مقدمه
نوجوانی (10 تا 19 سالگی) دورهای از چرخه زندگی است که بین مراحل کودکی و بزرگسالی قرار دارد و با تغییرات شدید جسمی و روانی همراه است [1]. نوجوانان به دلایلی نظیر تبعیض، فقر، سوءاستفاده، خشونت و محرومیت در معرض مشکلات روانی قرار دارند [2، 3]. ازسویدیگر کاهش روابط بین فردی، انزوا و عدم مشارکت در فعالیتهای گروهی ازجمله ورزش و وابستگی غیرمتعارف به فضای مجازی، الگوهای رفتاری رایج این گروه سنی در دنیای نوین هستند که شانس مواجهه با آسیب و ابتلا به اختلالات منتسب به سلامت روان را افزایش میدهند [4]. آغاز علائم ابتلا به نیمی از اختلالات روانی قابلتشخیص در این محدوده سنی است [5، 6]. ابتلا به انواع اختلالات یادشده تأثیرات مخربی بر سلامت، عملکرد و رشد فردی داشته و مبتلایان در معرض انزواطلبی، ترک تحصیل و اقدام به خودکشی قرار دارند [1، 7]. روند ابتلا به اختلالات روانی در نوجوانان رو به فزونی بوده و بیش از 80 درصد از آنها به دلایلی ازجمله عدم آگاهی از علائم اختلالات روانی، موفق به دسترسی زودهنگام به خدمات تخصصی سلامت روان نمیشوند [8، 9]. ازاینرو امروزه از ارتقای سواد سلامت روان بهعنوان یک مداخله پیشگیرانه در این گروه سنی یاد میشود که ادغام مداخلات مؤثر آن در ساختارهای اجتماعی و سازمانی مورداستفاده نوجوانان نظیر مدارس ضروری است [2، 7]. یکی از مداخلات شناختهشده، مؤثر و زودبازده در این زمینه، برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان (MHFA) است [10].
مفهوم اولیه برنامه کمکهای اولیه سلامت روان در سال 1997 در استرالیا شکل گرفت؛ متعاقباً بهصورت نظاممند توسعه یافت و تاکنون میلیونها نفر در سراسر جهان، دورههای متنوع آن را گذراندهاند. اولین نسخه تخصصی نوجوانانمحور این برنامهها، در سال 2013 ایجاد شد [11]. منظور از کمکهای اولیه سلامت روان ، مجموعه اقداماتی است که برای فردی که دچار مشکلات مرتبط با سلامت روان شده صورت میگیرد تا از بدتر شدن وضعیت وی پیشگیری شود. کمکهای اولیه سلامت روان باید تا زمان دسترسی به خدمات تخصصی و یا رفع وضعیت بحرانی بیمار تداوم یابد [12]. هدف برنامه بهبود دانش و مهارتهای نوجوانان در تشخیص علائم هشداردهنده در دوستان و همسالان خود، نحوه برقراری ارتباط با فرد نیازمند کمک، زمان و نحوه اطلاع رسانی به بزرگسالان، شناخت انواع حمایت و کمکهای تخصصی موجود و نحوه دسترسی به آنها و اقدامات ضروری در شرایط اضطراری است [13]. انواع مختلف اختلالات اضطرابی، افسردگی، خوردن، مصرف الکل و مواد مخدر و روانپریشی، افکار و رفتارهای خودکشی، خودآزاری و قلدری یا سوءاستفاده از جمله مباحثی است که در این برنامه پوشش داده میشود [14]. بهطورکلی برنامه کمکهای اولیه سلامت روان برای نوجوانان به کاهش استیگما، تقویت اعتمادبهنفس و مهارت در حمایت از همسالان و کمکجویی مناسب و به موقع منجر میشوند [15، 16]. شایان ذکر است که محتوای دورههای آموزش کمکهای اولیه سلامت روان برگرفته از راهنماهایی جامع، تخصصی و مورد توافق متخصصان حائز صلاحیت است [17]. این راهنماها عموماً برمبنای روش دلفی و با مشارکت خبرگان و افراد دارای تجربه زیسته برای انطباق با بافتهای بومی بازنگری میشوند [18].
در ایران، مشکلات روانی در میان نوجوانان شیوع بالایی دارند و تقریباً یکپنجم کودکان و نوجوانان کشور حداقل از یک مسئله قابلتوجه دررابطهبا سلامت روان رنج میبرند [19، 20]. شایعترین مشکل، اختلالات اضطرابی هستند [7]. اخیراً مسئله سلامت روان نوجوانان در اسناد سیاستی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، بیشازپیش مورد توجه قرار گرفته است [21]؛ باوجوداین، نبود سیاست ملی یکپارچه، تنوع سازمانهای دولتی (شامل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و آموزشوپرورش) و خصوصی مرتبط با موضوع و عدم هماهنگی مابین آنها، محدود بودن خدمات تخصصی کودکان و نوجوانان به واحدهای سرپایی یا بخشهای کوچک دانشگاهی در کلانشهرها و مطالعات ناکافی درباره مؤثر بودن این خدمات از مشکلات فعلی نظام سلامت ایران دررابطهبا ارائه خدمات سلامت روان به نوجوانان هستند [20].
مرور اجمالی شواهد علمی حکایت از آن دارد که مطالعات متعددی درباره موضوع این پژوهش طی دهه اخیر در سراسر جهان اجرا شدند؛ بهعنوانمثال در یک مطالعه کیفی با مشارکت نوجوانان پرتغالی به ارتباط برنامههای آموزشی، محتوای برنامههای آموزشی و روشهای اجرای آنها بهعنوان مؤلفههای مؤثر بر پیادهسازی برنامه کمکهای اولیه سلامت روان اشاره شد [22]. در مطالعهای در انگلستان، سه مؤلفه افزایش آگاهی کارکنان، خدمات پشتیبانی و مسائل مربوط به آموزش در اجرای برنامههای کمکهای اولیه سلامت روان مورد تأکید قرار گرفتند [23]. کمتر پژوهشی در داخل کشور به موضوع کمکهای اولیه سلامت روان بهعنوان یک مداخله مدرسهمحور پرداخته است. باوجوداین، برخی مطالعات داخلی، موضوع بهبود سلامت روان نوجوان را در محیط مدرسه بررسی کردهاند. بهعنوان نمونه، برجی و همکاران در پژوهش سال 1402 خود، استقرار و تداوم چنین برنامههایی را در مدارس ایران باتوجهبه منابع موجود مورد تردید گزارش کردند و تداوم اجرای آنها را در گرو تربیت نیروهای متخصص، بهبود مشارکت معلمین و رفع موانع قانونی دانستند [24].
محمدی و همکاران در سال 2020 و در قالب یک مقاله با روش نظاممند، پیشنیاز اجرای مداخلات بهبوددهنده سواد سلامت روان نوجوانان را آموزش در مدرسه، آموزش والدین، مربیان و ارائهدهندگان خدمات، تهیه محتوای آموزشی، در نظر گرفتن مسائل فرهنگی و زبانی و ارزیابی و نظارت بر اجرا دانستند. استفاده از روشهای تعاملی، ارائه محتوای آموزشی متنوع و جذاب، بهکارگیری مربیان باسابقه و استفاده از فناوری پیشرفته بهعنوان عوامل تسهیلکننده و مداخله کوتاهمدت، همکاری نامطلوب بین مدیران مدارس و پژوهشگران و فقدان منابع اطلاعاتی معتبر بهعنوان موانع شناخته شدند [25].
بر مبنای آنچه تاکنون شرح داده شد و باتوجهبه اینکه نوجوانان عمده وقت خود را در مدارس سپری میکنند، بهکارگیری برنامه کمکهای اولیه سلامت روان در این محیطهای آموزشی ضروری است. ازسویدیگر بهدلیل نقش عوامل محیطی در موفقیت اجرای یک برنامه باید نسبت به تحلیل مسائل محیط پیادهسازی اقدام نمود [26]؛ ازاینرو پژوهش حاضر با هدف تحلیل ابعاد و مؤلفههای مؤثر بر پیادهسازی برنامههای کمکهای اولیه سلامت روان در محیط مدرسه انجام گرفت.
روش
مطالعه کیفی و کاربردی حاضر به روش تحلیل مضمون با رویکرد استقرایی در سال 1400 هجری-شمسی به اجرا درآمد. بر مبنای هدف مطالعه مبنی بر جمعآوری تجارب و برداشتهای افراد خبره و ذینفع از مصاحبههای انفرادی عمیق و نیمهساختاریافته برای گردآوری دادهها استفاده شد.
جامعه هدف این پژوهش شامل نوجوانان شاغل به تحصیل در مقطع دوم متوسطه دبیرستانهای شهر تهران، پدر یا مادر همان نوجوانان (والدین) و متخصصان و کارشناسان شاغل در امور مرتبط با سلامت روان و نوجوان در وزارتخانههای آموزشوپرورش، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، خانههای سلامت تحت پوشش شهرداری و سازمانهای مردمنهاد بود. مشارکتکنندگان بهصورت غیرتصادفی با حداکثر تنوع به روش هدفمند انتخاب شدند.
معیارهای ورود به مطالعه شامل ۱. تمایل و آمادگی برای مشارکت در مصاحبه و ۲. تعلق به یکی از گروههای سهگانه جامعه هدف (نوجوانان، والدین یا کارشناسان و متخصصان) بود.
معیارهای خروج عبارت بودند از: ۱. انصراف داوطلبانه در هر مرحله از پژوهش، ۲. عدم تکمیل مصاحبه بهدلیل محدودیت زمانی یا عدم همکاری، ۳. عدم احراز شرایط ورود (عدم تعلق به گروههای هدف)، و ۴. ناتوانی در برقراری ارتباط مؤثر بهعلت بیماری یا وضعیت خاص. دسترسی به اسامی و اطلاعات تماس مشارکتکنندگان با هماهنگی واحدهای منابع انسانی ستادی و عملیاتی انجام شد. تا رسیدن به سطح اشباع مجموعاً با 34 نفر مصاحبه انجام گرفت که جزئیات آن در جدول شماره 1 ارائه شده است. براین اساس، اغلب مشارکتکنندگان به گروه متخصصین و کارشناسان تعلق داشتند (35/3 درصد از کل مشارکتکنندگان). ازنظر سطح تحصیلاتی تمامی بزرگسالان حاضر در مطالعه شامل والدین و متخصصین و کارشناسان از تحصیلات دانشگاهی برخوردار بودند.
در راستای حفظ ثبات در اجرای مصاحبهها و پیشگیری از تورش احتمالی، برای انجام مصاحبه از یک راهنمای نیمهساختاریافته شامل مجموعهای از سؤالات باز استفاده شد، بهگونهای که امکان طرح پرسشهای تکمیلی براساس پاسخهای مشارکتکنندگان فراهم بود. راهنمای اولیه مصاحبهها در جدول شماره 2 تشریح و طراحی آن برمبنای مرور متون و دانش موضوعی پژوهشگران انجام شد.
روایی صوری و محتوایی راهنمای پرسشگری بر مبنای نظرات تعدادی از اعضای هیئت علمی خبره دانشگاههای علوم پزشکی تهران، همدان و سنندج در رشتههای پزشکی اجتماعی، آموزش بهداشت و روانشناسی تأیید شد. کاربردی و قابلفهم بودن سؤالات طی دو مصاحبه آغازین مطالعه مورد سنجش قرار گرفت و با انجام برخی اصلاحات تضمین شد. زمان و مکان انجام مصاحبه با هماهنگی قبلی با نظر مشارکتکننده تعیین گردید و طول هر مصاحبه متناسب با تمایل مشارکتکنندگان و نیاز به پوشش سؤالات راهنما و تبیین دقیق موضوعات، بین ۳۰ تا ۹۰ دقیقه متغیر بود. بهمنظور افزایش اعتبار و کاهش سوگیریهای احتمالی در فرایند گردآوری دادهها، دو نفر از اعضای تیم پژوهش که دارای تجربه کافی در زمینه مطالعات کیفی بودند؛ عهدهدار انجام مصاحبهها شدند. مصاحبهها بهصورت چهرهبهچهره انجام گرفت و توسط یک دستگاه MP3 ضبط و از روش یادداشتبرداری حین مصاحبه نیز استفاده شد.
در مرحله بعد، مصاحبههای ضبطشده پس از تخصیص یک کد در اولین فرصت بهصورت کلمهبهکلمه پیادهسازی شد. سپس متن پیادهشده با یادداشتهای حین مصاحبه تطبیق داده شد تا کلام شفاهی و غیرشفاهی تناسب داشته باشد. تحلیل مضمون با استفاده از تکنیک شش مرحلهای براون و کلارک شامل آشنایی با محتوای مصاحبهها و بازخوانی مکرر متن آنها، استخراج واحدهای معنادار و کدگذاری آنها، ایجاد مضامین اولیه، تعریف و نامگذاری مضامین و گزارشنویسی انجام شد [27]. نتایج نهایی کدگذاریها پس از فرایند اجماعی بین پژوهشگران در نرمافزار MAXQDA نسخه 2020 دستهبندی شد.
برای تضمین اعتبار و صحت دادهها، از معیارهای پیشنهادی لینکلن و گوبا شامل مقبولیت، پایداری، تأییدپذیری و انتقالپذیری استفاده شد [28]. برای مقبولیت، پژوهشگران با شناسایی سوگیریهای احتمالی خود و پرهیز از دخالت آنها در تحلیل و همچنین از طریق تعامل پویا با مشارکتکنندگان، تلاش کردند کیفیت دادهها را ارتقا دهند. افزون بر آن، از روش بازبینی اعضا استفاده گردید؛ بدین ترتیب که متن هر مصاحبه پس از پیادهسازی در اختیار مشارکتکننده قرار گرفت و اصلاح یا تکمیل محتوا براساس نظر وی انجام شد. تمامی مشارکتکنندگان در این مرحله مشارکت داشتند. برای پایداری، دو پژوهشگر بهطور مستقل، متن پیادهسازیشده مصاحبهها را کدگذاری کردند و اختلافنظرها طی جلسات مشترک مطرح شد و مورد بحث تبادلنظر قرار گرفت. درنهایت برمبنای نظر پژوهشگر سوم برطرف و جمعبندی شد. برای تأییدپذیری، تمامی مراحل کدگذاری، یادداشتهای پژوهشگران و تصمیمات کلیدی در طول فرایند مستندسازی شد. برای انتقالپذیری، مشارکتکنندگان با حداکثر تنوع انتخاب شدند و یافتهها همراه با نقلقولهای مستقیم گزارش گردید تا مخاطبین بتوانند درباره کاربرد نتایج در موقعیتهای مشابه قضاوت کنند.
یافتهها
چالشها و راهکارهای متناظر با اجرای دورههای آموزشی در محیط مدرسه ذیل سه بعد مجزا شامل ویژگیها و گرایشهای فراگیران اصلی، زیرساختها و منابع در اختیار و فرایند پیادهسازی دوره آموزشی دستهبندی شدند. مجموعاً 14 مؤلفه ذیل ابعاد یادشده تعریف شد که جزئیات آن در جدول شماره 3 ارائه شدهاند. حسب تعداد کد معنادار استخراجشده از یافتههای مطالعه میتوان ادعا کرد که بسیاری از صاحبنظران، بخش عمده چالشهای مرتبط با پیادهسازی برنامههای کمکهای اولیه سلامت روان در مدارس را مرتبط با بعد زیرساختها و منابع در اختیار معرفی کردند. همچنین راهکارهای پیشنهادی غالباً مربوط به بعد فرایند پیادهسازی دوره آموزشی بودند. پرچالشترین مؤلفهها بهترتیب مربوط به محتواهای آموزشی و راهنماهای مرتبط و تمایل نوجوان به حضور در دوره آموزشی بودند. بیشترین تعداد راهکارهای پیشنهادی مربوط به مؤلفه محتواهای آموزشی و راهنماهای مرتبط ذیل بعد زیرساختها و منابع در اختیار و مؤلفه ارزیابی اثربخشی ذیل بعد فرایند پیادهسازی دوره آموزشی بودند.
بحث
پژوهش حاضر با هدف تحلیل ابعاد و مؤلفههای مؤثر بر پیادهسازی برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان در محیط مدرسه به اجرا درآمد و یافتههای حاصل از آن ذیل سه بعد اصلی شامل ویژگیها و گرایشهای فراگیران اصلی، زیرساختها و منابع و فرایند پیادهسازی دوره دستهبندی شدند.
دررابطهبا چالشهای متناظر با بعد ویژگیها و گرایشهای فراگیران اصلی میتوان به عدم استقلال نوجوان در تصمیمگیری، وابستگی افراطی به رسانهها و فضای مجازی، عدم تمایل به حضور در دوره و ناسازگاریهای شخصیتی و رفتاری اشاره کرد که این یافتهها با نتایج حاصل از مطالعات پیشین همخوانی دارند. پیشتر جونکو و همکاران، دغدغه مالی خانوادهها را از موانع عدم دسترسی کودکان به خدمات سلامت روان معرفی کردند [29]. سیاریفرد و قدیریان، ناکافی بودن سواد سلامت را از چالشهای عدم پذیرش برنامه کمکهای اولیه سلامت روان از سوی گروه هدف معرفی کردند [30]. بالدوفسک و همکاران حائز اهمیت ندانستن موضوع، نبود وقت کافی و عدم امضای فرم رضایتنامه توسط والدین را از دلایل عدم مشارکت نوجوانان در برنامههای مدرسه برای سلامت روان معرفی کردند [31].
پایمنتا و همکاران در توضیح امتناع نوجوانان از افشا وکمکجویی نزد همسالان، ترس از قضاوت (انگ) و نگرانی درباره حفظ محرمانگی را بهعنوان موانع اصلی گزارش کردند [32]. همچنین بر مبنای تجربیات پیشین از شرکت در دورههای آموزشی سلامت روان مدارس، ذهنیتی مبنی بر نمادین و ناکارآمد بودن این آموزشها در نوجوانان شکل گرفته است که پیشبینی میشود این مسئله نیز بر عدم تمایل به حضور در دوره تأثیر بگذارد [33]. افزون بر آن، پژوهشگران بر دسترسی به اطلاعات مبهم و یا گمراهکننده در زمینه سلامت روان بهواسطه استفاده گسترده و روزمره از فضای مجازی صحه گذاشتهاند و بهعنوان یک تهدید از آن یاد کردهاند [34]. بهطورکلی مجموعه چالشهای مربوط به فراگیران احتمالاً به عدم استقبال چشمگیر گروه هدف از برنامه یا حضور بدون انگیزه و مشارکت فعال و سازنده آنان در جلسات آموزشی منجر میشود و این مسئله دستیابی به اهداف طراحی و پیادهسازی برنامه را متأثر خواهد ساخت. ازجمله چالشهایی که در این مطالعه به آن پرداخته نشد بحث تفاوتهای جنسیتی بود به این صورت که عموماً پسران تمایل کمتری به استفاده از خدمات سلامت روان نشان میدهند [35]. در توجیه این یافته، باید توجه کرد که هدف مطالعه حاضر شناسایی طیف گسترده چالشها فارغ از جنسیت فراگیران بوده است. این موضوع میتواند در مطالعات آتی عمیقتر موردبررسی قرار گیرد.
مشارکت دادن خانوادهها در برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان و اطلاعرسانی به آنها، تنوع بخشیدن به شیوه آموزشی با استفاده از ظرفیتهای فضای مجازی و فناوری، ادغام برنامه در امور ورزشی، فرهنگی و تفریحی، ترغیب نوجوانان به شرکت در دوره با مشارکت افراد تأثیرگذار، تهیه گواهی پایان دوره برای واجدین شرایط و زمانبندی منعطف برای برگزاری دوره از نمونه راهکارهای مورداشاره دررابطهبا بعد ویژگیها و گرایشهای فراگیران بودند.
مطالعات متعددی با عنایت به نقش حمایتی والدین بر لزوم ارتقای دانش این گروه درباره مسائل و اختلالات روانی خاص نوجوانان صحه گذاشتهاند [29، 36]. شارما و همکاران، استفاده از ظرفیتهای فناوری و اینترنت را برای بهبود سلامت روان نوجوانان از نکات طراحی برنامههای آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان در دنیای نوین توصیف کردند [37]. مطابق مطالعه سوآن و همکاران نقش ورزش برای توسعه سواد سلامت روان غیرقابل چشمپوشی است [38]. درباره ترغیب نوجوانان به شرکت در دوره با مشارکت افراد تأثیرگذار، تهیه گواهی پایان دوره برای واجدین شرایط و زمانبندی منعطف برای برگزاری دوره، مطالعهای با یافتههای مشابه شناسایی نشد. برمبنای یافتهها، مشارکت فعال خانواده نوجوان ازنظر بهبود انگیزه و تعهد به گذراندن دوره حائز اهمیت است. استفاده از فضای مجازی و فناوریهای نوین بهویژه در شرایطی که دانشآموزان با محدودیت حضور در مدارس مواجهاند، به بهبود دسترسی و تداوم اجرای برنامه منجر میشود. بهکارگیری چنین ابزارهایی برای جذب مخاطبین و تنوع بخشیدن به شیوههای یادگیری ضروری هستند.
همچنین در مطالعهای درباره شیوههای برخط آموزش مسائل مرتبط با سلامت روان به نوجوانان آمده است که این برنامهها مزایایی از جمله ناشناس ماندن در طول دوره، تسهیل و انعطافپذیری در دسترسی را به دنبال دارند [39]. ادغام برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان در فعالیتهای فرهنگی، ورزشی و تفریحی، آن را به شکل جذابی بهجز جداییناپذیر مسائل روزمره مدرسه و نوجوانان تبدیل میکند و فضای مثبت حاکم بر این فعالیتها، شانس مشارکت فعالانه مخاطبین دوره را افزایش میدهد. در همین راستا و در مطالعات پیشین به ادغام دوره در جدول هفتگی برنامههای مدرسه و جلب پشتیبانی مدیران و والدین اشاره شده است [40]. افزون بر آن، افراد شناختهشده و تأثیرگذار میتوانند بر اعتبار و جذابیت دوره بیفزایند و به این واسطه، تمایل نوجوانان به ثبتنام در دوره بهبود مییابد. اعطای یک گواهی معتبر در پایان دوره و یا تقدیرنامه ازنظر ایجاد انگیزه برای فراگیران، زمانبندی منعطف با هدف رفع موانع حضور، تحت فشار قرار ندادن فراگیران و توجه به نیازهای خاص آنها نیز حائز اهمیت هستند.
کمبود مدرسین حائز صلاحیت، ناکافی بودن منابع مالی و فیزیکی، عدم دسترسی به محتواهای آموزشی و راهنماهای مرتبط و نقصان در شبکه خدمترسانی در زمره چالشهای مرتبط با زیرساختها و منابع در اختیار برای پیادهسازی برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان بودند. پیشتر راس نیز دررابطهبا اجرای چنین برنامههایی در مدارس به کمبود دانش معلمین و لزوم توانمندسازی آنها اشاره کرده بود [41]. در مطالعه دیگری نوجوانان اهل هندوستان تأکید داشتند عدم دخالت مستقیم کادر آموزشی مدرسه ازجمله معلمین و والدین در برنامههای سلامت روان مدارس، به حفظ محرمانگی اطلاعات آنها منجر خواهد شد [42].
در ایران نیز کمبود نیروی متخصص و مجرب سلامت روان بهویژه در مدارس مستقر در مناطق کم برخوردار بهشدت احساس میشود [43]. مطالعات بار بیماری در ایران نشان دادهاند اختلالات روانی سهم قابلتوجهی از بار بیماری کشور را به خود اختصاص میدهند، درحالیکه تنها حدود ۳ درصد از کل هزینههای سلامت به حوزه سلامت روان اختصاص یافته است. [44]. همچنین دررابطهبا دسترسی ناکافی نوجوانان به مراقبتهای تخصصی مانند مشاوره و درمانهای اورژانسی پیشتر شریفی و همکاران به ناکافی بودن خدمات سازمانهای دولتی (از جمله وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و وزارت آموزش و پرورش) و خصوصی در حمایت از نیازهای روانی کودکان و نوجوانان ایرانی اشاره کرده بودند. به عقیده این گروه، ارتباطات و همکاری ناکارآمد بین سازمانها و فقدان سیاست ملی از دلایل ناکافی بودن خدمات و محدود بودن آنها به واحدهای کوچک بستری و امکانات سرپایی در شهرهای بزرگ هستند [45]. این در حالی است که تقاضای نوجوانان و خانوادههای آنان برای دریافت خدمات فوریتهای روان در کشورهای توسعهیافته طی دهههای اخیر رو به فزونی نهاده است [46]. بهطورکلی ممکن است مجموعه چالشهای یادشده، کیفیت دوره آموزشی و دسترسی سراسری به آن را متأثر سازند.
از دید مشارکتکنندگان، چالشهای مربوط به بعد زیرساختها و منابع در اختیار را میتوان از طریق مشارکت دادن معلمین، دانشجویان علوم پزشکی و روانشناسان بهعنوان مدرسین دوره، رعایت نسبت تعداد دانشآموز به تعداد متخصص، تأمین اعتبارات مالی و فضای فیزیکی از طریق منابع چندگانه، بومیسازی راهنماهای بینالمللی، نیازسنجی از مخاطبین و تدوین محتوا متناسب با آن، ادغام برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان در کتب درسی، تهیه یک کتابچه ویژه، تهیه فهرست مراکز خدمترسانی مرتبط و راهاندازی خطوط کمک اضطراری برطرف نمود. یافتهها برمبنای نتایج حاصل از مطالعات مشابه قابلتأیید هستند. در پژوهشهای متعددی بیان شده که بهبود سواد سلامت معلمان میتواند از نگرانیها درباره انتقال باورهای غلط نظیر انگ اجتماعی به دانشآموزان بکاهد [47].
در راستای رفع کمبود نیروی متخصص در مدارس، در بسیاری از مدارس پیشرفته جهان از نیروهای تخصصی نظام سلامت ازجمله پرستاران برای هدایت امور مرتبط با بهبود سلامت روان در مدارس استفاده میشود [48]. در مطالعهای درباره اجرای برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان برای جوانان، بهکارگیری رویکرد مشارکتی و درگیر نمودن جامعه مدنی بهعنوان یکی از راهکارهای فائق آمدن بر مشکلات مربوط به کمبود منابع توصیه شده بود [49]. البته نقش جامعه مدنی در زمینه سلامت روان محدود به تأمین مالی نبوده و این نهادها میتوانند از نظر تقنین، برنامهریزی، پایبندی به استانداردهای بینالمللی، مطالبهگری، آگاهیبخشی و شبکهسازی نیز ایفاگر نقش باشند [50]. دررابطهبا یافته ادغام کمکهای اولیه سلامت روان در کتب درسی، مطابق مطالعهای در عربستان، کتابهای علوم مقطع راهنمایی مناسبترین گزینه هستند [51]. بدیهی است که گنجاندن مطالب آموزشی مرتبط با برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان در کتب درسی بر اهمیت نقش معلمین در پیشبرد برنامه میافزاید و نیازمند توانمندسازی تخصصی آنها است [52].
در مطالعهای، از تهیه یک کتابچه اینترنتی و رایگان بهعنوان یکی از اقدامات حامی اجرای برنامههای بهبود سواد سلامت روان در مدارس ژاپن یاد شد [53]. ازنظر نیازسنجی، بر مبنای یکی از مطالعات مرتبط، مسائلی ازجمله سوءمصرف مواد، اضطراب، افسردگی و افکار خودکشی باید در زمره موضوعات مرتبط با سلامت روان دانشآموزان قرار گیرند [48]. همچنین اثربخشی بهکارگیری خط تلفن اضطراری برای ارائه خدمات سلامت روان به دانشآموزان پیشتر در جریان همهگیری ناشی از کووید-19 در آمریکا با استفاده از یک اپلیکیشن 24 ساعته دوزبانه قابلنصب بر روی تلفن همراه هوشمند اثبات شده است [54].
بهطورکلی دررابطهبا راهکارهای شناساییشده در این مطالعه میتوان گفت تأمین نیروی انسانی موردنیاز برای اجرای برنامه از منابع چندگانه به ایجاد یک شبکه حمایتی قوی برای اجرای برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان منجر میشود. استفاده از نیروهای جوان نظیر دانشجویان باتوجهبه ایدههای نوین آنها در آموزش میتواند به بهبود فرایند آموزش و ارتباط با فراگیران منجر شود.
همچنین انتظار است، هرچقدر نسبت دانشآموز به متخصص کمتر شود، آموزشها بهصورت شخصمحور و مؤثرتر ارائه شوند. بومیسازی راهنماها به همخوانی آموزشها با نیازها و شرایط محلی منجر خواهد شد که درنتیجه آن، اجرای برنامه در سطح وسیعتری مورداستقبال قرار خواهد گرفت. در صورت تهیه محتواهای آموزشی متناسب با نیازسنجی از ذینفعان، سطح رضایت از برنامه بهبود خواهد یافت. ادغام برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان در کتب درسی، این موضوع را به بخشی از فرایند آموزش رسمی تبدیل خواهد کرد و تداوم اجرای آن را تضمین خواهد نمود. در صورتی که فراگیران فهرستی از مراکز خدمترسانی و خطوط کمک اضطراری را در اختیار داشته باشند، احساس اعتمادبهنفس و امنیت آنها در صورت مواجهه با موقعیت اضطراری و دشوار افزایش خواهد یافت. وجود یک کتابچه تخصص حتی میتواند زمینه ارتقای آگاهی عمومی را فراهم کند. نکته دیگری که دررابطهبا تخصیص منابع وجود دارد و در این مطالعه به آن پرداخته نشد، بحث توزیع عادلانه و متناسب با نیاز منابع بین مدارس است که از طریق سازوکارهای نظارتی مناسب باید تضمین گردد. ایجاد یک وبسایت و کانال تخصصی بهمنظور دسترسی همگانی به محتواهای آموزشی و راهنماهای معتبر مرتبط نیز توصیه میشود.
مشارکتکنندگان در زمینه فرایند پیادهسازی دوره به عدم شفافیت در زمینه نهاد حاکمیتی و متولی سلامت نوجوانان، همسو نبودن مدیران با برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان، نبود برنامهریزی مشخص، کاربردی و مهارتمحور نبودن آموزشها و بیتوجهی نسبت به ارزیابی اثربخشی دوره آموزشی اشاره کردند. این یافتهها توسط تعداد قابلتوجهی از مطالعات پیشین پشتیبانی میشوند.
کیدگر در یک مطالعه مداخلهای، عدم حمایت مدیریت ارشد را از چالشهای اجرای برنامههای آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان در مدارس خواند [55]. مطابق با یافتههای یک مرور نظاممند تمرکز بر سلامت روان در محیطهای آموزشی ایران ناکافی بوده و این امر نیازمند برنامهریزی برای اجرا در این محیطها است [56]. پبشبینی میشود عدم هماهنگی و بکپارچگی در سیاستها، برنامهها و اقدامات نهادهای ذینقش، ناکارآمدی و عدم اثربخشی دوره آموزشی، میسر نبودن بهبود کیفیت برنامه از تبعات چالشهای یادشده باشند. از چالشهای ارائه آموزشهای کمکهای اولیه سلامت روان که در این مطالعه مورد اشاره قرار نگرفت، میتوان به کوتاه بودن طول دوره آموزشی اشاره کرد [57]. ازسویدیگر در مطالعات دیگری بازه زمانی اثرگذاری آموزشها بر رفتار امدادگران محدود بیان شده و بر لزوم ارائه آموزشها به شکلی کاربردی و مکرر تأکید شده است [41، 58]. در توجیه عدم دستیابی به این یافتهها میتوان به این نکته اشاره کرد که چالشهای اخیر در مرحله پس از مداخله قابلشناسایی هستند.
مطابق با یافتههای این مطالعه، بهکارگیری راهکارهایی ازجمله تقویت سیاستها و قوانین مرتبط، تشکیل کمیتههای تخصصی بینبخشی و درون مدارس، اخذ گزارشهای دورهای از نهادهای مسئول و مجری، تهیه برنامه راهبردی و عملیاتی برای اجرا، گسترش حوزه اختیارات مدیران مدارس، استفاده از شیوههای آموزشی مشارکتی، رعایت استانداردهای مربوط به تعداد ﻓﺮﺍﮔﯿﺮﺍﻥ، برگزاری دورههای بازآموزی، فراهم آوردن فرصت تبادل تجارب عملیاتی بین مدارس و بین فراگیران، ارزیابی اثربخشی دوره با مشارکت ارزیابان بینالمللی، اخذ بازخوردها از فراگیران و تسهیل فرایند انجام پژوهشهای مرتبط، زمینه بهبود فرایند پیادهسازی را فراهم میآورند.
همسو با نتایج حاضر، وانگ و همکاران پیشتر در زمینه پیادهسازی برنامههای آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان برای جوانان بر لزوم بومیسازی برنامهها، مشارکت والدین در اجرا و استفاده از گروههای تبادل تجربه پس از پایان دوره تأکید داشتند [59]. همچنین وجود خدمات پشتیبانی پس از پایان دوره آموزشی یکی از نکات مورداشاره در مطالعات پیشین بوده است [60].
بهطورکلی باتوجهبه نقش نظارتی دولتها، اگر سلامت روان در دستور کار قرار گیرد، به اولویت اقدامات نهادها و مسئولین تبدیل میشود، بهترین شیوههای آموزشی در اجرای آن به کار گرفته خواهد شد و برنامههای مرتبط با سلامت روان از طریق نظارت و پژوهش، در چرخه بهبود مستمر کیفیت قرار خواهند گرفت. باوجوداین به نظر میرسد ارزیابی یک برنامه آموزشی بومیسازیشده کمکهای اولیه سلامت روان در قالب فاز پایلوت ضروری است. همچنین نظر به اینکه هارت تأکید داشت باتوجهبه کوتاهمدت بودن آثار چنین برنامههایی، باید ارزیابیها را در پایان یک دوره طولانیمدتتر مثلاً 1 ساله تجدید کرد [61]، طول دوره پایلوت را باید حداقل برابر با 1 سال در نظر گرفت.
نتیجهگیری
نوجوانان امروز، سرمایههای انسانی ملتها هستند و حفظ سلامت آنها از ابعاد گوناگون حائز اهمیت است؛ در این راستا اجرای برنامه آموزشی کمکهای اولیه سلامت روان در مدارس میتواند یک مداخله ارزنده و عمدتاً پیشگیرانه از نظر سلامت روان محسوب شود. بااینحال، ممکن است موفقیت این برنامه توسط طیف وسیعی از چالشهای فرهنگی و اجتماعی، کمبود منابع و زیرساختها و نقصهای طراحی و اجرا تهدید شود. برآیند این چالشها میتواند به کاهش تمایل نوجوانان به حضور در دوره، از دست رفتن اراده سیاسی مدیران برای اجرا و عدم تداوم حمایتها، انحراف برنامه از اهداف بنیادین آن و حتی دلسردی نسبت به اجرای مداخلات مشابه بینجامد. ازاینرو، باید با رویکردی عاقلانه و سنجیده و با درنظرگرفتن راهکارهای مناسب برای غلبه بر تمامی چالشها اقدام به طراحی و پیادهسازی برنامه در کشور نمود.
در این راستا، تدوین قوانین و مقررات مناسب، مشارکت نوجوانان در طراحی و ارزیابی برنامه، توانمندسازی و درگیر نمودن کادر مدرسه و خانوادهها، ادغام برنامه در فعالیتهای جاری مدرسه، همافزایی بینبخشی برای به حداکثر رساندن منابع، استفاده از ظرفیتهای رسانهای و امکانات برخط، استفاده از مشوقهایی مانند گواهینامههای پایان دوره و اطلاعرسانی توسط افراد تأثیرگذار، بهکارگیری مدرسین حائز صلاحیت و محبوب، ادغام برنامه در نظام سلامت و در هماهنگی کامل با شبکه بهداشت و درمان و ایجاد و اجرای یک چارچوب نظارتی دقیق و چرخه بررسی برای نظارت دقیق بر اثربخشی و جمعآوری بازخورد توصیه شد.
همچنین پیشنهاد میشود برنامه آموزشی MHFA بهعنوان یک فاز آزمایشی در چندین مدرسه دخترانه و پسرانه بهمدت 1 تا 2 سال اجرا شود. افزون بر آن، ایجاد یک وبسایت و کانال تخصصی برای جمعآوری مستندات برنامه میتواند به اطمینان از بهروز ماندن دانش فراگیران، تسهیل تبادل نظر درباره دوره و تجربیات کمکرسانی و افزایش آگاهی عمومی کمک کند.
بهدلیل محدودیتهای دوران همهگیری ناشی از بیماری کووید -19، روش غیرحضوری بهصورت تماس تصویری و صوتی نیز بهعنوان یکی از روشهای انجام مصاحبه مورد استفاده قرار گرفت. همچنین باتوجهبه اینکه وضعیت برخی از ساکنین و مدارس مناطق شهر تهران قابلتعمیم به سایر نقاط کشور نبود، منطقه 17 شهرداری تهران، مبنای انتخاب مشارکتکنندگان در گروه دانشآموزان و والدین آنها قرار گرفت. از دلایل انتخاب مدارس این منطقه میتوان به همکاری مناسب در مطالعات پیشین، موقعیت جغرافیایی آن (جنوب غربی پایتخت)، تراکم جمعیتی بالا و بافت شهری فرسوده اشاره کرد.
باتوجهبه اینکه مطالعه حاضر با تمرکز بر منطقه یادشده در شهر تهران به اجرا درآمد، تعمیم یافتهها باید با احتیاط و در نظر گرفتن خصوصیات محیط اجرا انجام شود. ازسویدیگر بهدلیل کمبود شواهد معتبر و مرتبط داخلی، استناد به شواهد بینالمللی که ممکن است با زمینه فرهنگی و اجتماعی حاکم بر کشور همخوانی نداشته باشند، اجتنابناپذیر بود.
در این راستا، تلاش شد با بهرهگیری از شواهد موجود درباره اجرای برنامههای سلامتمحور در مدارس ایران، اثر این محدودیت بر تفسیر یافتهها به حداقل برسد. همچنین، هیچگونه شواهد کمی و طولی مبنی بر اثربخشی دوره، اثر خصوصیات فراگیران (ازجمله خصوصیات جمعیتشناختی) بر اثربخشی، مقایسه شیوههای مختلف اجرا (بهعنوانمثال حضوری، مجازی یا ترکیبی)، اخذ بازخورد از مدرسین و فراگیران، و طراحی دورههای پشتیبان و بازآموزی در این مطالعه فراهم نشد و تمامی این ملاحظات را میتوان در طراحی مطالعات آتی مدنظر قرار داد.
افزون بر آن، بومیسازی بستههای آموزشی از دیگر موضوعاتی که در مطالعات آینده باید به شکل عمیقتری به آن پرداخته شود. برایناساس، ضرورت دارد باتوجهبه یافتهها و بحث مطالعه حاضر، پس از تدوین کتاب راهنمای اجرای آزمایشی این طرح در چند مدرسه و منطقه متفاوت اجتماعی و فرهنگی در سطوح شهری و روستایی و خصوصی و دولتی بهصورت یک پروژه پژوهشی میدانی و کاربردی همراه با پایش و ارزشیابی مداوم طی مراحل پیش، حین و پس از اجرا بهمدت 2 تا 3 سال تدوین و به کار گرفته شود. پایه یافتههای حاصل از بومیسازی بستههای آموزشی و مطالعات پایلوت، میتوان بسته سیاستی و اجرایی قابلتعمیم برای گسترش برنامه در سطح ملی تهیه کرد.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
این مطالعه در دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران با شناسه اخلاق (IR.TUMS.VCR.REC.1397.1122) مصوب گردید. در راستای پایبندی به اصول علمی و اخلاقی، مصاحبهکنندگان در آغاز هر مصاحبه، پس از ذکر عنوان، هدف و ضرورت اجرای طرح، حقوق و اختیارات مشارکتکننده درباره انصراف از مطالعه طی تمامی مراحل، حق دسترسی به یافتهها و حفظ محرمانگی اطلاعات شخصی را شفافسازی کردند. مصاحبهها با اخذ رضایت شفاهی مشارکتکننده، ضبط شد. کدگذاری مصاحبهها بهمنظور حفظ محرمانگی اطلاعات شخصی مشارکتکنندگان از دیگر اصول رعایتشده در این مطالعه بود.
حامی مالی
این مقاله بخشی از طرح تحقیقاتی مصوب دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران در سال 1397 به کد 40377-62-03-97 میباشد که با حمایت دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران اجرا شده است.
مشارکت نویسندگان
همه نویسندگان بهطور یکسان در مفهوم و طراحی مطالعه، جمعآوری و تجزیهوتحلیل دادهها، تفسیر نتایج و تهیه پیشنویس مقاله مشارکت داشتند.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، این مقاله تعارض منافع ندارد.
تشکر و قدردانی
بدینوسیله از کادر آموزشی، والدین و نوجوانان مدارس منتخب منطقه 17 شهرداری تهران که صمیمانه ما را در انجام این پژوهش یاری کردند، تشکر و قدردانی میشود.