هدف: میزان بالای همبودی میان اختلال دوقطبی و اختلال وسواسی جبری میتواند به دلیل فرآیندهای فراتشخیصی مشترک باشد؛ بنابراین، هدف پژوهش حاضر ارزیابی نقش سه فرآیند راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، اضطراب و تکانشگری در ایجاد و تداوم اختلال دوقطبی و اختلال وسواسی جبری بود. روش: 25 بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی (11 زن و 14 مرد)، 25 بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی همبود با وسواس/ جبری (12 زن و 13 مرد) و 25 نفر از افراد بهنجار (13 زن و 12 مرد) به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها، از فرم کوتاه پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان، پرسشنامه تکانشگری و سیاهه اضطراب بک استفاده شد. دادهها با استفاده از تحلیل چندمتغیری واریانس مورد تحلیل قرار گرفت. یافتهها: نتایج نشان دادند که بیماران دارای همبودی اختلال دوقطبی و وسواس/ جبری از راهبردهای سازشنایافته ملامت خویش و ملامت دیگران بیشتری در مقایسه با افراد بهنجار استفاده میکنند (01/0>p). هر دو گروه بیماران از راهبردهای نشخوارگری و فاجعهسازی بیشتری نسبت به افراد بهنجار بهره میگیرند و نمرات بیماران دارای اختلال همبود در این راهبردها بیشتر از بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی به تنهایی بود (01/0>p). هر دو گروه بیماران از راهبردهای سازشیافته تمرکز مجدد مثبت، ارزیابی مجدد و دیدگاهگیری کمتری در مقایسه با افراد بهنجار استفاده میکردند (01/0>p). همچنین، در متغیرهای اضطراب، مؤلفههای شناختی/ توجهی، حرکتی و بیبرنامگی تکانشگری هر دو گروه بیماران نمرات بیشتری از افراد بهنجار کسب کردند؛ درحالیکه میانگین نمرات بیماران دارای اختلال همبود بیشتر از بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی به تنهایی بود (01/0>p). نتیجهگیری: اضطراب، تکانشگری و برخی از راهبردهای تنظیم شناختی هیجان (ملامت خویش، نشخوارگری و فاجعهسازی) فرآیندهای فراتشخیصی بوده و میتوانند در ایجاد و تداوم اختلال دوقطبی و اختلال وسواسی جبری نقش مهمی ایفا کنند.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |