مقدمه
فلج مغزی به گروهی از اختلالات حرکتی گفته میشود که بهعلت آسیب به یک یا چند ناحیه مغز در حال رشد ایجاد میشود [1]. این ضایعه ممکن است قبل، حین یا بعد از تولد ایجاد شود و اغلب با اختلالات حسی، درکی، شناختی، ارتباطی، رفتاری و همچنین صرع و مشکلات عضلانی همراه است. این شرایط باعث محدودیت در فعالیتهای روزمره و کاهش مشارکت در فعالیتهای اجتماعی میشود [2]. شیوع فلج مغزی در جهان حدود 2 تا 3 مورد در هر 1000 تولد زنده و در ایران 2 تا 2/6 مورد در هر 1000 تولد زنده گزارش شده است [3، 4].
کودکان مبتلا به فلج مغزی محدودیتهای عمدهای در فعالیتهای روزمره زندگی مانند غذا خوردن، لباس پوشیدن، حمام و توانایی تحرک دارند. این محدودیتها به وابستگی طولانیمدت به مراقبین منجر میشود که روند رشد طبیعی و استقلال کودک را تحت تأثیر قرار میدهد. مراقبت از کودک، از وظایف والدین است، اما در مورد کودکانی که دارای ناتوانی عملکردی هستند، این نقش شکل متفاوت و پیچیدهتری به خود میگیرد [5]. بدین ترتیب، ناتوانی کودک نهتنها زندگی او بلکه تمام تمرکز خانواده، بهویژه مادر را به خود معطوف میکند [2]. مادران کودکان با ناتوانی در برابر هیجانات منفی، دچار تفاسیر شناختی منفی میشوند که شامل احساس بیارزشی، نشخوار فکری، ابراز نکردن هیجانات و احساس گناه است [6-10]. طی دو دهه گذشته نشخوار فکری بهعنوان سازهای مهم برای فهم چرایی و تداوم خلق افسرده مورد توجه قرار گرفته است. تحقیقات نشان دادهاند که این نوع تفکر در برخی از اختلالهای هیجانی نظیر افسردگی، وسواس و اضطراب فراگیر مشاهده میشود [11].
نشخوار ذهنی شامل افکار تکرارشونده و خودآگاه درباره مسائل ناراحتکنندهای است که بدون نیاز به محرکهای محیطی ادامه مییابند و مانع از حل مسئله میشوند. این افکار باعث میشوند فرد رویدادها را بدبینانه تفسیر کرده، رضایتش از زندگی کاهش یابد و نگرشی منفی نسبت به آینده پیدا کند [12]. تولد کودک مبتلا به فلج مغزی میتواند آغازگر نشخوار ذهنی در مادران باشد که در اثر عواملی مانند سرزنش خود، چالشهای تربیتی و قضاوت اطرافیان تشدید میشود. نشخوار ذهنی با از بین بردن توان حل مسئله، فرد را درگیر چرخهای از افکار منفی میکند که خروج از آن دشوار است و میتواند پیامدهای روانی متعددی داشته باشد [13].
تابآوری به توانایی کنار آمدن با مشکلات اشاره دارد. درواقع تابآوری فرار از مشکلات نیست، بلکه به افراد کمک میکند که از مشکلات عبور کنند، از زندگی خود لذت ببرند و با استرسها مقابله کنند. بهعبارتدیگر تابآوری، توانایی حرکت همراه با مشکلات است؛ یعنی علیرغم آنکه فرد با استرس، نگرانی و مشکل روبهرو بوده، قادر باشد وظایف شخصی، اجتماعی و محیطی را انجام داده و به فعالیت خود ادامه دهد [14].
در سالهای اخیر، معنویت درمانی بهعنوان منبعی مؤثر برای مقابله با فشارهای روانی و افزایش تابآوری در مادران کودکان دارای ناتوانی مورد توجه قرار گرفته است [15]. معنویت به مجموعهای از باورها، ارزشها، تجربیات فردی و احساس ارتباط با معنا و هدف زندگی اشاره دارد. این تجربه ممکن است دینی یا غیردینی باشد. اگرچه دین و معنویت با یکدیگر همپوشانی دارند، اما از نظر مفهومی متمایزند؛ دین به مجموعهای سازمانیافته از آیینها و نهادهای مذهبی اطلاق میشود، درحالیکه معنویت بیشتر تجربهای شخصی، درونی و انعطافپذیر است که میتواند مستقل از دین نیز تجربه شود [10]. این رویکرد با تقویت منابع درونی، معنابخشی به تجربههای دردناک، ایجاد حس ارتباط با یک نیروی متعالی و ارتقای امید و بخشش میتواند نقش مؤثری در بهبود سلامت روانی و کاهش نشخوار فکری ایفا کند [16].
بسیاری از مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی برای افزایش تابآوری و کاهش افکار منفی و نشخوار فکری به دنبال توسل به مذهب هستند. این مادران اغلب از باورهای مذهبی و معنوی خود به دنبال راهی برای بهدست آوردن معنا در مقابله با پریشانی و نگرانی ناشی از بیماری کودک خود استفاده میکنند. از این طریق است که معنویت بهعنوان منبعی مؤثر برای مقابله با تنشهای جسمانی و روانی مورد توجه قرار میگیرد. معنویت میتواند با تأمین منابع حمایتی برای فرد و نیز به شکلی غیرمستقیم از طریق تأثیرگذاری بر امید، به سازگاری روانی بیشتر و کاهش اضطراب و استرس و درنتیجه نشخوار فکری منجر شود [17]. بنابراین مطالعه فوق با هدف تعیین تأثیر مداخله آموزشی مبتنی بر معنویت درمانی بر تابآوری و نشخوار فکری مادران کودکان با فلج مغزی مراجعهکننده به بیمارستان امام علی (ع) زاهدان در سال 1403انجام شد.
روش
طرح پژوهشی حاضر نیمهآزمایشی و از نوع پیشآزمون، پسآزمون با گروه کنترل میباشد. جامعه آماری شامل کلیه مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی مراجعهکننده به بیمارستان امام علی (ع) شهر زاهدان میباشد. نمونهگیری بهصورت در دسترس و در بیمارستان امام علی (ع) شهر زاهدان در سال 1403 انجام شد. نمونه آماری شامل 60 نفر از مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی بود که بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند.
معیار ورود در این مطالعه شامل دارا بودن حداقل 1 فرزند مبتلا به فلج مغزی با سن حداقل 1 سال، زندگی کردن فرزند بیمارشان از بدو تولد در کانون خانواده و درکنار والدین، توانایی و تمایل همکاری (جسمی و روانی) با پژوهشگر، داشتن پرونده برای فرزند بیمارشان در بیمارستان امام علی (ع) زاهدان بود.
معیار خروج از مطالعه شامل غیبت در بیش از 1 جلسه معنویت درمانی و فوت یا بدحال شدن کودک بود. افراد گروه مداخله تحت مداخله معنویت درمانی قرار گرفتند اما گروه کنترل تنها مراقبتهای روتینبخش را دریافت کردند. پیش از اجرای جلسات معنویت درمانی، آزمودنیهای انتخابشده در هر دو گروه پس از کسب اطلاع کامل از روش اجرای مطالعه و اهداف آن و اخذ رضایتنامه آگاهانه اقدام به پر کردن ابزار پژوهش (پرسشنامه) کردند.
پرسشنامه نشخوار فکری نالن هوکسما و مارو دارای 22 سؤال میباشد و براساس طیف 4 گزینهای لیکرت با سؤالاتی مانند (سعی میکنید شخصیت خود را بررسی کنید تا بفهمید که چرا افسردهاید) به سنجش نشخوار فکری میپردازد. مؤلفههای پرسشنامه عبارتاند از بروز دادن، در فکر فرو رفتن و افسردگی است. حداقل امتیاز 22 و حداکثر آن 88 خواهد بود. نمره 22-33، 33-55 و بالاتر از 55 بهترتیب نشاندهنده نشخوار فکری پایین، متوسط و بالا است. نشخوار فکری بهعنوان یکی از مهمترین مؤلفه افسردگی شناخته شده است. ازاینرو هدف این پژوهش معرفی نشخوار فکری در چارچوب نظریه سبکهای پاسخ و پیامدهای آن برای خلق غمگین و اختلال افسردگی بود. در این راستا رابطه بین نشخوار فکری، افسردگی و اضطراب بر روی نمونهای از دانشجویان ایرانی مورد بررسی قرار گرفت.
ضریب آلفای کرونباخ برابر با 88 درصد بهعنوان شاخصی از همسانی درونی برای مقیاس پاسخهای نشخواری محاسبه شد [18، 19]. پرسشنامه تابآوری کانور-دیویدسون (2003)دارای 25 سؤال بوده و هدف آن سنجش میزان تابآوری در افراد مختلف است. طیف پاسخگویی آن بهصورت لیکرت 5 امتیازی از 0-4 است. این پرسشنامه دارای 4 خردهمقیاس جسارت خوش بینی و کاردانی و هدف است. دامنه نمرات پرسشنامه از 0-100 است. نمره برش پرسشنامه امتیاز 50 میباشد. بهعبارتی نمره بالاتر از 50 نشانگر افراد دارای تابآوری خواهد بود و هرچه این امتیاز بالاتر از 50 باشد به همان میزان شدت تابآوری بالاتر خواهد بود و برعکس. در پژوهش سامانی و همکاران، ضریب پایایی مقیاس تابآوری را 0/87 به دست آوردند [20].
جلسات معنویت درمانی براساس مداخله درمانی [21] و با نگاهی به نظریه توحید درمانی [22] بهمدت 8 جلسه 60 دقیقهای (هر هفته 1 جلسه) بهصورت حضوری در سالن کنفرانس بیمارستان امام علی (ع) زاهدان و در قالب گروههای 6 نفره اجرا شد. جلسات مذکور توسط نویسنده دوم که کارشناس ارشد روان پرستاری است با نظارت روحانی طرح برگزار گردید. 1 ماه پس از پایان جلسات، پسآزمون به روش مصاحبه با مادران تکمیل شد. خلاصه جلسات معنویت درمانی در
جدول شماره 1 توضیح داده شده است.
یافتهها
در مجموع 60 نفر وارد مطالعه شدند (30 نفر در هر گروه). در ابتدای مطالعه دو گروه ازنظر تمام ویژگیهای فردی از جمله سن، سن کودک مبتلا به فلج مغزی، وضعیت تأهل، محل سکونت، تعداد فرزندان، قومیت و ضعیت اقتصادی نفاوت معناداری با یکدیگر نداشته (05/P>0) و همگن بودند. یافتههای پژوهش نشان داد بیشتر مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی در این مطالعه خانه دار و ساکن شهر بودند (
جداول شماره 2 و
3).

فرض توزیع نرمال بودن نشخوار فکری و تابآوری و حیطههای آنها برقرار بود (05/P>0). مقایسه نشخوار فکری و تابآوری، بین دو گروه قبل از مداخله نشان داد بین میانگین امتیاز کلیه حیطهها، براساس نتایج آزمون تی مستقل اختلاف معنادار آماری وجود نداشته و دو گروه همگن بودند (05/P>0). مقایسه نشخوار فکری 1 ماه بعد از مداخله نشان داد میانگین و انحرافمعیار نمره نشخوار فکری در گروه آزمایش 43/73±8/25 و در گروه کنترل 54/23±6/86 بوده که آزمون تی مستقل این تفاوت را معنادار نشان داد (001/P<0). همچنین نمره تابآوری 1 ماه بعد از مداخله در گروه آزمایش به 53/53±2/38 و در گروه کنترل به 45/01±3/98 رسید که ازنظر آماری این اختلاف معنادار بود (001/P<0) (
جدول شماره 4).

معنویت درمانی موجب بهبود نشخوار فکری و تابآوری مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل شد، بهطوریکه اختلاف بین میانگین نمره تابآوری و نشخوار فکری قبل و 1 ماه بعد از مداخله در گروه آزمایش از نظر آماری معنادار بود (001/P<0)، اما در گروه کنترل، قبل و بعد از معنویت درمانی اختلاف معنادار نبود (05/P>0). همچنین بعد از مداخله بین دو گروه در تمامی حیطههای نشخوار فکری ( افسردگی، بروزدادن، در فکر فروافتادن) و تمامی حیطههای تابآوری (جسارت، خوشبینی، کاردانی و هدف) تفاوت آماری معنادار وجود داشت و مادران گروه آزمایش که معنویت درمانی را دریافت کرده بودند، در مقایسه با گروه کنترل به نمرات بالاتری در تابآوری و حیطههای آن و نمرات پایینتری در نشخوار فکری و ابعاد آن دست یافتند (
جدول شماره 4).
بحث
مطالعه حاضر با هدف «بررسی تأثیر معنویت درمانی بر نشخوار فکری و تابآوری مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی» انجام شده است. یافتههای مطالعه حاضر نشان داد معنویت درمانی میتواند بهطور قابلتوجهی این دو متغیر را تحت تأثیر قرار دهد، بهطوریکه مادران در ﮔﺮوه آزﻣﻮن ﭘﺲ از ﺷﺮﻛﺖ در ﺟﻠﺴﺎت معنویت درمانی ﻣﻴﺰان کمتری از ﻧﺸﺨﻮارفکری و میزان بیشتری از تابآوری را ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮدهاﻧﺪ و ﻧﻤﺮه ﻧﺸﺨﻮار ﻓﻜﺮی و تابآوری بهترتیب درﮔﺮوه آزﻣﻮن ﺑﻪﻃﻮر ﻣﻌﻨﺎداری ﻧﺴـﺒﺖ ﺑﻪ پیشآزمون و ﻧﺴﺒﺖ ﺑـﻪ ﮔﺮوه ﻛﻨﺘﺮل کاهش و افزایش ﻳﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ. اﻳﻦ ﺑﻪ آن ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ که ﺟﻠﺴﺎت ﻣﺪاﺧﻠﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻣﺜﺒﺖ و ﻣﻌﻨﺎداری ﺑﺮ ﻧﺸﺨﻮارﻓﻜﺮی و تابآوری مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی اﻳﺠﺎد ﻛﻨﺪ.
اﮔﺮﭼﻪ ﺗﺎﻛﻨﻮن پژوهشی در مورد اثربخشی معنویت درمانی بر نشخوار فکری و تابآوری مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی انجام نشده است و اﻛﺜﺮ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت در اﻳﻦ گروه ﺑﻪ ﻧﻘﺶ ﻣﺜﺒﺖ ﺳﺎﻳﺮ روشها بر اضطراب [23]، استرس [24] و افسردگی [25] و غیره مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی اشاره نمودهاند، ﺑﺎاینﺣﺎل پژوهشی که توسط علیرحمی و همکاران انجام شد، نشان داد ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻓﻌﺎﻝﺳﺎﺯﯼ رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در کاهش افسردگی و نشخوارفکری مادران داری کودکان فلج مغزی مؤثر بوده است [26]. نتایج این مطالعه همسو با ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺣﺎﺿﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣیﺗﻮاﻧﺪ ﻧﺎﺷی از ﻣﻮارد زﻳﺮ ﺑﺎﺷﺪ: هر سه روش درمانی، معنویتدرمانی، درمان فعالسازی رفتاری و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، بر بهبود عملکرد و کیفیت زندگی افراد تمرکز دارند، بهطوریکه هدف نهایی هر سه روش، کمک به افراد برای بهبود عملکرد و افزایش کیفیت زندگی شان است، نه صرفاً حذف علائم. این سه روش بر اهمیت آگاهی از افکار، احساسات و رفتارهای فرد تأکید میکنند. این آگاهی میتواند به فرد کمک کند تا الگوهای منفی را شناسایی کرده و تغییرات لازم را ایجاد کند، بهطوریکه در معنویت درمانی، این آگاهی به شناخت ارتباط با منبعی فراتر از خود منجر میشود. در فعالسازی رفتاری، این آگاهی به شناسایی رفتارهای اجتنابی و ترویج رفتارهای سازنده منجر میشود. در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، این آگاهی به جداسازی از افکار و احساسات و پذیرفتن آنها منجر میشود. علاوهبر آن در تبیین همسو بودن نتایج دو مطالعه میتوان به اﺳـﺘﻔﺎده از اﺑﺰار ﻣﺸﺎﺑﻪ و ﭘﻴﮕﻴﺮی ﺑﻴﻤﺎران در دو مطالعه اشاره کرد.
همسو با نتایج مطالعه حاضر کله گیریان و همکاران مطالعهای با هدف بررسی اثربخشی رواندرمانی مثبتنگر بر نشاط ذهنی، تابآوری و شفقت به خود در مادران دارای کودکان مبتلا به فلج مغزی انجام دادند. این مطالعه نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری در 30 مادر دارای کودکان مبتلا به فلج مغزی انجام یافت. یافتههای این مطالعه نشاندهنده تأثیر درمان مثبتنگر بر نشاط ذهنی، تابآوری و شفقت به خود در مادران دارای کودکان مبتلا به فلج مغزی در مراحل پسآزمون و پیگیری بود که همانند مطالعه حاضر، مداخله رواندرمانی مثبتنگر توانست بهطور مؤثری سطح تابآوری مادران را بهبود بخشد، ازاینرو همسو با مطالعه حاضر است [27].
از مطالعاتی که به اثربخشی معنویتدرمانی پرداختهاند میتوان به مطالعه حاجاتنیا و همکاران [28] اشاره کرد که اثربخشی معنویت درمانی را بر سالمندان شهر شیراز بررسی کردند. این مطالعه نیمهآزمایشی بر30 سالمند مقیم در خانه سالمندان انجام شد. سالمندان در گروه آزمایش 8 جلسه مداخله معنویت درمانی دریافت کردند. نتایج پژوهش آنان نشان داد در پیگیری 2 ماهه به از مداخله، آموزش معنویت درمانی بهطور قابلتوجهی باعث بهبود تابآوری آنان شده است. هرچند در این مطالعه جامعه موردبررسی متفاوت با مطالعه حاضر است، اما یافتههای این مطالعه نشان میدهد معنویت درمانی میتواند بر متغیر تابآوری مؤثر باشد که ازاینرو با نتایج مطالعه حاضر همسو میباشد. این یافته را این چنین میتوان تبیین کرد که معنویت درمانی با افزایش امید، معنا و هدف در زندگی به افراد کمک میکند تا با تمرکز بر جنبههای مثبت زندگی، از تمرکز بیش از حد بر مشکلات و دغدغهها اجتناب کنند و با پذیرش و تسلیم در مقابل چالشها و مشکلات، ارتباط با نیروهای بالاتر و توسعه مهارتهای مقابلهای بتوانند تابآوری خود را بهبود بخشند.
برخلاف پژوهش حاضر، در یک مطالعه نیمهآزمایشی، خرمی و همکاران [29] نشان دادند تفاوت آماری معناداری بین دو گروه درمان فراشناختی و شناخت درمانی مبتنی بر ذهنآگاهی و گروه شاهد در متغیر تابآوری در مادران داری کودکان فلج مغزی وجود ندارد. اگرچه تحلیل واریانس مطالعه آنها نشان داد نمرات تابآوری دو گروه آزمایش در مرحله پسآزمون نسبت به نمرات پیشآزمون همین گروهها افزایش داشته است؛ بدین معنا که هرچند مداخله آنها به تفاوت معنادار آماری در میان دو گروه آزمایش و کنترل منجر نشده است اما از لحاظ بالینی در افزایش نمرات تابآوری مؤثر بوده است در تبیین این یافته میتوان گفت معنویتدرمانی بهدلیل توجه به بعد معنوی و روحانی میتواند به افراد کمک کند تا با چالشها و سختیها مقابله کنند و از آنها عبور کنند. درمقابل، درمان فراشناختی و شناخت درمانی مبتنی بر ذهنآگاهی بیشتر بر روی تغییر نگرشها و تفکرات منفی و بهبود مهارتهای مقابلهای تمرکز دارد و ممکن است بهطور مستقیم بر تابآوری مؤثر نباشد. ازطرفی متغیر تابآوری یک مفهوم پیچیده است که به روشهای مختلف درمانی پاسخ متفاوت میدهد که این پاسخ میتواند تحت تأثیر عوامل فرهنگی و فردی نیز قرار بگیرد.
بهطورکلی معنویتدرمانی میتواند با کمک به این گروه از مادران برای پیدا کردن معنا و هدف در زندگی و باورهای مذهبی و معنوی خود به آنها کمک کند تا باورهای مثبت خود را تقویت کنند، معنای زندگی خود را پیدا کنند و در مقابل مشکلات و سختیها مقاومت کنند. همچنین میتواند این مادران را به سمت تمرکز بر روی معنا و هدف زندگی خود، توجه به شرایط حاضر و تقویت باورهای مثبت سوق میدهد و از تفکرات منفی دور میکند.
نتیجهگیری
نتایج این پژوهش نشان داد معنویتدرمانی میتواند بهطور قابلتوجهی بر تابآوری و کاهش نشخوار فکری مادران کودکان مبتلا به فلج مغزی تأثیرگذار باشد. مقایسه یافتههای این مطالعه با پژوهشهای پیشین در حوزه معنویتدرمانی نشان داد اگرچه نتایج تا حدودی با مطالعات قبلی همسو هستند، شدت تأثیر مشاهدهشده در این پژوهش متفاوت است. این اختلافات ممکن است به تفاوتهای فرهنگی و مذهبی، تفاوت در نوع مناسک و شعائر معنوی و باورهای شخصی شرکتکنندگان مرتبط باشد که همگی میتوانند پاسخ افراد به مداخلات معنویتدرمانی را تحت تأثیر قرار دهند.
در این مطالعه به گروه کنترل هیچ خدمتی در طول دوره مطالعه ارائه نشده است. این موضوع میتواند بهعنوان یک محدودیت در نظر گرفته شود، زیرا ممکن است انگیزه شرکت در مطالعه را برای افراد گروه کنترل کاهش دهد. پیشنهاد میشود در مطالعات بعدی و بهویژه مطالعات بالینی، پس از پایان دوره مداخله، به گروه کنترل نیز خدمات آموزشی، مشاورهای یا مراقبتی ارائه شود.
از دیگر محدودیتهای این مطالعه نیز میتوان به محدودیت زمانی در یادگیری تمرینهایی که در جلسات آموزشی به مادران آموزش داده شد اشاره کرد، همچنین انجام پژوهش در زمینه مادران و نبود زمان بیشتر جهت داشتن دوره پیگیری طولانیمدت و پر کردن پرسشنامه بهصورت خودگزارشدهی، لذا باید جانب احتیاط را در تعمیم رعایت کرد. پیشنهاد میشود پژوهشی مشابه در جمعیت پدران کودکان ناتوان همراه با مرحله پیگیری طولانیتر انجام شود.
همچنین از محدودیتهای دیگر این مطالعه این بود که به گروه کنترل هیچ خدمتی در طول دوره مطالعه ارائه نشده است. این موضوع میتواند بهعنوان یک محدودیت در نظر گرفته شود، زیرا ممکن است انگیزه شرکت در مطالعه را برای افراد گروه کنترل کاهش دهد. پیشنهاد میشود در مطالعات بعدی و به ویژه مطالعات بالینی، پس از پایان دوره مداخله، به گروه کنترل نیز خدمات آموزشی، مشاورهای یا مراقبتی ارائه شود. پیشنهاد میشود تفاوت مشاهدهشده درنتیجه حاصل از پژوهش حاضر با سایر مطالعات با مقایسه زمینههای ذکرشده در مطالعات آتی مورد بررسی قرار گیرند.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق در پژوهش
مطالعه حاضر در کمیته اخلاق دانشگاه علوم پزشکی زاهدان با کد اخلاق IR.ZAUMS.REC.1403.265 تأیید شده و از شرکتکنندگان برای شرکت در مطالعه، رضایتنامه آگاهانه کتبی اخذ شده است.
حامی مالی
مطالعه حاضر منتج از طرح پژوهشی به شماره (11444) در دانشگاه علوم پزشکی زاهدان است. این پژوهش هیچگونه کمک مالی از سازمانیهای دولتی، خصوصی و غیرانتفاعی دریافت نکرده است.
مشارکت نویسندگان
مفهومسازی، تحقیق و بررسی، بصریسازی و نگارش پیشنویس: سمانه فلاح کریمی و لیلا محمدی فرد؛ روششناسی، گردآوری منابع، ویراستاری و نهاییسازی نوشته: زهرا خلیلزاده فرسنگی و نسرین محمودی؛ اعتبارسنجی: لیلا محمدی فرد و نسرین محمودی؛ تحلیل دادهها: زهرا خلیلزاده فرسنگی و سمانه فلاح کریمی؛ نظارت: نسرین محمودی؛ مدیریت پروژه: زهرا خلیلزاده فرسنگی.
تعارض منافع
در این مقاله هیچگونه تعارض منافعی وجود ندارد.
تشکر و قدردانی
نویسندگان از تمامی کودکان و مادرانی که در این مطالعه شرکت کردند، به خاطر همکاریشان تشکر و قدردانی میکنند.