یکی از چالشهای پیشروی بیشتر کشورها بهداشت و سلامت است. در بیشتر کشورها تعداد کارکنان بهداشتی کم و توزیع آنها نامناسب است، این مشکل در کشورهای فقیرتر شدیدتر است، زیرا هم منابع کمتر است و هم منابع موجود بیشتر در مناطق شهری متمرکز شدهاند (چها1، وارن2 و مندرسون3، 2010). برای مثال با وجود معیار دستکم 5/2 نفر کارمند سلامت4 به ازای هر 1000 نفر جمعیت (چن5 و همکاران، 2004)، در کشوری مانند نپال تعداد پزشکان به جمعیت عمومی در شهرها 1 به 1000 و در روستاها 1 به 41000 نفر است (باترورث6، هایز7 و نیوپان8، 2008)، یا در هند 74% پزشکان در شهرها کار میکنند که فقط 24% جمعیت هند را دربرمیگیرند (بیسواس9، سرکار10، اوماکنت11، سینگسیت12 و هند13، 2007)، در عراق نیز به ازای هر 300هزار نفر یک روانپزشک وجود دارد (سادیک14، برادلی15، الحسون16 و جنکینز17، 2010). برای حل شدن این مشکلات برنامه مراقبتهای بهداشتی اولیه طراحی و به دنبال آن ادغام بهداشت روان در این برنامهها انجام شد. انجام این پروژه در کنیا که از فقیرترین کشورهای دنیاست، پیامدهای مفیدی داشت (جنکینز و همکاران، 2010). در کشور ما نیز ادغام بهداشت روان در مراقبتهای بهداشتی اولیه از راهبردهای اصلی برنامه سلامت روان است (محیط، شاهمحمدی و بوالهری، 1998)، که هدف آن ایجاد یک سامانه هرمی ارجاع است، که در قاعده آن داوطلبان بخش سلامت قرار دارند (شریفی، 2009).
روانپزشکی جامعهنگر که در برابر روانپزشکی بیمارستانی بهوجود آمد، بر ارایه خدمات بهوسیله گروههای روانپزشکی دربرگیرنده روانپزشک، روانشناس، مددکار، روانپرستار و گاه پزشک عمومی تأکید میکند. این موضوع در آموزش دستیاران تخصصی نیز در نظر گرفته شده است، بهصورتیکه در برنامه آموزشی دستیاران، برنامهای سهماهه برای آشنایی هر چه بیشتر با این حوزه تدوین شده است. در یکی از این برنامهها دستیاران روانپزشکی در اردیبهشت ماه سال 1390 برای آشنایی با سطوح گوناگون برنامه مراقبتهای بهداشتی اولیه که برنامه سلامت روان نیز در آن ادغام شده بود، به شهرستان ساوجبلاغ در استان البرز سفر کردند، که گزارش آن بدین شرح است:
پیش از حرکت، هیچ ذهنیت خاصی وجود نداشت. پس از حدود 45 دقیقه به شبکه بهداشت شهرستان ساوجبلاغ استان البرز رسیدیم. هماهنگ با برنامه نزد خانم یکهفلاح رفتیم، که از پشتکار و علاقه زیاد او به کار، بسیار شنیده بودیم. وقتی در مورد کارش صحبت میکرد، لذت در تمام وجودش احساس میشد. هنگام صحبت از برنامههایی که بهصورت آزمایشی18 از سوی انستیتو یا سازمان جهانی بهداشت19 (WHO) در مرکز آنها در حال انجام بود، برق شادی و غرور در چشمانش میرخشید. او آنقدر گرم و صمیمی برخورد میکرد که گویی سالهاست ما را میشناسد، هیچ بیگانگی در حضور وی احساس نمیشد. برنامهای که برای ما درنظر گرفته بود، دعوت از رابطان بهداشت سلامت روان بود. با رابطان بهداشت در مواردی مانند تنظیم خانواده و بهداشت مادر و کودک آشنا بودیم، ولی نخستین بار بود که با رابطان بهداشت در حوزه سلامت روان برخورد داشتیم. حدود 30 نفر خانم که پس از آموزش، بهعنوان رابط در این حوزه کار میکردند. کار آنان تشویق افراد برای مراجعه به روانپزشک یا مشاور بود. آنان تعریف میکردند که هنگام تشویق افراد برای مراجعه به روانپزشک یا مشاور با برخورد تند آنها مواجه میشوند، ولی با این وجود، کم نبودند رابطانی که موفق شده بودند تعداد زیادی را به مراجعه راضی کنند. به یاد گفته استادم افتادم که میگفت «زمانی کارشناسان WHO برای بازدید از اجرای برنامه مراقبت سلامت اولیه1 (PHC) به ایران آمده بودند، پس از دیدن نمودار سازمانی پرسیده بودند پس جای مردم کجاست؟ تمام این برنامه که دولتی است»، و حالا در جواب آنان میتوانستیم بگوییم این هم مردم عاشق ما! به دلیل محدودیت وقت، این جلسه خیلی سریع به پایان رسید. پس از آن راهی یک مرکز بهداشت شهری شدیم که روانپزشک نیز در آنجا مستقر بود (سطح سوم تخصصی بهداشت روان در شبکه شهرستان)، قرار شد در آنجا چند بیمار را ویزیت کنیم. اگر تا کنون به دلیل وابستگی دانشگاه محل تحصیل به انستیتو روانپزشکی، میتوانستیم بهجز بیماران اسکیزوفرنیا2 و دوقطبی3 بیمارستانی، مراجعان دیگری نیز داشته باشیم، در اینجا میتوانستیم بیماران متفاوت دیگری را نیز ببینیم. برخلاف بیماران انستیتو که بیشتر سواد و حمایت خانوادگی بالا دارند، در اینجا دختری را میدیدی که از پدر معتادش میگفت، زنی که گریه میکرد و از کتکزدنهای شوهرش مینالید... چه پاسخی به او میدادیم که با تمام وجود میخواست یاریش دهیم تا داستان سبز رویش را دوباره زمزمه نماید؟ آیا میشد او را تنها با دارو به خانه فرستاد؟ آیا یک سیتالوپرام4 دوای دردش بود؟ چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید...بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |