55) که نشاندهنده نفوذ به فعالیتهای روتین خانوادگی یا شخصی است میتواند بر روابط میانفردی و حضور ذهن، تأثیر منفی بگذارد. فقط مدتزمان کاربرِ شبکههای اجتماعی مجازی بودن، همبستگی نسبتاً ضعیف داشت (0/26).
این یافتهها با پژوهشهای وسیت و همکاران [2]، رجال و همکاران [19]، و لوبیس و همکاران [47] همراستا هستند که نشان میدهند الگوی استفاده نامناسب از شبکههای اجتماعی مجازی، بهویژه در زمانهای حساس (مانند پیش از خواب رفتن)، ریتم شبانهروزی را مختل کرده و استرس، اجبار و فشارهای رابطهای را افزایش میدهد. همچنین، مشخص شده است نور آبی ساطعشده از دستگاههای الکترونیکی مانند تلفنهای هوشمند، میتواند در ترشح ملاتونین اختلال ایجاد کرده و در نتیجه، توانایی بدن برای بهخواب رفتن را کاهش دهد [48]. فعالیت در رسانههای اجتماعی هنگام دراز کشیدن در رختخواب پیش از خواب، ممکن است جایگزین خواب شده و مدتزمان خواب را کاهش دهد یا سبب برانگیختگی هیجانی یا شناختی گردد که در نهایت، فرآیند «خاموشسازی ذهنی» و ورود به خواب را دشوار میسازد [29، 30]. بااینحال چنانکه در یک مطالعه طولی 3 ساله توسط تاورنیه و ویلوبی [49] نشان داده شده است، ممکن است نوجوانان و جوانان از رسانههای اجتماعی در رختخواب بهعنوان ابزاری برای کمک به خواب استفاده کنند.
-یافته دوم نشان داد در مجموعه دوم، آسیبهایی که بیشترین ارتباط را با استفاده ناسازگار از شبکههای اجتماعی مجازی دارند، به ترتیب اهمیت شامل این موارد هستند: اجبار (0/46) و تغییرات خلقی (0/40). این یافته گویای آن است که استفاده اعتیادگونه و کنترلناپذیر از شبکههای اجتماعی و ناپایداری عاطفی (مانند تحریکپذیری یا نوسانات خلقی) یک عامل اصلی آسیب است که احتمالاً بهدلیل تأثیر آن بر سلامت روانی و مدیریت زمان میباشد. همچنین یافتهها نشان دادند فراغت آسیبزا (0/38) و تعاملات گسترده (0/32) با اهمیت کمتر، اشاره به استفاده زیانبخش از شبکههای اجتماعی در زمان فراغت و درگیر شدن در اجتماعیسازی آنلاین، جایگزین فعالیتهای سودمند یا بازسازیکننده میشود. اما تعامل اجتماعی آنلاین (0/09) و عملکرد آموزشی-تحصیلی (0/18)، همبستگیهای ضعیفی در مجموعه دوم داشتند که نشان میدهند این متغیرها کمتر تحت تأثیر الگوهای استفاده ناسازگار قرار میگیرند.
یافتهها نشان دادند شبکههای اجتماعی بیشتر برای تعاملات اجتماعی و ارتباطی استفاده قرار میگیرند که با اهداف بنیادین این پلتفرمها همخوان است؛ آن چیزی که این موضوع را آسیبزا کرده است الگوی استفاده از آن است، بهگونهای که افراد از رسانههای اجتماعی مجازی در زمانهایی استفاده میکنند که اختصاصاً برای فعالیتهای دیگری در نظر گرفته شدهاند (مانند قبل از خوابیدن، هنگام بیدار شدن و سرو غذا).
این یافتهها از ادبیات موجود حمایت میکنند [50-52]، که گویای استفاده اجباری از شبکههای اجتماعی، ناپایداری خلقی و مدیریت نادرست زمان فراغت است. این موارد از آسیبهای اصلی مرتبط با استفاده بیش از اندازه از رسانههای اجتماعی آنلاین هستند. یافتههای حاصل از تحلیل همبستگی کانونی نشان میدهند استفاده بیش از حد و نامناسب از شبکههای اجتماعی میتواند به بار شناختی، کاهش خودکنترلی و بیثباتی عاطفی منجر شوند. همچنین استفاده در زمانهای اختصاصی، مانند پیش از خواب یا هنگام غذاخوردن، این آسیبها را با اختلال در ریتم شبانهروزی، پویایی خانوادگی و تمرکز ذهنی تشدید میکند. همچنین، ارتباط نیرومندی میان رفتارهای اجباری و تغییرات خلقی نشان میدهند استفاده بیش از اندازه وابستگی را تقویت کرده و انعطافپذیری عاطفی را کاهش میدهد.
-یافته سوم نشان دادند اکثریت کاربران (70/2 درصد) روزانه بیش از 2 ساعت در شبکههای اجتماعی زمان صرف میکنند که این میزان با میانگین جهانی استفاده روزانه (151 دقیقه) تا حد زیادی همسو است [53]. همچنین، یافتهها نشان داد بخشی از کاربران (41/6 درصد) در بازه 2 تا 4 ساعت در این شبکهها فعالیت دارند که با روند جهانی افزایش زمان سپریشده در شبکههای اجتماعی همسو است؛ که نشاندهنده نقش پررنگ این پلتفرمها در زندگی روزمره افراد برای اهدافی چون ارتباطات، سرگرمی و اشتراکگذاری اطلاعات است. باوجوداین، درصد چشمگیری از کاربران (28/6 درصد) بیش از 5 ساعت در شبکههای اجتماعی فعالیت میکنند که این مقدار از میانگین جهانی فراتر است. این اختلاف ممکن است به عوامل اجتماعی یا فرهنگیِ جامعه هدف مربوط باشد و نشاندهنده نیاز به بررسی بیشتر در مورد پیامدهای استفاده درازمدت از شبکههای اجتماعی و تأثیرات آن بر سلامت روان و سبک زندگی کاربران است.
-یافته چهام نشاندهنده وجود همبستگی مثبتِ معنادار عامل اجبار که نشاندهنده اشتغال ذهنی و واکنشهای عاطفی در زمان عدم استفاده از رسانههای اجتماعی است. متغیرهای مربوط به الگوی استفاده (مانند میزان استفاده روزانه، استفاده هنگام بیدار شدن، پیش از خواب و هنگام غذاخوری) از شبکههای اجتماعی مجازی نشانگر آن است که هرچه احساس اجبار و فشار ناشی از استفاده از رسانههای اجتماعی بیشتر باشد، میزان استفاده از این رسانهها نیز افزایش مییابد. این یافته با مطالعات آلیو [50]، ماتسون و همکاران [52] و کاسیلائوی و سالاپا [53] همسو است.
عامل اجبار بهعنوان یکی از ابعاد وابستگی به شبکههای اجتماعی، بیانگر درگیری ذهنی و عاطفی مداوم با این رسانهها است که حتی در صورت آگاهی از پیامدهای منفی، به استفاده پیدرپی و کنترلناپذیر منجر میشود. این عامل از راه تقویت چرخه پاداش مغز (دوپامین) و ایجاد عادتهای خودکار رفتاری، باعث افزایش میزان استفاده روزانه از شبکههای اجتماعی در زمانهای کلیدی روز، مانند هنگام بیدار شدن، پیش از خواب و هنگام غذا خوردن میشود. افراد مبتلا به اجبار، برای تنظیم عاطفی و رفع احساسات منفی ناشی از عدم استفاده، به شبکههای اجتماعی وابسته شده و از آن بهعنوان ابزاری برای فرار از تنش یا تنهایی استفاده میکنند [53].
یکی دیگر از عوامل موردبررسی در این مطالعه فراغت آسیبزا بود که به استفاده پیدرپی و نامناسب از شبکههای اجتماعی، برای پر کردن زمان فراغت اشاره دارد. این مهم به اختلال در عملکرد روزانه منجر میشود؛ به این صورت که استفاده از شبکههای اجتماعی را جایگزینی فعالیتهای سازنده میکند و وابستگی رفتاری و عادتهای خودکار را در افراد تقویت میکند. همبستگی مثبت و معنیدار آن با میزان استفاده روزانه و استفاده در زمانهای ویژه مانند هنگام بیدار شدن، پیش از خواب، و هنگام غذا خوردن، با مطالعات دیگر نیز همسو است؛ این رفتارها که ناشی از ویژگیهای اعتیادآور به شبکههای اجتماعی و عدم تعادل در توزیع فعالیتهای روزانه است به کاهش بهرهوری و اختلال در کیفیت زندگی افراد منجر میشود [51-53]. عامل فراغت آسیبزا با ایجاد چرخهای از وابستگی رفتاری و تداخل در فعالیتهای روزمره، استفاده از شبکههای اجتماعی را در همه ساعتهای روز، بهویژه در زمانهای کلیدی، تقویت کرده و نقش مخربی در کاهش سلامت روانی و اجتماعی افراد ایفا میکند.
همچنین میان تغییر خلقوخو با میزان استفاده روزانه و استفاده در زمانهای خاص (مانند مانند هنگام بیدار شدن، پیش از خواب و هنگام غذاخوردن) همبستگی مثبت معنیدار وجود دارد که نشانگر استفاده افراد از شبکههای اجتماعی بهعنوان ابزاری برای بهبود خلقوخو، کاهش نگرانی و تقویت احساسات مثبت میباشد؛ این یافته با مطالعههای آلیو [50] و میتالر [51] همسو است. پژوهشها نشان دادند چرخه پاداش فوری ارائهشده توسط این رسانهها، مانند دریافت بازخوردهای مثبت و دسترسی به محتوای چندگانه، باعث افزایش مدتزمان و فراوانی استفاده از آنها میشود. این پدیده با وابستگی عاطفی به رسانهها و جایگزینی آنها با روشهای دیگر به تنظیم خلقوخو منجر میگردد.
-یافته پنجم این مطالعه نشان داد الگوی استفاده در میان خانمها و مردها متفاوت نیست؛ مطالعهای که تفاوت جنسیتی را در الگوی استفاده از شبکههای اجتماعی مجازی مورد بررسی قرار داده باشد، یافت نشد. بیشتر مطالعات، تفاوتهای جنسیتی را در پلتفرمهای گوناگون مورد بررسی قرار دادهاند. برای نمونه، گزارش شده است زنان بیشتر از مردان به پلتفرمهایی مانند اینستاگرام [53، 54] در مقابل مردان بیشتر از زنان به پلتفرمهایی مانند لینکدین بهدلیل ماهیت حرفهایشان درگیر میشوند، درحالیکه شبکه اجتماعی مجازی ایکس (توییتر سابق) توزیع کاربر متعادلتری دارد [47، 55].
نتیجهگیری
یافتههای این مطالعه بیانگر آن است که استفاده بیرویه و ناسازگار از شبکههای اجتماعی، بهطور معنیداری با بروز آسیبهای روانشناختی و اجتماعی مرتبط است. تحلیل همبستگی کانونی نشان داد میزان استفاده روزانه، استفاده پیش از خواب و استفاده بیدرنگ پس از بیدار شدن، بیشترین سهم را در تبیین آسیبهای روانشناختی دارند. این نتایج نشان میدهد تداوم و شدت استفاده از شبکههای اجتماعی بهویژه در شرایط حساس روزمره، میتواند باعث اختلال در سلامت روانی و جسمی افراد شده و زمینهساز بروز مشکلات رفتاری در روابط خانوادگی و اجتماعی گردد. ازسویدیگر، آسیبهای روانشناختی برجستهای نظیر اجبار و تغییرات خلقی، بهعنوان پیامدهای پررنگ استفاده مفرط از شبکههای اجتماعی شناسایی شدند. این یافتهها حاکی از آن است که عادتمندی به استفاده از این شبکهها میتواند موجب ناپایداری عاطفی، تحریکپذیری و جایگزینی فعالیتهای سودمند با تعاملات زیانآور گردد.
برایناساس، یافتههای پژوهش حاضر ضرورت توجه به مدیریت زمان استفاده از شبکههای اجتماعی و ارتقای سواد رسانهای در میان کاربران را برجسته میکند. همچنین طراحی و اجرای برنامههای آموزشی با هدف آگاهسازی افراد نسبت به پیامدهای روانشناختی استفاده بیرویه از شبکههای اجتماعی، میتواند در پیشگیری از اختلالات خلقی و رفتاری مؤثر باشد. علاوهبراین، پیشنهاد میشود سیاستگذاران حوزه سلامت روان و آموزش، با تدوین دستورالعملهایی، زمینه استفاده هدفمند و سالم از این رسانهها را فراهم آورند.
محدودیتها
با وجود نقاط قوت طرح مطالعه، چند محدودیت نیز مشاهده شد؛ ازجمله اتکای به نظرسنجیهای مقطعی که امکان برداشت رابطه علی را محدود میکند؛ بنابراین انجام مطالعات طولی و مداخلاتی در آینده جهت بررسی دقیقتر اثرات استفاده از شبکههای اجتماعی بر سلامت روان توصیه میشود. بیشتر شرکتکنندگان در این مطالعه ایرانی بودند که ممکن است قابلیت تعمیم نتایج را کاهش دهد. افزون بر این، ناهمگنی معنیداری در دادهها وجود داشت که نیاز به تفسیر دقیق یافتهها و توجه به تأثیر احتمالی متغیرهای تعدیلکننده را برجسته کرد. یکی از محدودیتهای برجسته روش آماری مورداستفاده در این تحقیق (تحلیل همبستگی کانونی (CCA)) تمرکز بر روابط خطی است؛ این روش ممکن است در شناسایی ارتباطات غیرخطی میان مجموعههای متغیر، کارآمد نباشد.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
این پژوهش با رعایت اصول اخلاقی انجام شده است. پیش از آغاز مطالعه، تمامی شرکتکنندگان بهگونه کامل در جریان اهداف پژوهش قرار گرفته و با رضایت آگاهانه در آن شرکت کردند. به شرکتکنندگان اطمینان داده شد اطلاعات شخصی و دادههای آنها بهگونه محرمانه نگهداری خواهد شد. این مطالعه با کد اخلاقی شماره (IR.IUMS.REC.1398.1317)از سوی کمیته اخلاق دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی ایران تأیید شده است.
حامی مالی
این مقاله برگرفته از طرح تحقیقاتی است که توسط دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی ایران، دانشکده علوم رفتاری و سلامت روان حمایت مالی شده است.
مشارکت نویسندگان
مفهومسازی، روششناسی، اعتبارسنجی، تحلیل رسمی، تحقیق، منابع، گردآوری دادهها، نگارش–تهیه پیشنویس اولیه، نگارش–بازنگری و ویرایش،؛ بصریسازی و نظارت: فرید احمدراد؛ روششناسی، اعتبارسنجی، تحقیق، نگارش – بازنگری و ویرایش و نظارت: محمدباقر صابری ظفرقندی؛ نرمافزار، گردآوری دادهها، تحلیل رسمی، بصریسازی و نگارش – بازنگری و ویرایش: عرفان اعظمی؛ تحقیق، منابع، گردآوری دادهها و نگارش – بازنگری و ویرایش: مصطفی عاقلی؛ تحقیق، منابع، اعتبارسنجی و نگارش – بازنگری و ویرایش: سحر دیلمی عضدی.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، این مقاله تعارض منافع ندارد.
تشکر و قدردانی
از همه شرکتکنندگان در این پژوهش و افرادی که بهگونهای در انجام این مطالعه همکاری داشتهاند، صمیمانه سپاگزاری میشود.
| بازنشر اطلاعات | |
|
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |