مقدمه
«ترس از درحاشیه ماندن»، به احساسِ نیاز به تداوم ارتباط با یک شبکه اجتماعی کلیتر به منظور پاسخگویی به نیازهای درونی اشاره میکند [
1] و ماهیت آن اضطراب و ترسی فراگیر است؛ ترس از اینکه دیگران ممکن است تجربیات مفیدتری داشته باشند که فرد از آنها بیاطلاع است [
2]. در این حالت چنین فردی احساس میکند شانس خود را برای بودن در اجتماع، کسب تجربه یا سایر موقعیتهای مطلوب از دست داده است و همین امر زمینهساز تجربه اضطراب و نگرانی برای او میشود [
3].
پیوند با گروههای اجتماعی، احساس نیازی است که بهصورت فطری در همه افراد وجود دارد؛ ما با برقراری ارتباط با دیگران، عزتنفس خود را تقویت می کنیم و به آن سامان میدهیم؛ بدین ترتیب زمانی که احساس میکنیم بخشی از یک جامعه هستیم و دیگران ما را تأیید میکنند، احساس بهتری نسبت به خود داریم و زمانی که حس تأیید جامعه را دریافت نمیکنیم، درک بدتری از خود خواهیم داشت و به طرق مختلف تلاش میکنیم تا آن را مجدداً بازسازی کنیم [
4].
میتوان گفت ارتباط دوسویهای بین ادراک فرد از پذیرش اجتماعی و عضویت در گروهها با تجربه «ترس از در حاشیه ماندن» وجود دارد؛ انسانها انگیزهای فراگیر برای احساس تعلق و ایجاد و حفظ حداقلی از روابط بین فردی پایدار، مثبت و معنادار دارند. ارضای این انگیزه مستلزم آن است که فرد بتواند تعاملات مکرر و خوشایند عاطفی با دیگران برقرار کند و این تعاملات در راستای کمک به دیگران و نگرانی عاطفی برای رفاه یکدیگر صورت گیرند [
5]. درواقع نیاز به تعلق، انگیزه انسانی قوی و نیرومندی برای کسب هویت اجتماعی، تقویت خودابرازگری و عزتنفس است [
6] و فقدان آن میتواند باعث محرومیت شدید و همچنین تلاش مضاعف برای برقراری ارتباط شود [
7، 8].
دیدگاه «خود تعیینگری» نیز در حوزه روانشناسی اجتماعی بر نقش محیطهای اجتماعی در نگرشها، ارزشها، انگیزهها و رفتارها تمرکز کرده است. فرضیه اصلی این دیدگاه این است که انسانها ازنظر بیولوژیکی، ذاتاً فعال و باانگیزه هستند (خصوصیاتی که نیاز به آموختن ندارند) اما در جریان رشد و در طول زمان تحت تأثیر محیطهای اجتماعی قرار میگیرند و رشد میکنند [
9]. برای اینکه افراد بتوانند در جهت رشد سالم و بهزیستی روانشناختی عمل کنند، لازم است محیط اجتماعیشان بهگونهای باشد که به سه نیاز اساسی، یعنی نیاز به استقلال، شایستگی و ارتباط را که برای رشد و عملکرد بهینه ضروری هستند پاسخ بدهد [
5]؛ چنین نیازهایی درپی بودن با دیگران پاسخ داده میشوند [
10]. آنچه که کنشهای ما را جهت ارضای این نیازها سمت و سو میدهد، انگیزههای درونی (تمایل درونی به منظور اکتشاف، تسلط و لذت بردن) و بیرونی (کلیه راهبردهای مرتبط با خودشناسی فرد و ارضای نیازِ به ارتباط) متعددی است [
10]. بررسیها نشان میدهند عدم تناسب بین دو انگیزه درونی و بیرونی، عادات رفتاری فرد و شیوههای پاسخگویی او به رفع نیازهای ذکرشده، پیشبینیکننده مستقیم احساس نیاز به جذب اطلاعات بسیار از دیگران و نشانگان «ترس از در حاشیه ماندن» است [
11]. بااینحال، نتایج پژوهش آلت [
12] نشان میدهد باید به تأثیر تفاوتهای فردی در تجربه فرد از احساس تنهایی و نشانگان فومو نیز توجه کرد. فردی که نیاز ادراکشده بیشتری به برقراری ارتباط با دیگران دارد، ممکن است سطوح بالاتری از تنهایی یا فومو را در مقایسه با فردی که نیاز اداراکشده بیشتری به استقلال شخصی دارد، گزارش کند. بنابراین میتوان گفت نشانگان فومو در بافت روابط اجتماعی با دیگران ابراز میشود.
مطالعات نشان میدهند ظهور شبکههای اجتماعی و گسترده شدن دامنههای ارتباطیِ افراد باعث شد میزان احساس تنهایی و نشانگان فومو، بهجای آنکه کاهش داشته باشد، افزایش بیابد. بهعبارتی، حساسیت و نیاز ما به تأیید دیگران، بهطور قابلتوجهی با ظهور رسانههای اجتماعی افزایش یافته است [
13، 14]. میتوان اینطور استنتاج کرد که فرد در کسری از ثانیه، از افراد و گروههای بیشتری اطلاعات کسب میکند؛ پس طبیعتاً در صورت عدم کسب اطلاعات، میزان اضطراب او افزایش مییابد و متعاقب آن زمان بیشتری را به منظور جستوجوی اطلاعات در این فضاها اختصاص میدهد [
15]. درواقع با اینکه شبکههای اجتماعی میتوانند بهصورت مستقیم منبع مهمی برای برقراری ارتباط با دیگران، ابزاری برای ارتقاء شایستگی فرد و فرصتی برای تعمیق روابط اجتماعی تلقی شوند، اما بهصورت غیرمستقیم نیز میتوانند منبع ناسالمی برای ارضای نیازهای اساسی بهحساب آیند، زیرا ما «حلقههای برجسته» زندگی دیگران را میبینیم و با شرایط خود مقایسه میکنیم. در چنین شرایطی، «ترس از در حاشیه ماندن» بهعنوان یک واسطه، کمبود نیازهای روانی را به تعامل در رسانههای اجتماعی مرتبط میسازد و به سرمایهگذاری بیشتر در این عرصه منجر میگردد [
2].
به نظر میرسد از بین گروههای سنی مختلف، نوجوانان و جوانان بیشترین نرخ استفاده از شبکههای اجتماعی را دارند [
16]؛ گویی برای این نسل که با رسانههای اجتماعی رشد میکنند، همیشه در دسترس بودن و متصل بودن به دیگران به معنای بزرگ شدن در چشمان عموم است. از این نظر احتمالاً تجربه «ترس از در حاشیه ماندن» در میان جوانان بیشتر خواهد بود؛ در فراتحلیلی به منظور بررسی ارتباط بین استفاده از شبکههای اجتماعی و بزرگسالی درحال ظهور، مشخص شده استفاده از شبکههای اجتماعی بر «ارزش خود» جوانان مؤثر است و این امر به مقایسه اجتماعی خود با دیگران برمیگردد. بدین معنا که ارزش خود آنها مشروط به تأیید دیگران است. اگرچه مجموعه عواملی چون نیازها و ویژگیهای شخصیتی کاربران، تغییرات ایجادشده در هنجارهای اجتماعی گروه همسالان و چند محوری شدن رسانههای اجتماعی برای دستیابی و پاسخگویی به نیازهای مختلفی چون آموزش، سرگرمی و سایر تجربههای فردی تأثیرگذارند و کاربران را به سمت استفاده از این شبکهها سوق میدهند [
17]؛ اما به نظر میرسد گروهی از جوانان 18-25 ساله که از آنان بهعنوان بزرگسالان درحالظهور یاد میشود [
18]، بیشتر مستعد غوطهور شدن در دنیای شبکههای اجتماعی هستند و همین امر میتواند همراه با پیامدهای بسیاری برای آنها داشته باشد که ازجمله آنها، تجربه «ترس از درحاشیه ماندن» است [
2].
تمایل شدید به ماندن مداوم در ارتباط میتواند بالقوه خطرناک باشد؛ عوامل همبود ازجمله افسردگی، تنهایی، نارضایتی از زندگی و اضطراب همگی با نشانگان فومو و استفاده از شبکههای اجتماعی بهعنوان راهی سریع جهت ارضای نیازها رابطه دارند [
19]. از طرفی به هنگام بروز نشانگان «ترس از در حاشیه ماندن»، اثراتی از رفتارهای اجباری نیز در فرد مشاهده میشود. این رفتارهای اجباری به نوعی اعتیاد و وابستگی منجر خواهند شد؛ وابستگی مداوم و اجباری به یک فرایند رفتاری که فرد مجبور است انجام دهد تا احساس رضایت کند [
20]. ازآنجاکه نمیتوان نقطه پایانی را برای این رفتارها درنظرگرفت، درنتیجه بهصورت یک چرخه باطل درآمده و زمینه خودآزارگری و سوءاستفادههای رفتاری را ایجاد میکند [
21]. بدین ترتیب وسواس و اعتیاد حاصل نیز در کنار اضطراب بر تجارب ناخوشایند فرد میافزایند [
16].
مرور مطالعات انجامشده در این حوزه نشان میدهد پیامدهای منفی سندروم ترس از در حاشیه ماندن در بین مقالات مختلف بهخوبی مورد بررسی قرار گرفته است، اما سازوکارهای شکلگیری این سندروم، فرآیندی که جوانان در طول مدت درگیری با آن طی میکنند و فرجامی که در انتظارشان خواهد بود، آنطور که باید بررسی نشده است. پرواضح است که برای تعدیل و کاهش پیامدهای منفی حاصل از سندروم ترس از در حاشیه ماندن، لازم است ابتدا نسبت به ریشههای آن که همان بنیانها هستند و چگونگی عمل آن ریشهها که فرآیند تجربه را تشکیل میدهند آگاهی داشته باشیم. هدف از پژوهش حاضر رسیدن به چنین آگاهی از خلال وارسی بنیانها، فرآیند و فرجام تجربه ترس از در حاشیه ماندن است. آنچه بر اهمیت و ضرورت مطالعه حاضر میافزاید، فقدان چنین بررسی جامعنگرانهای در بین جمعیت جوانان ایرانی است؛ ازاینرو، پژوهش حاضر درپی ارائه تبیینی است که با بهرهگیری از نظریه دادهبنیاد، بروز این پدیده در بین جوانان ایرانی را به موضوعی شفاف و قابلدرکتر تبدیل کند.
روش
طرح پژوهش
پژوهش حاضر، پژوهشی کیفی و از نوع نظریه دادهبنیاد بود. باتوجهبه اینکه هدف نظریه دادهبنیاد، کشف الگوها، فرایندها و درک چگونگی تعامل اجتماعی افراد در دنیای واقعی است [
22]، به منظور وارسی بنیانها، فرآیند و فرجام ترس از در حاشیه ماندن، مناسب تشخیص داده شد.
شرکتکنندگان
جامعه آماری پژوهش، کلیه جوانان مجرد 18-25 ساله و دچار ترس از در حاشیه ماندن در شهر مشهد بودند. نمونهگیری به روش هدفمند انجام شد. معیارهای ورود به پژوهش عبارت بودند از اینکه شرکتکنندگان در پرسشنامه پریبولسکی و همکاران [
2] نمره نشاندهنده ترس از در حاشیه ماندن را کسب کرده باشند، در خانوادهای بدون سابقه طلاق و ازدواج مجدد میان والدین زندگی کنند، والدین هر دو در قید حیات باشند، شرکتکنندگان توانایی لازم برای خواندن و نوشتن و بیان تجربیات شخصی خود را داشته باشند و با رضایت خود در پژوهش شرکت کنند. سابقه اعتیاد یا اختلالات روانی (به استناد گزارشدهی فرد و استفاده از پرسشنامه اختلالات روانی SCL-90)، فوت یکی از والدین یا هر دوی آنان، سابقه طلاق و ازدواج مجدد والدین و ناتوانی در خواندن و نوشتن و بیان تجربیات شخصی نیز بهعنوان معیارهای عدم ورود در نظر گرفته شدند. معیار خروج از پژوهش کسب نمره کمتر از خط برش در پرسشنامه پریبولسکی و همکاران [
2] و عدم تمایل به شرکت در مرحله مصاحبه بود.
بهعلاوه، به منظور تأمین مثلثسازی در جهت غنای یافتهها، از مصاحبه نیمهساختاریافته با متخصصان روانشناسی و مشاوره دارای سابقه کار بالینی با مراجع جوان و نوجوان نیز بهره گرفته شد. ملاک ورود برای متخصصان، دارا بودن حداقل مدرک کارشناسیارشد، حداقل 5 سال سابقه کاری در حوزه نوجوان و بزرگسال و ارتباط مستقیم با جوانانِ دچار ترس از در حاشیه ماندن در نظر گرفته شد. بدین طریق و تا زمان اشباع دادهها، 21 فرد جوان و 5 متخصص انتخاب شدند. اطلاعات جمعیتشناختی شرکتکنندگان در
جداول شماره 1 و
2 گزارش شده است.
جمعآوری دادهها
در گام ابتدایی پژوهش، فراخوانی مبنی بر شرکت در پژوهشی روانشناختی طراحی شده و در شبکههای اجتماعی تلگرام و اینستاگرام منتشر شد. سپس به منظور غربال کردن افرادی که به ترس از جا ماندن دچار هستند، پرسشنامه ترس از در حاشیه ماندن [
2] بر روی جوانان داوطلب اجرا شد. در مرحله اول، 36 نفر داوطلب شدند. افرادی که نمره آنان در این پرسشنامه یک انحرافمعیار بالاتر از میانگین بود، وارد مرحله دوم پژوهش، یعنی انجام مصاحبه شدند. میانگین نمره و انحرافمعیار مذکور، باتوجهبه پژوهش بایرامی و همکاران [
23]، بهترتیب 21 و 6 در نظر گرفته شد. در ادامه، جلب رضایت آگاهانه شرکتکنندگان و دادن اطلاعات لازم به آنها انجام شد و پس از جمعآوری اطلاعات جمعیتشناختی، مصاحبه به شکل بدون ساختار آغاز شد. در این شیوه هنگامی که پاسخها به حالتی از تکثر و اشباع برسد، تعداد آزمودنیها به حد نصاب رسیده است که در این پژوهش با 21 نفر انجام شد. میانگین زمان مصاحبه با فرزندان، 70 دقیقه بود. درخصوص متخصصان نیز، فراخوانی منتشر و سپس با داوطلبان، مصاحبه انجام شد که بهطور میانگین 50 دقیقه به طول انجامید. اجرای روند مذکور با استفاده از ابزارهای زیر صورت گرفت:
پرسشنامه ترس از در حاشیه ماندن [2]
این پرسشنامه، یک پرسشنامه خودگزارشی 10 سؤالی و در قالب طیف لیکرت 5 درجهای از «اصلاً درمورد من درست نیست» (نمره1)، تا «کاملاً درمورد من درست است» (نمره 5) است. عمده سؤالات به بررسی رضایت/نارضایتی فرد از خودش و عواطف او از حضور/عدم حضور در شبکههای اجتماعی پرداختهاست. نمره بالاتر، نشانه ترس بیشتر است. پریبولسکی و همکاران [
2]، روایی آن را تأیید و پایاییاش را با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ در نمونهای از دانشجویان 0/86 گزارش کردهاند. در ایران بایرامی و همکاران [
23] این پرسشنامه را ترجمه و هنجاریابی کردند؛ متخصصان روایی محتوایی آن را تأیید کردهاند و پایاییاش با استفاده از ضریب الفای کرونباخ، 0/87 به دست آمده است.
پرسشنامه ویژگیهای جمعیتشناختی
این پرسشنامه برای فرزندان حاوی اطلاعاتی ازقبیل سن، شغل و تحصیلات، مدتزمان دسترسی به شبکههای اجتماعی مجازی، مدتزمان استفاده روزانه از شبکههای اجتماعی مجازی و شغل و تحصیلات پدر و مادر بود. از متخصصان نیز درباره رشته و مقطع تحصیلی آنان، سابقه کاری و رویکرد مورداستفادهشان سؤال شد.
مصاحبه عمیق بدون ساختار (برای جوانان 18-25 ساله)
این نوع مصاحبه، گفتوگوی هدفدار و دو جانبهای است که هدف آن استنباط عمیق جزئیاتی است که بتوان از آنها در تجزیهوتحلیل استفاده کرد. بدین ترتیب این امکان ایجاد میشود که شرکتکننده بتواند تجربیات خود را درمورد پدیده موردنظر کاملاً توضیح دهد [
24]. ازاینرو در پژوهش حاضر، برای شروع مصاحبه از شرکتکننده درخواست میشد درباره ترس خودش از در حاشیه ماندن، هر آنچه را که تجربه کرده و چگونگی این تجربه توضیح بدهد. در ادامه از خلال توضیحات شرکتکننده، سؤالاتی برای کنکاش بیشتر موضوع پرسیده میشد.
مصاحبه عمیق نیمهساختاریافته (برای متخصصان)
برای مصاحبه با متخصّصان از مصاحبههای نیمهساختاریافته پیرامون موضوع ترس از در حاشیه ماندن استفاده شد. از متخصّصان درخواست شد بهجای استفاده از دانش نظری، پاسخها را مبتنی بر شواهد تجربی خود ارائه دهند و به توصیف واقعیت ترس از جا ماندن مبادرت ورزند. موضوعات اصلی مصاحبهها توسط پژوهشگران و براساس یافتههای مصاحبه با جوانان شرکتکننده و دغدغههای پژوهش شکل گرفت. بدین ترتیب، در این مصاحبهها پس از بیان موضوع موردپژوهش و شرحی از فرایند پژوهش، محورهای کلّی زیر موردبررسی قرار گرفتند: دیدگاه فرد متخصّص نسبت به موضوع موردپژوهش (ترس از در حاشیه ماندن را در بین جوانان چطور تبیین میکنید؟)؛ تجربه وی از فرایند ترس از در حاشیه ماندن (در کار کردن با جوانانی که به چنین ترسهایی دچار هستند، چه تجربیاتی دارید؟)؛ نگاهی به شیوهها و عوامل مؤثر بر ترس از در حاشیه ماندن (چه عوامل و مؤلفههایی را در ابتلا به چنین ترسهایی مؤثر میدانید؟)؛ نگاهی به عوامل مداخلهگر و پیشگیرانه در فرایند ترس از در حاشیه ماندن (وجود چه عوامل و مولفههایی باعث میشود از جوانان در برابر چنین ترسهایی محافظت شود؟). توالی پرسشها برای تمامی متخصّصان یکسان نبوده و روند مصاحبه به پاسخهای متخصّص شرکتکننده بستگی داشت.
تجزیهوتحلیل دادهها
به منظور تجزیهوتحلیل دادهها از روش استراوس و کوربین [
25] استفاده شد. در این روش، تجزیهوتحلیل دادهها بهصورت مستمر، چرخشی و مقایسهای؛ و همزمان با جمعآوری آنها انجام میگیرد؛ بدین ترتیب تحلیل دادههای هر مرحله، روند نمونهگیری بعدی را تعیین میکند. در پژوهش حاضر نیز، تحلیل دادهها در چهار گام صورت گرفت. در گام نخست که کدگذاری باز و توسعه مفاهیم برمبنای ویژگیها و ابعادشان است، به کدگذاری متن مصاحبهها، طبقهبندی و مفهومسازی آنها پرداخته شد، همچنین از نمودار برای غنای یافتهها و شناسایی ویژگیها و ابعاد مفاهیم استفاده شد. سپس به منظور سازمان دادن به دادهها و ایجاد نظریه، تحلیل دادهها برای زمینه صورت گرفت؛ یعنی به بررسی نسبتها و روابط میان مقولهها و شناسایی شرایط ایجاد و تداوم مسئله اصلی پژوهش که همان ترس از در حاشیه ماندن است، کنشها و کنشهای متقابل در برابر آن و پیامدهای حاصل از آنها پرداخته شد. در دادهها و نتایج پژوهش کیفی، ادعای تعمیمپذیری به کل جامعه وجود ندارد؛ بلکه بخشی از ادراک و تجربه واقعی شرکتکنندگان را عرضه میکند؛ پژوهش حاضر نیز اینگونه است.
پایایی و روایی
در پژوهشهای کیفی برای سنجش روایی و پایایی از ملاک موثق بودن استفاده میشود [
26]. این ملاکها نیز در پژوهش حاضر موردتوجه قرار گرفتهاند:
- به منظور معتبر بودن ابزار که معادل روایی درونی است، از روش تحقیق، روش جمعآوری و تحلیل داده متناسب با پدیده موردبررسی و هدف تحقیق استفاده شد. از سؤالات تکراری نیز برای روشنتر شدن سؤالات و جزئیات مربوطه، همچنین برای رفع کجفهمی پژوهشگر از صحبتهای شرکتکنندگان و آشکار شدن تناقضهای احتمالی استفاده شد.
- به منظور فراهم شدن زمینه انتقالپذیری که معادل روایی بیرونی است، ویژگیهای جمعیتشناختی شرکتکنندگان، سؤالات مطرحشده، زمان و جزئیات مصاحبه و روش تحلیل دادهها شرح داده شدند.
- اطمینانپذیری که معادل پایایی در پژوهشهای کیفی است با تشریح کامل مراحل تحقیق انجام شد تا پژوهشگران در آینده بتوانند آن را تکرار کنند.
- قابلیت تصدیق در پژوهش حاضر به کمک مشورت با اساتید و دانشجویان آشنا به روش کیفی درباره کدگذاریها و تحلیل دادهها انجام شد.
یافتهها
براساس نتایج بهدستآمده از پژوهش، بنیانها، فرآیند و فرجام ترس از در حاشیه ماندن در فرزندان بزرگسال ایرانی در قالب 1 مقوله محوری تلاش برای دستیابی به ادراک کفایت خود، 8 مقوله اصلی شامل نابسندگی خانواده، بسترهای فردی ترس از در حاشیه ماندن، زیست اجتماعی چالشبرانگیز، تداومبخشهای ترس از در حاشیه ماندن، ناکامیهای ایجادشده، کامیابیهای کوتاهمدت، غرق شدن در ترس از در حاشیه ماندن و نجات از ترس در حاشیه ماندن و 21 مقوله فرعی تحلیل شدند. مقولههای محوری، اصلی و فرعی و مفاهیم هر مقوله در
جدول شماره 3 ارائه شده و در ادامه نظر شرکتکنندگان در توضیح این مقولهها بیان شده است.
بنیانها
مقوله اصلی اول: نابسندگی خانواده
مطابق اظهارات شرکتکنندگان و با نگاهی جامع به مجموع مصاحبهها، وجود یک پیشینه خانوادگی آسیبزا در تجربه «ترس از در حاشیه ماندن» مؤثر است؛ به نظر میرسد در این پیشینه خانوادگی، هریک از اعضا و سیستم خانواده بهعنوان یک کل واحد، هریک به سهم خود نقش دارند. نابسندگی نقش پدر، نابسندگی نقش مادر، همشیران مشکلساز و جو عاطفی نامطلوب خانواده، مقولههای فرعی بیانگر چنین نقشهایی بودند.
نابسندگی نقش پدر
ضعف فردی پدر، اعتیاد پدر، اعتیاد به شبکههای اجتماعی، سبک فرزندپروری سهلگیرانه و پدر بیتفاوت نسبت به فرزند، ازجمله مفاهیمی بودند که شرکتکنندگان درباره پدر خود بدان اشاره کرده بودند: بهطورمثال شرکتکننده 4 اظهار کرد: «بابای من سر کار که نمیره، خودش هم کلاً همیشه روی مبل دراز کشیده و در حال چک کردن گوشیه، به کار هیچکس هم کاری نداره، منم از صبح تا شب با گوشی باشم و از اتاق بیرون نیام، انگار نه انگار.»
نابسندگی نقش مادر
درخصوص نقش مادر در دچار شدن جوانان به ترس از در حاشیه ماندن، برخی تفاوتهایی با نقش پدر مشاهده شد؛ مطابق اظهارات شرکتکنندگان، به نظر میرسد عمدهترین تفاوت آن است که پدر سهلگیر و بیتفاوت نسبت به فرزند و مادر سختگیر و سرکوبکننده، در شکلگیری چنین تجربهای برای فرزند نقش دارند. ضعف فردی مادر، مادر بیشحمایتگر، سبکفرزندپروری سختگیرانه، اعتیاد به شبکههای اجتماعی و مادر سرکوبگر ازجمله مفاهیم مرتبط با نابسندگی مادر بودند. بهطور مثال شرکتکننده 7: «مامانم همیشه در حال تنبیه و تنبه من بود! همش سرم داد میزد که این کار رو بکن، این کار رو نکن، من برای اینکه از شر این دعواها راحت بشم، به اینستاگرام پناه میبردم.»
همشیران مشکلساز
به نظر میرسد عمدهترین دلیل تجربه ترس از در حاشیه ماندن که با خواهر و برادرها مرتبط است، مقایسه شدن فرزند دچار ترس از در حاشیه ماندن با سایر فرزندان حاضر در خانواده باشد، بهعلاوه تعدد فرزندان و ارجحیت فرزند پسر بر فرزند دختر نیز در اظهارات شرکتکنندگان به چشم میخورد. اهمیت ترتیب تولد، مقایسه شدن با همشیران، تفاوت فرزند دختر و پسر ازجمله مفاهیم گویای این مقایسه شدن بودند. بهطورمثال شرکتکننده 10: «من از وقتی یادم میاد همیشه خواهر بزرگترم رو توی سر من میزدند! چون اون یک بچه سر به راه و بله چشم قربانگو بود ولی من شیطون و کنجکاو بودم، کنجکاو سرک کشیدن تو کار بقیه!»
جو عاطفی نامطلوب خانواده
علاوهبر نقش هریک از اعضای خانواده در شکل دادن به ترس از در حاشیه ماندن، کل واحد خانواده نیز در چنین ترسهایی نقش داشت؛ ارتباط والد-فرزندی ناسالم، انتظارات فراتر از توان فرزند، مشاجرات بین والدین، ناارزندهسازی موفقیتهای فرزند و نادیدهانگاری تفاوتهای نسلی با فرزند ازجمله این مفاهیم بودند. بهطور مثال شرکتکننده 21: «مامان و بابای من انقدر توی سر و کله هم میزدند و همیشه توی خونه دعوا بود که من برای اینکه نشنوم، همش توی اتاق بودم، خب تنها توی اتاق چیکار کنم، با گوشی بودم و میدیدم همسنوسالهای من چه زندگیهای آرومی دارند، غصه میخوردم.»
مقوله اصلی دوم: بسترهای فردی ترس از در حاشیه ماندن
علاوهبر نقش خانواده، مطابق اظهارات شرکتکنندگان، خود آنان و شرایط فردی و اجتماعیشان نیز در چنین تجربهای برایشان نقش داشته است: ازلحاظ فردی، خودپنداره منفی، ناایمنی و هویت سردرگم ازجمله عوامل مؤثر بودند.
خودپنداره منفی
ریشه شکلگیری چنین خودپندارهای را میتوان در سالهای ابتدایی زندگی شرکتکنندگان جستوجو کرد؛ احساس ناتوانی و احساس بیارزشی دو مورد از مفاهیم گزارششده مرتبط با خودپنداره بودند. بهطور مثال شرکتکننده 15: «من همیشه یک احساس ضعف درونی داشتم، احساس اینکه نمیتونم کارهای بزرگ و مهم و سخت رو انجام بدم، به خاطر همین کمکم هر کاری برام سخت میشد؛ دنبال انجامش نمیرفتم و خودم رو با چیزای الکی مثل گوشی و بازی و اینا سرگرم میکردم.»
ناایمنی
ناایمنی نیز ازجمله مقولههایی بود که در زندگی شرکتکنندگان سابقه طولانیمدتی داشته و ترس از در حاشیه ماندن، یکی از تظاهرات و آسیبهای ایجادشده به دنبال آن بود. طرد/بریدگی، تظاهرات دلبستگی ناایمن و چسبندگی عاطفی ازجمله مفاهیم مرتبط بودند. بهطورمثال شرکتکننده 19: «من اعتقاد دارم یک آدم دوست نداشتنیام که برای هیچکس جذاب نیست با من در ارتباط باشه، به خاطر همین سمت دوستی با آدمها نمیرم، اما چون دلم میخواد باهاشون در ارتباط باشم و ازشون بیشتر بدونم، همش اونها رو توی شبکههای اجتماعی پیگیری میکنم.»
هویت سردرگم
فقدان ارزش شخصیسازیشده، جستوجوی هدف در زندگی دیگران، تقلیدهای مکرر و غبطه خوردن به افراد مشهور ازجمله مفاهیم گزارششده شرکتکنندگان بودند که نشان میدادند دوران نوجوانی و فرآیند شکلگیری هویت در این گروه از فرزندان با نقصان همراه بود و این امر یکی از عواملی بود که باعث شد آنان زندگی دیگران، تصمیمات و تجربیات آنان را مفیدتر و پربارتر از خود بدانند و به شکل مداومی خواهان پیگیری آن باشند. بهطورمثال شرکتکننده 14: «من هنوزم که هنوزه نمیدونم میخوام با زندگیم چیکار کنم، هر وقت توی اینستاگرام میبینم مثلاًً فلان دوستم که همسن منه یا از من کوچیکتره، یک موفقیت به دست آورده، غبطه میخورم، خودم رو سرزنش میکنم که من تا الان هیچ کار مهمی توی زندگیم انجام ندادم.»
مقوله اصلی سوم: زیست اجتماعی چالشبرانگیز
در کنار پیشینه فردی شرکتکنندگان که غالباً ریشه در دوران کودکی آنان داشت، به نظر میرسد ورود آنان به اجتماعات کوچکی چون مدرسه و ارتباط با همسالان و سپس دانشگاه و جامعه، نیز مسائل جدیدی را برایشان ایجاد کرده و بر ترس آنان از در حاشیه ماندن دامن زده است. تحصیل در مدرسه، تحصیل در دانشگاه، ارتباط با همسالان و طبقه اجتماعی خانواده، از جمله مقولههای فرعی مرتبط بودند.
مدارس تکبعدینگر
تجربه شرکتکنندگان از گذراندن دوران مدرسه در قالب مفاهیم مقایسه شدن با همکلاسیها، اضطرابهای کنکور، نظام آموزشی رقابتمحور و معلمان مقایسهگر دستهبندی شدند. پرواضح است که در این خصوص، برخی کاستیها متوجه نظام آموزشی است و برخی نیز مربوط به شیوه مواجهه شرکتکنندگان با این کاستیهاست که باعث شد به شکل ترس از در حاشیه ماندن پاسخ بدهند. بهطورمثال شرکتکننده 8: «من زمان کنکور، نمره و تراز آزمونهایی که میدادیم خیلی برای مدرسه و معلمهامون مهم بود، اونقدر که احترامی که به بچهها میذاشتن براساس این ترازها بود!، اوایل خیلی ترازهای خوبی میگرفتم، بعد به خاطر مشکلات خانوادگی که برام پیش اومد خیلی افت کردم، و این باعث شد از چشم همه بیفتم، دوستم همیشه ترازهاش رو توی اینستاگرام میذاشت، منم انگار معتاد شده بودم، روزهای جمعه همش توی اینستاگرام منتظر بودم که این ترازش رو بذاره، ببینم.»
دشواری سازگاری با دانشگاه
به نظر میرسد جوانان شرکتکننده در پژوهش، با رسیدن به دانشگاه، برای پاسخگویی به مقتضیات دانشگاه، زندگی دانشجویی و وظایف تحولی اوایل بزرگسالی نیز آماده نبودهاند و این عدم آمادگی، خود سرمنشأ تجربه مشکلات جدیدی شده بود. عدم آمادگی برای تصمیمات مهم، عدم آمادگی برای فعالیت چندجانبه، مهاجرت و مشوقهای آن، کمآگاهی نسبت به فعالیتهای مقتضی دانشگاه و سردرگمی در امکان فعالیتهای متعدد دانشگاه ازجمله مشکلاتی بود که گزارش شدند و در تجربه ترس از در حاشیه ماندن نقش داشتهاند. بهطورمثال کد 11: «من دانشگاه هم که اومدم، باز همش فکر میکردم از بقیه عقبترم، نمیدونستم یک دانشجوی خوب چیکارها میکنه، توی اینستاگرام این دانشجو-بلاگرها رو دنبال میکردم، فکر میکردم اونا موفقاند ولی نمیدونستم چطوری میشه موفق بود!»
همسالان ناهمتا
این مقوله فرعی به روابط اجتماعی شرکتکنندگان و ادراک جایگاه پایینتر برای خود نسبت به همسالان اشاره میکند؛ نیاز به شبیه شدن به گروه همسالان، مقایسه خود با همسالان برجستهتر ازجمله مفاهیم مرتبطی بودند که باعث میشدند شرکتکنندگان با هدف بهبود جایگاه خود در میان همسالانشان، مدام به دنبال پیگیری آنان و تلاش برای شبیه شدن به آنان باشند. بهعلاوه، دوستی با همسالان دچار ترس از در حاشیه ماندن نیز در تشدید و تداوم ترسهای شرکتکنندگان نقش داشت. بهعنوانمثال شرکتکننده 17: «من هیجوقت فرد شاخص و محبوبی نبودم، نه برای خانواده، نه توی مدرسه، نه توی دانشگاه، نه بین دوستهام، هیچوقت! ولی دلم میخواد ببینم آدمهای محبوب و مشهور چطوری هستن، برای اینه که مدام اونا رو دنبال میکنم.»
نارضایتی از طبقه اجتماعی ادراکشده
ادراک غیررضایتبخش از طبقه اجتماعی خانواده نیز عامل دیگری بود که باعث ایجاد احساس ضعف در شرکتکنندگان میشد. اختلاف طبقاتی با افراد پیگیریشده در فضای مجازی و ادراک جایگاه اجتماعی- اقتصادی پایینتر خانواده از جمله مفاهیم گزارششده شرکتکنندگان بودند. بهطورمثال شرکتکننده 20: «من پدرم شغل خیلی معمولی داره و مادرم خانهداره، کلاً یک خانواده متوسط رو به پایینی هستیم، من بیشتر توی دوران نوجوانی، الان نه خیلی، ولی اون موقع دوست داشتم زندگی سطح بالایی داشته باشیم، ولی خب نداشتیم، به خاطر همین توی فضای مجازی، با حسرت به زندگی بقیه سرک میکشیدم.»
- فرآیند
مقوله اصلی چهارم: تداومبخشهای ترس از در حاشیه ماندن
مطابق اظهارات شرکتکنندگان، علاوهبر عوامل ذکرشده که در شکلگیری ترس آنان از در حاشیه ماندن نقش داشته است، عواملی نیز وجود داشته که باعث تداوم چنین ترسهایی شده است؛ جذابیت فضای مجازی و تشویق همسالان ازجمله این عوامل بودند.
جذابیت فضای مجازی
یکی از عواملی که باعث شد شرکتکنندگان تمایل داشته باشند بهطور مداوم به شبکههای اجتماعی سر بزنند، جذابیت این فضا بوده است. سهولت دسترسی به فضای مجازی، جستوجو برای محتویات موردعلاقه شخصی، شکل ظاهری و الگوریتم جذاب شبکههای مجازی و سهولت ارتباطات مجازی، ازجمله مفاهیم مرتبط در این زمینه بودند. بهطورمثال شرکتکننده 9: «گوشی و فضای مجازی، یک خوبی، یا شاید یک بدی که داره اینه که خیلی ساده در دسترسه، کافیه دو تا دکمه رو بزنی و به هر مطلبی که بخوای دسترسی داشته باشی، یعنی من فکر میکنم اگه برای همین چک کردن همیشگی گوشی هم لازم بود به زحمت بیفتم، شاید کمتر این کار رو میکردم، خب جالب هم هست دیگه، حداقل برای من از کتاب خوندن جذابتره.»
تشویق همسالان
دومین عامل مؤثر مطرحشده توسط شرکتکنندگان، تشویق شدن به حضور مداوم در شبکههای اجتماعی توسط همسالانشان، مطلوبیت اطلاع از اخبار افراد مشهور در فضای مجازی و مطلوبیت ارائه جزئیات زندگی خود و دریافت اطلاعات دیگران بود. به نظر میرسد این عامل بیشتر در دوران نوجوانی که همسالان اهمیت زیادی برایشان دارند، برای آنان مطرح میشود و سپس در سالهای بعدی نیز ادامه مییابد بهطورمثال شرکتکننده 16: «بین دوستهامون هم خوب بود که یک سری اطلاعاتی از مثلاًً فلان شخص مشهور داشته باشیم، مثلاً دوستم میومد کلاس میگفت من دیشب تا ساعت 3 بیدار بودم و منتظر بودم آقای... (بازیگر معروف)، از همسر جدیدش توی اینستاگرام رونمایی کنه، منم تشویق میشدم بیشتر و زودتر از اون پیگیری کنم.»
مقوله اصلی پنجم: ناکامیهای ایجادشده
ترس از در حاشیه ماندن و نوعی احساس کهتری (حقارتی) که تقریباً همیشه با شرکتکنندگان همراه بوده؛ ناکامیهایی را نیز در سایر جنبهها متوجه آنان ساخته است؛ آسیبپذیری روانی و تغییر برنامههای زندگی ازجمله این ناکامیها بودند.
آسیبپذیری روانی
آمادگی ابتلا به اختلالات افسردگی، آمادگی ابتلا به اختلالات اضطرابی، آمادگی ابتلا به اختلالات خوردن و آمادگی ابتلا به اختلالات خواب، ازجمله مواردی بودند که شرکتکنندگان بدان اذعان کردند. قابل درک است وقتی فرد بهطور مداوم درپی دنبال کردن شبکههای اجتماعی مجازی و کنترل افراد خاصی در چنین فضاهایی باشد- با این تصور که خودش در جایگاه پایینتری نسبت به آنان قرار دارد- مستعد ابتلا به اختلالات افسردگی، اضطرابی، خواب یا خوردن شود. بهطورمثال شرکتکننده 12: «اینستاگرام رو باز میکردم، حتی مثلاً میدیدم دوستم فلان مسافرت رو رفته و عکسهاش رو گذاشته، تا یک هفته افسرده بودم، یا توی یک دوره دیگهای، انقدر شبها توی اینستاگرام میچرخیدم که کلاً خوابم به هم ریخته بود.»
تغییر برنامههای زندگی
چنین ترسها و متعاقب آن پیگیریهای مداومی که شرکتکنندگان نسبت به برخی افراد در فضای مجازی داشتند، باعث شده بود آنان از پیشبرد برنامههای زندگی خود باز بمانند.محدودیت پرداختن به وظایف و فعالیتهای سودمند، محدود شدن زمان استراحت و محدودیت پرداختن به علایق شخصی و اوقات فراغت سالم، ازجمله تغییرات و تداخلات ایجادشده در برنامههای شرکتکنندگان بود. بهطورمثال شرکتکننده 18: «خب معلومه دیگه، انقدر من به گوشی اعتیاد پیدا کرده بودم که نمیتونستم 1 ساعت کامل بدون گوشی باشم و این طبیعتاً تایم استراحت و درس و مشق و کارهای دیگه من رو گرفته بود.»
مقوله اصلی ششم: کامیابیهای کوتاهمدت
مطابق اظهارات شرکتکنندگان به نظر میرسد در کنار ناکامیهای ذکرشده، برخی کامیابیهای سطحی و کوتاهمدت نیز به دنبال حضور مداوم در شبکههای ارتباطی، برای آنان به ارمغان آمده است. آسودگی و خودانگیزشی کوتاهمدت ازجمله این کامیابیها بودند.
آسودگی
مطابق اظهارات شرکتکنندگان، در صورتی که بعد از پیگیری مداوم و تا حدی طولانیمدت برخی از افراد شاخص در فضاهای ارتباطی مجازی، شرکتکنندگان تغییر برجستهای در زندگی آن افراد مشاهده نکرده باشند، یا حتی نوعی شکست و ناخشنودی در آنان ببینند و بدین ترتیب، چندان خودشان را در جایگاه پایینتری نسبت به آن افراد ندیده باشند، احساس آسودگی به آنان دست میدهد. اطمینان ناشی از مطلع شدن از جزئیات فعالیتهای دیگران، خوشحالی از شکست یا رکود احتمالی افراد موردپیگیری و آرامش یافتن از همترازی ادراکشده با دیگران، ازجمله مفاهیم گویای این امر بودند. بهطورمثال شرکتکننده 10: «اینستاگرام رو باز میکردم، دعا دعا میکردم اون شخص خاصی که تقریباً رقیب من بود، کار شاقی نکرده باشه، و وقتی چیزی توی صفحهاش نذاشته بود، با خودم میگفتم آخیش! اینم کاری نکرده!»
خودانگیزشی کوتاهمدت
علاوهبر آسودگی ذکرشده، نوعی انگیزه گرفتن برای شروع دوباره نیز در تجربیات شرکتکنندگان به چشم میخورد؛ اما از این جهت که چنین انگیزه گرفتنی، هیجانی و بر پایه رقابت و نه با هدف رشد شخصی بود، کوتاهمدت و غیرمؤثر جلوه میکرد. انگیزه موقتی برای پیشرفت شخصی، هیجانی شدن و اتخاذ تصمیمات غیرواقعبینانه، ازجمله مفاهیم مرتبط با این مقوله فرعی بودند. بهطور مثال شرکتکننده 13: «میرفتم میدیدم فلان شخص، که دو سه سال پیش همکلاسی من بوده، یک دانشگاه خوب اپلای کرده و الان خارج از کشوره، میگفتم فردا میرم کلاس زبان ثبتنام میکنم، منم زبان میخونم و میرم!، حتی میرفتم کلاس هم ثبتنام میکردم، ولی ادامه نمیدادم.»
- فرجام
مقوله اصلی هفتم: غرق شدن در ترس از در حاشیه ماندن
به نظر میرسد انتهای چنین تجاربی آن است که یا فرد در این ترسها غرق شده و نوعی درماندگی اعتیادگونه و تغییرات روانی- جسمانی ناشی از آن را تجربه میکند و یا اینکه موفق میشود خود را از تداوم چنین ترسهایی نجات بدهد. این غرق شدن و نجات یافتن در قالب مقولههای هفتم و هشتم مورد بررسی قرار گرفتهاند. برخی شرکتکنندگان پژوهش، غرق شدن را تجربه کرده بودند و برخی موفق شده بودند از آن نجات بیابند.
درماندگی اعتیادگونه
یکی از مصادیق غرق شدن در ترس از در حاشیه ماندن، درماندگی اعتیادگونهای بود که برخی شرکتکنندگان تجربه کرده بودند. آنان درماندگی خود را در قالب مفاهیمی مانند دشواری دست کشیدن از چک کردن مداوم تلفن همراه، اعتیاد به تلفن همراه، اعتیاد به شبکههای اجتماعی مجازی، ترک کردن و عود مکرر به فضای مجازی بیان کردند. بهطورمثال شرکتکننده 11: «شاید بیشتر از 30 بار همه شبکههای اجتماعی روی گوشیم رو پاک کردم، به دو روز نکشیده دوباره همشون رو نصب کردم! هم دلم میخواد از دست منشأ این پریشونیها راحت بشم، هم نمیتونم.»
تغییرات روانی- جسمانی
به مانند هر نوع اعتیاد دیگری، نیاز مفرط به حضور مداوم در شبکههای ارتباطی نیز برخی تغییرات روانی-جسمانی برای شرکتکنندگان ایجاد کرده بود. پریشانی از عدم دسترسی به اینترنت، مشکلات بینایی و تجربه نشانههای جسمانی پایدار ناشی از اضطراب ازجمله این تغییرات گزارش شدند. بهطورمثال شرکتکننده 2: «یک تایمی بود که اینترنتها قطع شده بود و فیلتر هم شدید بود، اون بازه خیلی برای من سختتر گذشت، چون عملاً به هیچ چیزی دسترسی نداشتم و خیلی کلافه بودم.»
مقوله اصلی هشتم: نجات از ترس از در حاشیه ماندن
گروه دیگری از شرکتکنندگان پژوهش حاضر موفق شده بودند خود را از گرداب ترس از در حاشیه ماندن نجات بدهند، به نظر میرسد ادراک نمایشی بودن فضای مجازی و پذیرش خود در این موفقیت آنان مؤثر بوده است.
ادراک نمایشی بودن فضای مجازی
شرکتکنندگان اظهار میکردند بعد از گذشت یک دوره چند ساله از حضور آنان در فضاهای ارتباطی مجازی، متوجه غیرواقعی و اغراقآمیز بودن این فضاها شدهاند و این امر در تلاش آنان برای کاهش زمان حضورشان در چنین فضاهایی مؤثر بوده است. کشف تفاوتهای واقعیت با محتوای نمایش دادهشده در فضای مجازی، آگاهی به نمایش خود غیرواقعی افراد در فضای مجازی، آگاهی به نمایش خوبیِ صرف در فضای مجازی و پنهان کردن بدیها ازجمله مفاهیم مرتبط در این زمینه بودند. بهطورمثال شرکتکننده 15: «هر کسی که حتی یک مدت کوتاه چند ماهه توی فضای مجازی بچرخه، متوجه میشه که نمیشه زندگی یک آدم سراسر خوشبختی و خوشحالی باشه و حتماً بقیه هم بدبختیهای خودشون رو دارند، حالا شاید کمتر یا بیشتر باشه، ولی بالاخره هست و این خودش خیلی کمک میکنه که همش احساس نکنی از اونا پایینتری یا نخوای هی اونا رو چک کنی.»
پذیرش خود
در کنار ادراک نمایشی بودن فضای مجازی، دستیابی شرکتکنندگان به پذیرش خود واقعیشان، با وجود کاستیها و توانمندیهای موجود، به آنان کمک کرده بود بر ترس خود از در حاشیه ماندن فائق شوند. شناسایی نقاط قوت شخصی و پذیرش نقاط ضعف خود در عین تلاش برای ارتقاء آنها از جمله مفاهیم گزارششده شرکتکنندگان بودند. بهطورمثال شرکتکننده 2: «آخرش آدم باید خودش رو دوست داشته باشه، با تمام خوبیها و بدیهاش! من از یک جایی به بعد از این همه سرزنش خودم و دوست نداشتن خودم خسته شدم، مثل اینکه خودم رو بغل کنم، بگم عیبی نداره، تو هم خوبی، این بدیها رو هم داری، سعی کن جبران کنی، ولی الانم خوبی!».
یکپارچهسازی مقولهها
نخستین گام در یکپارچهسازی مقولهها، تعیین مقولهمحوری است. برای یافتن مقولهمحوری، ابتدا مسئله اصلی شرکتکنندگان مشخص شد؛ در پژوهش حاضر، مسئله اصلی، دسترسی مداوم به شبکههای اجتماعی و اطمینانجویی از خلال این شبکهها بود. تحلیل مداوم و مقایسهای مواجهه جوانان ایرانی با پدیده ترس از در حاشیه ماندن، مفهومی را نمایان کرد که «تلاش برای دستیابی به ادراک کفایت خود» نام گرفت و بهعنوان مقولهمحوری در نظر گرفته شد؛ بدین معنا که درمجموع، فرزندان شرکتکننده در پژوهش، در تلاش بودهاند به این ادراک و اطمینان برسند که آنان، خود کافی هستند.
بعد از مشخص شدن مقولهمحوری، ربط دادن سایر مقولهها به مقولهمحوری و یکپارچهسازی آنان صورت گرفت. براساس مقولههای اصلی و فرعی موجود، به نظر میرسد نابسندگی خانواده، بسترهای فردی ترس از در حاشیه ماندن و زیست اجتماعی چالشبرانگیز، مقولههایی هستند که در شکلگیری چنین ترسهایی نقش داشتهاند و بهنوعی بنیان به حساب میآیند. مقولههای تداومبخشهای ترس از در حاشیه ماندن، ناکامیهای ایجادشده و کامیابیهای کوتاهمدت، مقولههای بیانگر فرآیند تجربه ترس از در حاشیه ماندن بودند و درنهایت، مقولههای غرق شدن در ترس از در حاشیه ماندن و نجات از آن، بهعنوان نتایج و پیامدهای ممکن برای چنین تجربهای به دست آمدند. یکپارچهسازی مقولهها حول مقولهمحوری، در
تصویر شماره 1 نشان داده شده است.
بحث
هدف از پژوهش حاضر، وارسی بنیانها، فرآیند و فرجام ترس از در حاشیه ماندن در جوانان ایرانی بود. نتایج در قالب یک مقولهمحوری تلاش برای دستیابی به ادراک کفایت خود و 8 مقوله اصلی؛ نابسندگی خانواده، بسترهای فردی ترس از در حاشیه ماندن، زیست اجتماعی چالشبرانگیز، تداومبخشهای ترس از در حاشیه ماندن، ناکامیهای تجربهشده، کامیابیهای کوتاهمدت، غرق شدن در ترس از در حاشیه ماندن و نجات از ترس از در حاشیه ماندن دستهبندی شد.
-اولین مقوله، نابسندگی خانواده بود و به نابسندگی نقش پدر و مادر، همشیران مشکلساز و جو عاطفی نامطلوب خانواده، بهعنوان یکی از بنیانهای ترس از در حاشیه ماندن اشاره کرده است. درخصوص ماهیت شکلگیری چنین ترسهایی و اینکه چه عوامل و بنیانهایی را میتوان برای آن شناسایی کرد، مطالعات محدودی وجود دارند. بااینحال، نقش خانواده در ایجاد این سندروم مهم دانسته شده و اصلیترین عامل تأثیرگذار به حساب آمده است. به نظر میرسد فرزندانی که در خانواده، دامنه تکالیف و وظایف نسبتاً متعادلی برعهده دارند، بهتر میتوانند به نیاز به استقلال و شایستگی (از سلسه نیازهای نظریه خودتعیینگری) پاسخ دهند؛ چراکه بهتر میتوانند ضرورت اتکا به خود را درک کنند و از مزایای استقلال بیشتر و تصمیمگیری لذت ببرند. این فرزندان بهتر میتوانند در چارچوبی مشخص و بدون تخطی از مرزهای خانوادگی و اختلال در خوداتکاییشان، در گروهها و شبکههای اجتماعی حضور داشته باشند.
از جنبه مقابل، عدم انسجام خانواده و نظارت حمایتی والدین همراه با انتظارات بالا از فرزندان برای کسب موفقیت، به جهت وضع قوانین شدید و افراطی و همچنین پذیرش مشروط آنها، زمینه افزایش اضطراب و بهدنبال آن سندروم «ترس از در حاشیه ماندن» را فراهم میکنند [
27]. در مطالعه کاسالو و اسکاریو [
28] نیز اشاره شده است که محیط عاطفی خانواده بر نحوه تعاملات اجتماعی فرزندان و ویژگیهای خلقی آنها تأثیر مستقیم دارد و اگر بستر عاطفی خانواده مثبت نباشد، فرزندان معمولاً دچار افسردگی و یا خشم بسیاری میشوند که این امر ناشی از احساس طرد شدن و تنهایی است و بهنوبهخود باعث افزایش استفاده مشکلساز از اینترنت میشود.
درخصوص استفاده مشکلساز از اینترنت، ژانگ، ران و رن [
29]، علاوهبر خانواده و بهطور خاص پدر و مادر، نقش خواهران و برادران و تعداد آنان را نیز مهم میدانند؛ بدین معنا که در خانوادههای پرجمعیت که توجه والدین به هر فرزند کاهش مییابد، اینترنت بهعنوان یک ابزار جبرانی، باعث کاهش احساس تنهایی ناشی از بیتوجهی والدین میشود. ازسویدیگر، فرزندان چنین خانوادههایی سطوح بالاتری از کمرویی را دررابطهبا کنترل روانشناختی بالای والدین تجربه میکنند؛ بتابراین خجالتی بودن و تنهایی، دو عامل مهم در روی آوردن آنان به دنیای دیجیتال میشود و بستری را برای ابتلا به ترس از درحاشیه ماندن فراهم میکند. علاوهبر موارد فوق، مطابق نتایج پژوهش حاضر و براساس فرهنگ مردسالار ایرانی، به نظر میرسد جنسیت فرزند نیز در احساس طرد و تنهایی او مؤثر واقع میشود؛ یعنی فرزندان دختر شرکتکننده در پژوهش معتقد بودند یکی از عواملی که باعث جایگزینی حضور آنان در فضای مجازی بهجای حضور در کانون خانواده شده، ارجحیت فرزند پسر در خانواده بوده است؛ والدینی که میان فرزندان تبعیض قائل شدند و یک جنس را بر دیگری برتری دادهاند در این زمینه نقش داشتهاند.
-دومین مقوله استخراجشده بهعنوان یکی دیگر از بنیانهای تأثیرگذار بر احساس «ترس از درحاشیه ماندن»، بسترهای فردی فرزندان بود. مطابق یافتههای پژوهش حاضر، خودپنداره منفی، ناایمنی و هویت سردرگم را میتوان از علل تأثیرگذار بر این ترسها به حساب آورد. درخصوص نقش خودپنداره در بروز ترس از در حاشیه ماندن میتوان گفت هنگامی که فرد نداند چه کسی است و از زندگی فردی و اجتماعی خود چه میخواهد، بهگونهای رفتار میکند تا از «بافت اطراف» و «رابطه با دیگری» به تعریف واحدی از خود برسد. بنابراین بین خوپنداره و بروز رفتارهای اجتماعی مختلف ارتباط معناداری وجود دارد؛ پژوهشها نشان میدهند «ترس از درحاشیه ماندن» یکی از رفتارهای رایج در افراد با خودپنداره متزلزل است [
29].
سرویدیو و همکاران [
30] نیز معتقدند براساس مدل تعامل فرد-عاطفه-شناخت-عمل، لازم است به بُعد شخصیت در بحث مربوط به استفاده بیش از حد از شبکههای اجتماعی و استفاده مشکلساز از اینترنت اشاره کرد. در مطالعه یادشده مشخص شد بین خودپنداره بهعنوان یک مؤلفه مستعد شخصیت با یادگیری درمورد خود از طریق مقایسه با دیگران و ترس از در حاشیه ماندن که تمایل فرد برای آگاه ماندن و ارتباط با تجربیات دیگران است، ارتباط وجود دارد.
در جستوجوهای پژوهشگر، مطالعهای که به نقش ناایمنی و هویت سردرگم در ابتلا به ترس از در حاشیه ماندن پرداخته باشد یافت نشد، بااینحال به نظر میرسد ترس از درحاشیه ماندن با سطح ارضای نیازهای روانشناختی در ارتباط باشد [
23]. بدین معنا که به هر میزان فرد از روابط خود احساس شایستگی، خودمختاری و بودنِ با دیگران را دریافت کند، ناراحتیهای روانشناختی کمتری چون ترس از درحاشیه ماندن کمتر را تجربه خواهد کرد، درحالیکه سطوح پایین رضایت به افزایش ناراحتیهای روانشناختی منجر میشود و استفاده از شبکههای اجتماعی را بهعنوان وسیلهای برای ارضای نیازهای خود افزایش میدهد. ازاینرو میتوان گفت به این جهت که ناایمنی و هویت سردرگم، خود میتوانند عواملی برای کاهش ارضای نیازهای روانشناختی باشند، به تبع آن، میتوانند زمینهساز تجربه ترس از در حاشیه ماندن نیز بشوند.
-سومین و آخرین مقوله مربوط به بنیانهای تأثیرگذار، زیست اجتماعی جوانان و روابط آنان با همسالان، مدرسه و دانشگاه و طبقه اجتماعی خانوادهشان بود. ازآنجاکه در طول دوران تحولی، فرد با دیگر سیستمهای اجتماعی ازجمله آموزشوپرورش و گروه همسالان نیز ارتباط برقرار میکند، عدم محبوبیت در این گروهها و این احساس که او به گروههای دوستی تعلق ندارد، ممکن است بسیار استرسزا تلقی شود. بدین ترتیب، مجموعه رفتارهای دفاعی مانند پیگیری و زیرنظر گرفتن گروههای دوستی در جهان بیرون و یا شبکههای اجتماعی، با هدف مطلع شدن از جزئیات زندگی آنان افزایش مییابد که خود میتواند نشانی از سندروم «ترس از جا ماندن» به حساب آید [
31].
درخصوص شرکتکنندگان پژوهش حاضر نیز به نظر میرسد چنین پیگیریهایی با هدف دریافت تأیید و اجتناب از طرد شدن از سوی همسالان در مدرسه و دانشگاه انجام شده است. العبری [
32] نشان میدهد هرچقدر نیاز به تعلق و ترس از طرد اجتماعی از سوی همسالان بیشتر باشد، وسوسه انجام رفتارهایی با محوریت «ترس از درحاشیه ماندن» افزایش مییابد. بهطور کلی طرد از سوی همسالان، چه در گروههای دوستی بهصورت فیزیکی و چه بهصورت آنلاین، پیشبینیکننده احساس «ترس از درحاشیه ماندن» است و هرچقدر که کیفیت روابط دوستی صعیفتر باشد، قویتر احساس میشود [
33]، زیرا بهعنوان یک تجربه روانی دردناک باعث به خطر افتادن احساس تعلق و وابستگی، ادراک شایستگی، خودمختاری و کاهیش کیفیت وظایف رشدی-تحولی میشود [
34]. برایناساس، منطقی است که بپذیریم تجربه طرد شدن از سوی همسالان، فرد را در معرض خطر فزاینده «ترس از درحاشیه ماندن»، احساس دلهره در زمان جدا شدن از گروههای اجتماعی خود و افزایش علائم تزلزل عاطفی قرار دهد.
بهعلاوه، در تبیین عوامل اجتماعی زمینهساز ترس از در حاشیه ماندن، میتوان به متغیر «مقایسه اجتماعی» اشاره کرد؛ بدین معنی که ترس از اینکه دیگران تجربیات مفیدتری دارند، مستلزم یک مقایسه اجتماعی رو به بالا است (یعنی مقایسه با دیگرانی که در یک بُعد خاص، برتر تلقی میشوند) [
35] و این مقایسه اجتماعی رو به بالا، با انگیزه و تمایل به درگیر شدن در تجارب آنان از طریق پیگیری مداومشان ارتباط مییابد [
36]. این مقایسه در شرکتکنندگان پژوهش حاضر، خود را در قالب جو رقابتی مدرسه و دانشگاه و مقایسه طبقه اجتماعی خانواده خود با دیگران مهم برای فرد، نشان داده بود.
-مقولههای چهارم تا ششم، به کنشها و کنشهای متقابل مرتبط با ترس از در حاشیه ماندن اشاره میکند. چهارمین مقوله، عوامل تداومبخش ترس از درحاشیه ماندن را بررسی کرده و در این زمینه تشویق همسالان و جذابیت فضای مجازی را مهم میدانست. درخصوص نقش همسالان و تشویق آنان در استفاده افراطی از ابزارهای ارتباطی و متعاقب آن دچار شدن به ترس از در حاشیه ماندن، میتوان به پژوهش کریمی و همکاران [
37] اشاره کرد؛ این پژوهشگران معتقدند دلیل کاربران شبکههای اجتماعی برای استفاده از این فضا، در دست داشتن رسانهای برای دیدن و دیده شدن است؛ درواقع شبکههای اجتماعی، برای بسیاری از افراد فضایی برای مشهورشدن و تحسین شدن از سوی دیگران بهویژه همسالان است و میتواند به تداوم استفاده از این شبکهها منجر شود.
علاوهبر دیدن و دیده شدن، جذابیت شبکههای اجتماعی برای قشر جوان نیز به استفاده افراطی از این شبکهها و دچار شدن آنان به پیامدهایی منفی چون ترس از در حاشیه ماندن دامن میزند. دامنه گسترده محتواهای موجود در فضای مجازی و کاربردی بودن آنها، همراه با این احساس که افراد میتوانند در کوتاهترین زمان به مطالب مختلفی دسترسی پیدا کنند، باعث خواهد شد آنان زمان بیشتری را صرف حضور در این فضاها کنند [
38]، اختصاص زمان بیشتر برای حضور در شبکههای اجتماعی نیز با ترس آنان از در حاشیه ماندنشان ارتباط مییابد. این همان الگویی است که شرکتکنندگان پژوهش حاضر نیز بدان اذعان کردند.
-پنجمین مقوله به ناکامیهایی اشاره کرد که به دنبال ترس از در حاشیه ماندن توسط فرزندان شرکتکننده در پژوهش تجربه شده بودند. چنین ترسهایی، این پتانسیل را دارند که اثرات طولانیمدت و مشکلسازی بر سلامتروانی و اجتماعی فرد به جا بگذارد. آسیبپذیری روانی و تغییر برنامههای زندگی ازجمله ناکامیهای گزارششده توسط شرکتکنندگان بود. ازآنجاکه ابتلا به ترس از در حاشیه ماندن با استفاده اعتیادگونه از اینترنت و فضای مجازی ارتباط تنگاتنگی دارد، در تبیین این یافته، میتوان به پژوهشهایی اشاره کرد که ناکامیها و پیامدهای منفی ناشی از اعتیاد به اینترنت را موردتوجه قرار دادهاند. تاندون و همکاران [
15]، افزایش استرس ادراکشده، ناامیدی و تجربه هیجانهای منفی و اختلالات مربوط به خواب را ازجمله این پیامدهای منفی بر شمردهاند. در مطالعه دیگری نیز بین «ترس از درحاشیه ماندن»، بیحوصلگی و افسردگی ارتباط معناداری گزارش شده است؛ زارعی [
39] معتقد است ترس از در حاشیه ماندن به مرور زمان بهعنوان یک آسیب روانی باعث کاهش خودکنترلی، اشکال در تمرکز، افزایش سوگیریهای شناختی نسبت به تواناییهای خود، افزایش اضطراب، کاهش انگیزه و دیگر مشکلات زندگی و آشفتگیهای روانشناختی میشود [
38].
به دنبال افزایش احساس طردشدگی و تلاش برای ایجاد پیوندهای اجتماعی مختلف، تغییراتی در سبک زندگی فرد ایجاد میشود و به شکل چرخهای با کاهش رفاه زندگی، بدتر شدن عملکرد زندگی و افزایش خطر آسیبشناسی روانی همراه است [
40]. درواقع، به دنبال تجربه این احساس، ارتباط فرد با زندگی واقعیاش از بین میرود و او کاهش انگیزه نسبت به زندگی شخصی و افزایش حساسیت و تحریکپذیری به زندگی دیگران را تجربه خواهد کرد [
39]. این چرخه در تجربه شرکتکنندگان پژوهش خود را در قالب محدودیت پرداختن به فعالیتهای شخصی و آسیبپذیری روانی نشان داده بود.
-ششمین مقوله، کامیابیهای کوتاهمدت بود و مؤلفههایی از جنس آسودگی و خودانگیزشی موقت را دربر گرفت. اگرچه عمده پژوهشها به پیامدهای روانشناختی منفی ناشی از این احساس اشاره کردهاند، بااینحال در پارهای از پژوهشها، نتایج مثبت کوتاهمدتی نیز ذکر شده است که ازجمله آنها میتوان به گسترده شدن گروههای اجتماعی، افزایش اعتمادبهنفس درپی تقلید، انجام رفتارهای افراد الگو و کاهش احساس افسردگی در وهله اول اشاره کرد [
41].
مطالعات مرتبط نشان میدهند تغییر نحوه تعامل با دیگران ازجمله احساس صمیمیت، رضایت از زندگی و بهبود کیفیت خلق و خویی که ممکن است درپی ترس از درحاشیه ماندن ایجاد شود، به مرور زمان و با افزایش اضطراب فرد، از بین میرود و فرد به حالت اولیه و اصلی خود باز میگردد [
42]. کوتاهمدت بودن چنین کامیابیهایی در تجربه شرکتکنندگان پژوهش نیز مشاهده شد؛ فرزندان پژوهش حاضر با مشاهده رکود یا شکست افراد موردبررسی، احساس آسودگی کرده بودند و از جهتی دیگر، با مشاهده موفقیت آن افراد، انگیزه عمل کوتاهمدتی به آنان دست داده بود. این امر باتوجهبه آنچه درخصوص مقایسه اجتماعی و ادراک جایگاه پایین خود نسبت به دیگران گفته شد، قابلتبیین به نظر میرسد. بهعبارتی مشاهده رکود یا شکست دیگران، نوعی احساس همطرازی به فرد میدهد و از تنشهای او میکاهد. در برخی دیگر از افراد نیز ممکن است ادراک جایگاه پایین برای خود در مقایسه با دیگران، باعث شود انگیزه آنان برای رشد و تغییر، بهصورت موقتی افزایش پیدا کند.
-هفتمین مقوله، غرق شدن در ترس از درحاشیه ماندن بود و به درماندگی اعتیادگونه و تغییرات روانی-جسمی ناشی از آن اشاره کرده است. ترس از در حاشیه ماندن، نوع جدیدی از اعتیاد به اینترنت و نشاندهنده یک وضعیت شناختی است [
43]؛ بنابراین منطقی به نظر میرسد که نشانگانی مشابه نشانگان اعتیاد را در افراد مبتلا برانگیزد. باتوجهبه تعریف ترس از در حاشیه ماندن که به میل و کنجکاوی شدید برای ماندن در شبکههای اجتماعی و اطلاع از وضعیت دیگران اشاره میکند؛ میتوان گفت به هر میزان که وابستگی فرد برای کنترل زندگی دیگران بیشتر باشد، ناتوانی بیشتری نیز در دور ماندن از تلفن همراه خواهد داشت و این امر میتواند به افزایش اضطراب، افسردگی، بیقراری یا عصبی بودن و نشخوار فکری منجر شود [
42]. درواقع، احساس کنجکاوی نسبت به زندگی دیگران، باعث دشواری در دست کشیدن از چک کردن مداوم تلفن همراه، اعتیاد به تلفن همراه، اعتیاد به شبکههای اجتماعی مجازی، ترک کردن و عود مکرر به فضای مجازی خواهد شد [
44، 45]. تعداد گزینههای انتخابی برای کنترل کردن نیز قدرت تصمیمگیری فرد را فلج میکند و این امر خود باعث عدم اطمینان درمورد تصمیمها، پشیمانی از انتخابهای گذشته و تکرار این فرایند برای رسیدن به یک اطمینان واقعی میشود؛ درنتیجه در سطوح شدیدتر، ابتلا به اختلالات وسواس و اضطراب نیز محتمل خواهد شد [
29].
آخرین مقوله، به نجات از ترس از در حاشیه ماندن به مدد ادراک نمایشی بودن فضای مجازی و پذیرش خود اشاره داشت. آنچه در بین مطالعات انجامشده مشترک است، توصیه به کشف راههایی است که بتواند از تجربه این احساس و تأثیرات منفی آن بکاهد. در پژوهش بارکر [
46] اشاره شده است که ازآنجاکه «ترس از درحاشیه ماندن» ناشی از غم و اندوه از دست دادن یک امر مهم در زندگی فرد است، انجام فعالیتهایی برای پر کردن اوقات فراغت میتواند بهتدریج احساس مثبتی نسبت به زندگی در او ایجاد کند. بهعلاوه، بسیاری از شرکتکنندگان پژوهش بارکر به این نکته اشاره کردهاند که بهتدریج توانستهاند بین دنیای مجازی و واقعیت، تفکیک قائل شوند و درمواقع ناراحتی بر جنبههای واقعبینانه زندگی خود توجه کنند و از مقایسه خود با دیگران در آن لحظات اجتناب ورزند. در مطالعه تنهان و همکاران [
47] نیز اشاره شده است که هرچقدر خودآگاهی، تمرکز بر علایق فردی، آگاهی از راهبردهای مقابله با افکار اضطرابی، رضایت از خود و یافتن معنا در زندگی افزایش یابد، توانایی فرد در مبارزه با وسوسههای احساس «ترس از درحاشیه ماندن» هم افزایش مییابد. همچنین انجام فعالیتهای ذهنآگاهی، تمرینهای قدرشناسی و شکرگزاری و فعالیتهای بدنی از دیگر راهکارهای مقابله با این احساس بودهاند [
47]. در تجربه شرکتکنندگان پژوهش حاضر، چنین راهبردهایی با هدف دستیابی به پذیرش خود مورداستفاده قرار گرفته بودند.
نتیجهگیری
به نظر میرسد ابتدا کاستیهای موجود در خانواده و شرایط فردی و اجتماعی شرکتکنندگان، باعث میشود احساس عدم کفایت در آنان شکل بگیرد، چنین احساسی باعث نگرانی بابت عقب ماندن از دیگران مهم برای فرد شده است. این احساس بهواسطه عواملی چون همسالان و رسانههای اجتماعی، تداوم یافته است. در این مسیر، فرد ناکامیها و کامیابیهایی را بهطور آمیخته با یکدیگر تجربه کرده و درنهایت دو فرجام برای آن رقم خورده است؛ یا فرد در چنین ترسهایی غرق شده و یا توانسته است خود را از آن نجات بدهد. از مجموع مصاحبههای انجامشده با جوانان و متخصصان میتوان چنین استنباط کرد که روند ذکرشده درباره بنیانها، فرآیند و فرجام ترس از در حاشیه ماندن، تحت عنوان مفهوم عمیقترِ تلاش برای دستیابی به ادراک کفایت خود بهعنوان مقولهمحوری قرار میگیرد؛ گویی فقدان احساس کفایت و تلاش برای دستیابی به آن، نیروی محرکه فرد در مسیر جستوجوگری افراطی در شبکههای اجتماعی و به دنبال آن دچار شدن به ترس از در حاشیه ماندن است. عمده پژوهشهای انجامشده در این حوزه، دچار شدن به ترس از در حاشیه ماندن را نتیجه درگیری زیاد با شبکههای اجتماعی [
48]، احساس طرد اجتماعی [
49] یا نیاز به عضویت و تعلق به گروهها [
50] میدانند. پژوهش حاضر تلاش کرده است به عامل زیرینِ مؤثر در بروز چنین رفتارهایی بپزدازد و بدین گونه مقولهمحوری حاصل شده است. باتوجهبه مقولهمحوری مذکور، به نظر میرسد در ارائه هر گونه توصیهای برای پیشگیری یا درمان ترس از در حاشیه ماندن، بهعنوان سازهای که در ادبیات پژوهشی چندان بدان پرداخته نشده است، اما طیف وسیعی از جوانان را گرفتار خود کرده است، لازم است تقویت احساس کفایت فرد، مورد توجه ویژهای قرار گیرد.
ازجمله محدودیتهای پژوهش حاضر میتوان به این مطلب اشاره کرد که نمونه موردمطالعه از یکی از استانهای بزرگ کشور که سابقهای مذهبی دارد، انتخاب شده است و ممکن است در فرهنگها و قومیتهای مختلف سایر استانها، نتایج متفاوتی حاصل شود. ازآنجاکه سندورم موردبررسی، ماهیتی ناپذیرفتنی دارد، ممکن است این مسئله نوعی سوگیری و مقاومت را در پاسخهای شرکتکنندگان برانگیخته باشد. بهعلاوه، باتوجهبه تأثیرگذاری متغیرهای جمعیتشناختی و حجم نمونه بر یافتهها، لازم است در تعمیم نتایج احتیاط صورت گیرد.
بررسی پرسشنامه موجود و مورداستفاده برای سنجش ترس از در حاشیه ماندن [
2] و مقایسه محتوای گویههای آن با نتایج پژوهش حاضر حاکی از آن است که در این پرسشنامه، بیشتر به عوامل مؤثر در شکلگیری این ترسها توجه شده و فرآیند و فرجام ترس از در حاشیه ماندن، موردغفلت قرار گرفته است. پیشنهاد میشود در پژوهشهای آتی براساس یافتههای پژوهش حاضر، به طراحی پرسشنامههای جدید یا ویرایش پرسشنامه موجود پرداخته شود. نتایج پژوهش حاضر میتواند در طراحی بستههای آموزشی- درمانی متناسب با فرهنگ ایرانی، به کار آید.
ملاحظات اخلاقی
پژوهش حاضر دارای کد اخلاق به شناسه IR.SBU.REC.1401.136، از کمیته اخلاق در پژوهش زیستی دانشگاه شهید بهشتی است.
حامی مالی
این پژوهش هیچگونه کمک مالی از سازمانیهای دولتی، خصوصی و غیرانتفاعی دریافت نکرده است.
مشارکت نویسندگان
مفهومسازی: حسین پورشهریار و مرضیه دیندوست؛ روششناسی، نگارش پیشنویس: مرضیه دیندوست و ثمین بهارشانجانی؛ تحلیل: مرضیه دیندوست؛ منابع: ثمین بهارشانجانی؛ ویراستاری و نهاییسازی و نظارت و مدیریت پروژه: حسین پورشهریار؛ بصریسازی: مرضیه دیندوست؛ اعتبارسنجی و تحقیق و بررسی: همه نویسندگان.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، این مقاله تعارض منافع ندارد.
تشکر و قدردانی
نویسندگان از تمامی شرکتکنندگان محترم پژوهش، تشکر و قدردانی میکنند.