هدف: هدف پژوهش حاضر تبین نقش واسطهای آمیختگی شناختی در تبیین ارتباط بین بینظمی هیجانی با اضطراب و افسردگی بود. روش: در پژوهش حاضر 543 دانشجوی دانشگاه تهران به پرسشنامه آمیختگی شناختی (CFQ)، مقیاس مشکل در تنظیم هیجان (DERS)، پرسشنامه اضطراب بک (BAI) و پرسشنامه افسردگی بک-نسخه دوم (BDI-II) پاسخ دادند. تجزیه وتحلیل دادهها با روش همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه سلسله مراتبی انجام شد. یافتهها: تمام متغیرهای پژوهش بهطور معنیداری با هم رابطه داشتند (001/0p<). تحلیل رگرسیون چندگانه سلسله مراتبی نشان داد که آمیختگی شناختی نقش واسطهی کامل در ارتباط بین متغیر بینظمی هیجانی با شدت اضطراب (001/0> p، 84/0= ß) و شدت افسردگی (001/0> p، 79/0= ß) ایفا میکند و نتایج آزمون سوبل هم این نقش واسطهای آمیختگی شناختی را برای اضطراب (001/0> p، 35/6= z) و افسردگی (001/0> p، 11/5= z) تأیید کرد. نتیجهگیری: آمیختگی شناختی یک متغیر واسطهای در رابطه بین بینظمی هیجانی با اضطراب و افسردگی محسوب میشود و با کنترل این متغیر، ارتباط بین بینظمی هیجانی با اضطراب (05/0< p، 09/0= ß) و افسردگی (05/0< p، 07/0= ß) معنادار نیست.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |