مقدمه
سرطان یکی از انواع بیماریهای مزمن است که تاکنون آمار بسیاری از مرگومیرها در جهان را به خود اختصاص داده است. با توجه به روند رو به افزایش این بیماری در جمعیت جهانی و از جمله ایران، لزوم پرداختن به جنبههای متفاوت آن بهخوبی مشخص است. تحقیقات بسیار زیادی درباره علل بروز سرطان در افراد انجام شده است و نتایج این تحقیقات نشان میدهد عواملی از قبیل سن، جنس، نژاد، سبک زندگی و عادات غذایی در بروز سرطان مؤثر هستند [
1]. این فرضیه که عوامل روانشناختی مرتبط با استرس تأثیراتی بر شروع و پیشرفت سرطان دارند از مدتها قبل توجه محققین را برانگیخته و پژوهشهای زیادی که در این زمینه صورت گرفته است گاهی نتایج متناقضی را نشان میدهند. برخی از تحقیقاتی که در این زمینه انجام شدهاند عوامل استرسزا را از نظر مزمن یا حاد بودن، شدت و مدت زمان بروز از یکدیگر تفکیک کردهاند و اظهار کردهاند که وجود هریک از این فاکتورها در یک عامل استرسزا میتواند بر عملکرد سیستم ایمنی به شکل متفاوتی تأثیر بگذارد؛ به این صورت که در زمان بروز استرسهای حاد هورمونهای مرتبط با استرس میتوانند از طریق هشدار وجود تهدید به افزایش عملکرد ایمنی بدن کمک کنند. در حالی که استرسهای مزمن موجب فرسودگی، رنج و مریضی ارگانسیم میشوند [
2]. از جمله استرسهای مزمن میتوان به ضربههای روانی دوران کودکی اشاره کرد که معمولاً اثرات مخرب آنها تا مدتهای زیادی باقی میمانند. دوران کودکی زمان بسیار مهمی از نظر رشد جسمی، روانی و اجتماعی ماست. تجارب ما و حوادثی که ممکن است در این دوره بسیار حساس برای ما رخ دهد پایه و ریشه سلامت جسمی و روانی ما در ادامه زندگی و دوران بزرگسالی خواهد بود. به علاوه تجارب ناگوار و فقدانها در دوران کودکی منجر به تجربه حوادث ناگواری در دوران بزرگسالی میشوند؛ بنابراین ما از طریق تجربههای زیسته دوران کودکی در حال ساخت مسیری با تأثیرات بسیار بلندمدت هستیم. شاید به همین دلیل است که ادبیاتی علمی برای بررسی ارتباط میان ضربههای روانی دوران کودکی و سلامت، امراض و مرگومیر در دوران بزرگسالی موجود است [
3]، از جمله تحقیقی که درباره تأثیر پنج دسته آسیبهای دوران کودکی بر شروع و پیشرفت سرطان طراحی شد. این تحقیق تلاش کرده بود تا خطر ابتلا به سرطان را در میان بزرگسالان بالای 50 سال، با توجه با تاریخچه زندگی آنان بسنجد. نتایجی که آنها به دست آوردند، نشان داد که رفتارهای نامناسب والدین و آسیبهای جسمی دوران کودکی با احتمال وقوع تمام انواع سرطان در بزرگسالی رابطه دارد. محقق دیگری نیز معتقد بود که ضربههای روانی دوران کودکی یک عامل مهم ابتلا به سرطان در بزرگسالی است و باید بررسی شود. او تحقیقی را برای فهم ارتباط میان این دو متغیر آغاز کرد و نتایجی که از مطالعه روی 4471 نفر بالای 55 سال به دست آورد، فرض او را تأیید کردند. از سوی دیگر مطالعاتی وجود دارند که به بررسی رابطه میان ضربههای روانی دوران کودکی با ابتلا به سرطان پرداختهاند اما در به دست آوردن نتایج معنادار موفق نبودهاند و حاصل کار آنها این فرضیه را که ضربههای روانی دوران کودکی در شروع سرطانها نقش دارند، تأیید نکرده است. درپر با هدف مشخص کردن این نکته که آیا سوءاستفادههای جسمی و جنسی در دوران کودکی بر سلامت جسمی و روانی مؤثر هستند یا نه، پژوهشی را روی یک نمونه 383 نفری اجرا کرد اما نتایج او ارتباط معناداری را میان این متغیرها نشان ندادند. تفاوتهای اقتصادی اجتماعی زیادی میان کسانی که از سرطان نجات مییابد و کسانی که جان خود را بر اثر این بیماری از دست میدهند وجود دارد [
4]. یکی از این تفاوتهای اجتماعی میتواند نوع زندگی افراد و شرایط محیطی باشد که هر فرد در آن رشد میکند. تنوع و اختلاف در تجربههای انسان درواقع این پیام را منتقل میکند که برخی افراد ممکن است با احتمال بیشتری مجبور به رویارویی با حوادث نامطلوب و منفی باشند و این رویارویی مداوم بر بدن ما تأثیر میگذارد. این ضربهها که از آن با نام ضربههای روانی دوران کودکی یاد میشود، بدن را در یک حالت برانگیختگی مداوم قرار میدهند که از کودکی آغاز شده و تا بزرگسالی فرد را همراهی میکنند. درواقع تحریک بیش از اندازه سیستم ایمنی میتواند بر رشد و عملکرد مغز اثرگذار باشد که موجب افزایش ریسک کارکرد بد مغز میشود.
از جمله متغیرهای روانشناختی که با تمام گذشته و حال فرد درگیر است خودشناسی انسجامی است که از فرایندهای هماهنگکننده خود است. درحقیقت خودشناسی انسجامی هرفرد یک تصویر یکپارچه و کلی است از تمامیت آنچه فرد از گذشته تاکنون با خود حمل کرده و نیز تصویری که از آینده برای «خود» متصور است. پس اگر فردی در دوران کودکی خود با حوادث آسیبزا روبهرو شده باشد، حتماً چنین حوادثی شناخت او را نسبت به خودش تغییر داده است و خودشناسی انسجامی او از این حوادث متأثر شدهاند. در رابطه با این متغیر نیز تحقیقاتی اگرچه اندک صورت گرفته است. تحقیقی که به بررسی نقش خودشناسی در تنیدگی، سبکهای دفاعی و سلامت جسمی پرداخته بود این فرضیه را دنبال میکرد که فرایندهای خودشناختی به صورت منفی با بیماری و سبکهای دفاعی ناسالم مرتبطاند و در این میان خودشناسی انسجامی قویترین نقش را دارد؛ نتایج این تحقیق به این صورت بود که بین فرایندهای خودشناختی تنها خودشناسی انسجامی توانست بیماری، نشانههای مرضی، سرزندگی و سبکهای دفاعی سالم را پیشبینی کند. اگر تجارب پیشین ما موجب برانگیختگی احساسات منفی مانند شرم، گناه، تحقیر و غیره در ما باشند بنابراین خودشناسی انسجامی ما متفاوت از دیگرانی خواهد بود که تجارب اینچنینی نداشتهاند.
در همین راستا افراد در زمان رویارویی با حوادث و اتفاقات ناگوار واکنشهای متفاوتی از خود بروز میدهند، بیشتر افراد به جای تأمل و درک موضوع از روی عادت پاسخهای خودکار میدهند. این عکسالعملها به دنبال تمایل انسان برای کنترل محیط و برای حفظ نفس خود روی میدهد، درواقع اکثر انسانها توانایی درک موضوع اتفاقافتاده را درست در همان لحظه و موقعیت ندارند و ترجیح میدهند بر حسب تجارب پیشین خود موقعیت را حلوفصل یا درک کنند [
5]. این همان متغیری است که از آن با نام ذهنآگاهی ذهنی یاد میکنند. یعنی توانایی درک موقعیت در لحظه و پاسخدهی بدون پیشداوری و قضاوت. با توجه به این تعریف منطقی به نظر میرسد که افرادی با گذشتهای مملو از حوادث ناگوار توانایی کمتری برای پاسخدهی به موقعیت حاضر بدون پیشداوری داشته باشند. تحقیقی نشان داده است که آگاهی نسبت به تجربیات شخصی یکی از عوامل محافظتکننده در برابر استرس است [
6]. همچنین نظریات گوناگون آگاهی به تجربیات شخصی را هسته اصلی یکپارچگی روانی میدانند. پژوهشی که با هدف آزمایش ارتباط میان ذهنآگاهی ذهنی، وضعیت سلامت و همچنین خودتنظیمی افراد صورت گرفت نشان داد هرچه سطح ذهنآگاهی ذهنی در افراد بیشتر باشد پذیرش نسبت به تجربیات درونی و آگاهی نسبت به رفتارها بیشتر خواهد بود. این افراد با حالات احساسی خود همکوک و سازگار هستند و احساسات آنها توانایی هشدار دادن در هنگام خطر را دارند. آنها با احتمال بیشتری نیازهای روانشناختی خود را شناخته و آنها را مرتفع میسازند. در نتیجه این افراد به شرایط خود و محیط آگاهتر بوده و کمتر دست به رفتارهای پرخطری میزنند که برای سلامتی مشکلآفرین هستند. با وجود اینکه در بسیاری از پژوهشها رابطه منفی بین ضربههای روانی دوران کودکی و فقر سلامت جسمانی در بزرگسالی وجود دارد اما تحقیقاتی نیز وجود دارند که وجود این رابطه منفی را تأیید نمیکنند. تحقیقی وجود ندارد که منحصراً به بررسی رابطه بین سرطان و ضربههای روانی دوران کودکی، با در نظر گرفتن نقش عوامل روانشناختی در جمعیت ایرانی بپردازد. در بیشتر مطالعات ذکرشده محققین از گروه زنان برای نمونهگیری استفاده کردهاند و همین طور نوع سرطان بیشتر محدود به سرطان پستان بوده است. به همین دلیل پژوهش حاضر به بررسی این متغیر در هر دو جنس و بدون محدود کردن نوع سرطان (به جز سرطان ریه) پرداخت. فهم ماهیت چندعلیتی سرطان و چگونگی تأثیرگذاری عوامل متفاوت در تمامی دورههای زندگی بر این بیماری میتواند موجب گسترش استراتژیهای پیشگیری شود.
مطالعه و بررسی ارتباط میان ابتلا به سرطان و مؤلفههای روانشناختی مهمی مانند ضربههای روانی دوران کودکی، خودشناسی انسجامی و ذهنآگاهی ذهنی به ما کمک میکند تا فرصتهای پیشگیری و مداخلههای زودهنگام بیشتری را به کار ببندیم. مداخلاتی که باعث جلوگیری یا کاهش بروز آسیب در کودکان نسل آینده خواهند شد. بهویژه در کشور عزیزمان اکثریت پژوهشها در رابطه با بیماری سرطان، محدود به مؤلفههای پزشکی هستند و اندک تحقیقات صورت گرفته در حوزه روانشناختی این بیماری هرگز به فاکتورهای اولیه مانند ضربههای روانی دوران کودکی بیماران و یا مؤلفههای شناخت خود نپرداختهاند. بنابراین پژوهش حاضر اولین کار صورت گرفته در این زمینه است.
با توجه به این توضیحات به نظر میرسد خود و مؤلفههای مرتبط با آن و همچنین آسیبهای بزرگ دوران کودکی در انواع ناهنجاریهای ذهنی و جسمی تأثیرگذار است و پژوهش حاضر به بررسی و مقایسه این مؤلفهها یعنی خودشناسی انسجامی، ذهنآگاهی ذهنی و آسیبهای بزرگ دوران کودکی در بیماران مبتلا به سرطان و جمعیت عادی میپردازد.
روش
جامعه آماری، نمونه و روش اجرای پژوهش
این مطالعه به روش توصیفی تحلیلی و در جامعه بیماران مبتلا به سرطان بالای 18 سال مراجعهکننده به بیمارستان فیروزگر و مؤسسه خیریه خانه امید سمر در سال 1397 انجام شد. نمونه پژوهش شامل 139 نفر بیمار مبتلا به سرطان و 139 نفر فرد غیرمبتلا بود که از میان همراهان و نزدیکان بیماران به روش در دسترس انتخاب شده بودند. انتخاب گروه کنترل بر اساس این فرض که همراهان و نزدیکان بیمار در شرایط نزدیکتری نسبت به یک بیمار مبتلا به سرطان هستند و برای جلوگیری از نامتجانس بودن دو گروه بوده است. حجم نمونه با توان 80 درصد و خطای آزمون 5 درصد محاسبه شده و با استفاده از اطلاعات مطالعات مشابه [
7] طبق فرمول کوهن (فرمول شماره 1) برای هر گروه به دست آمده است:
ملاکهای ورود به پژوهش بالای 18 سال بودن و داشتن حداقل سواد برای خواندن و نوشتن بود. آزمودنیهای دارای سن تقویمی کمتر از 18 سال از مطالعه کنار گذاشته شدند. افراد مبتلا به سرطان ریه در گروه آزمایش قرار نگرفتند. همچنین آزمودنیها در هر دو گروه از لحاظ سن و جنس با یکدیگر انطباق داشتند. همچنین افراد غیربیمار شرکتکننده در پژوهش از همراهان بیمارانی انتخاب شدند که به این مراکز مراجعه کرده بودند (همتاسازی از نظر سن و جنس و تحصیلات انجام شده، همچنین گروههای پژوهش از لحاظ قرار داشتن در شرایط بیماری سرطان مشابه بودند، به این معنی که آنها یا بیمار بودند و یا از همراهان بیمار بودند که در هر صورت در حال تجربه شرایط روانی این بیماری هستند). افراد بیمار از تمام انواع سرطانها در پژوهش شرکت داده شدند و همچنین مرحله خاصی از بیماری سرطان مدنظر پژوهشگر نبوده است؛ زیرا همان طور که اشاره شد تحقیقات قبلی نوع و مرحله سرطان را محدود کرده بودند و این یکی از وجوه تمایز تحقیق حاضر است. بدیهی است که اگر بیماری در زمان اجرای پژوهش به طور قطع تشخیص سرطان را دریافت نکرده بود در پژوهش شرکت داده نمیشد.
آزمودنیهای هر دو گروه سه پرسشنامه که همگی از نوع مداد کاغذی بوده را تکمیل کردند.
ابزار پژوهش
پرسشنامه ضربههای روانی دوران کودکی: پرسشنامه 28سؤالی سنجش ضربههای روانی دوران کودکی که برن استین و همکاران در سال 1994 طراحی کردند و در سال 1995 نسخه دوم شامل 53 گویه ارائه و درنهایت در سال 1998 نسخه نهایی 34 گویهای معرفی شد. گویهها روی مقیاس لیکرت 5درجهای از هرگز تا همیشه پاسخ داده میشوند و پنج خردهمقیاس آسیب جسمی، آسیب روانی، غفلت جسمی، بیتوجهی وآسیب جنسی را میسنجد. تعاریف نظری خردهمقیاسهای ضربههای روانی دوران کودکی از این قرارند: آسیب جسمی به معنای ایجاد جراحت عمدی یا وارد آوردن ضربه جسمی به کودک کمتر از 18 سال توسط بزرگترها، به گونهای کـه احتمال خطر مرگ، آسیب جدی یا به خطر افتادن سلامت جسمی کودک یا قطع عضو وجود داشته باشد. آسیب روانی در کودکان عبارت است از اینکه فردی به کودک القا کند که او موجودی بیارزش، معیوب، منفور و ناخواسته است. دست انداختن کودک، تحقیر کردن یا حملات کلامی نیز جزء سوءاسـتفاده هیجانی محسوب میشود. آسیب جنسی در کودک زمانی مطرح میشود که رفتار جنسی میان کودک و بزرگسال یا بین دو کودک که یکی از آنها از دیگری بزرگتر بوده یا یکی از آنها از زور و اجبار استفاده کند، صورت گیرد. هرگونه اهمال در برآوردن نیازهای اساسی برای زیستن، شامل غذا، مسکن، لباس، آموزش و مراقبتهای پزشکی کودک به معنای غفلت جسمی تعبیر میشود. اما بیتوجهی به این موضوع اشاره دارد که کودک از نظر عاطفی به طور مناسب مراقبت نمیشود؛ کودک از دلبستگی ایمن، عشق، حمایت، توجه محروم است و مراقبان وی در فراهم کردن نیازهای عاطفی که کودک به آن نیاز دارد، کوتاهی میکنند. پایایی این پرسشنامه به دو روش آزمون بازآزمون و آلفای کرونباخ برای جمعیت غیرایرانی در دامنه0/94-0/79و روایی آن 49 گزارش شده است [
9 ،
8]. در ایران فرم هنجارشده این آزمون 28 سؤال دارد و برای جمعیت ایرانی آلفای کرونباخ آن به صورتی که در
جدول شماره 1 آمده است، گزارش شده است [
10].

پرسشنامه ذهنآگاهی ذهنی: براون و رایان در سال 2003 برای اندازهگیری ذهنآگاهی ذهنی یا توجه به آگاهی مبتنیبر زمان حال آن را طراحی کردند. این مقیاس دارای 15 ماده است که در مقیاس 6درجهای لیکرت نمرهگذاری میشود که افراد پاسخ خود را به هر عبارت از تقریباً هیچوقت (با نمره یک) تا تقریباً همیشه (با نمره 6) درجهبندی میکنند. این مقیاس یک نمره کلی برای ذهنآگاهی ارائه میدهد که دامنه آن بین 15 تا 90 است و نمره بالاتر نشاندهنده ذهنآگاهی بیشتر است. این مقیاس از پایایی درونی خوبی برخوردار است؛ به طوری که روی هفت گروه نمونه اجرا شده و آلفای کرونباخ آن برای جمعیت غیرایرانی بین0/82 تا 0/87 گزارش شده است [
11]. روایی این مقیاس نیز در حد بالایی گزارش شده، به طوری که همبستگیهای بسیار بالایی (0001/P<0) با تعدادی از متغیرهای سلامت روان داشته است [
12]. همچنین، روایی سازهای و ملاک این مقیاس در بیماران سرطانی سنجیده شده است [
12]. این مقیاس در جامعه ایران اجرا شده و آلفای آن 0/82 است و با متغیرهای مربوط از جمله سلامت روان در نمونههای مختلف ارتباط نشان داده است. این پرسشنامه را در ایران برای اولینبار نژادحمدی استفاده کرده است [
12].
پرسشنامه خودشناسی انسجامی: قربانی، واتسون و هارگیس در سال 2008 آن را ساختند و دارای دوازده گویه است که بر روی یک مقیاس لیکرت 5درجهای از عمدتاً نادرست تا عمدتاً درست تنظیم شده است. این مقیاس قادر است به تمامی عوامل مرتبط با خودشناسی مانند آگاهی و کوشش برای فهم هیجانات، رفتارها، عملکردهای عقلی، خلق افراد، شخصیت و حالات بدنی توجه نشان دهد. نمره بالا در این مقیاس با ارزیابی ویژگیهای رفتاری وابسته به خودشناسی در دگرسنجیها در هر دو فرهنگ ایرانی و آمریکایی همراه بوده است [
12]. درباره نمونههای به دست آمده در ایران ضریب آلفای خودشناسی انسجامی 0/82 و همچنین ضریب همبستگی آن با ذهنآگاهی ذهنی 0/41 بوده است. همچنین روایی این پرسشنامه 0/75 گزارش شده است [
13]. این پرسشنامه را قربانی به طور خاص برای جمعیت ایرانی تعریف کرده است، بنابراین ویژگیهای روانسنجی آن برای جمعیت غیرایرانی در دسترس نیست.
شیوه اجرا
پس از اخذ مجوزهای لازم از دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی برای اجرای تحقیق به مراکز درمانی بیمارستان فیروزگر و مؤسسه خانه امید سمر مراجعه شد. درباره تحقیق، شیوه اجرای آن و اهدافی که دنبال میکند برای مسئولین این مراکز توضیحات داده شد و پس از اخذ رضایت آنها مرحله نمونهگیری آغاز شد. نمونهگیری این پژوهش به روش در دسترس بود و آزمونگر در روزهای متناوب به این مراکز مراجعه کرده و افراد با ملاکهای مدنظر پژوهش را دعوت به شرکت در پژوهش میکرد. افراد سالم از همراهان بیماران انتخاب شدند اما دارا بودن نسبت فامیلی برای پژوهشگر مطرح نبوده است. آزمودنیهای هر دو گروه پس از اعلام رضایت از مشارکت در این تحقیق و نیز با رعایت تمام اصول اخلاقی آزمایش شدند و پرسشنامههای پژوهش را تکمیل کردند. درنهایت دادههای پژوهش با استفاده از روشهای آمار توصیفی از جمله میانگین و انحراف استاندارد و آمار استنباطی تحلیل واریانس چند متغیره (مانووا) تجزیه و تحلیل شدند. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه 25 تجزیه و تحلیل شدند.
یافتهها
جدول شماره 2 میانگین سن آزمودنیها را نشان میدهد.
در
جدول شماره 3 فراوانی جنسیت آزمودنیها مشخص شده است.
در
جدول شماره 4 وضعیت افراد مبتلا به سرطان از لحاظ تحصیلات آزمودنیها ارائه شده است.
در
جدول شماره 5 فراوانی سطح تحصیلات افراد عادی مشاهده میشود.
برای آزمون تفاوت دو گروه در متغیرهای پژوهش با توجه به نوع و تعداد متغیرهای پژوهش از روش مانووا استفاده شد. قبل از بررسی فرضیههای پژوهش، پیشفرضهای تحلیل واریانس چندمتغیره (مانووا) بررسی شد:
1. فرض رابطه خطی بین متغیرهای وابسته؛
2. فرض همبستگی ماتریسهای واریانس کوواریانس (آزمون باکس)؛
3. مفروضه یکسانی واریانسها (آزمون لوین یا لونز)؛
4. همبستگی متقابل بین متغیرهای وابسته.
بین متغیرهای وابسته ضربههای روانی دوران کودکی و خودشناسی انسجامی رابطه خطی وجود دارد و پیشفرض رابطه خطی بین متغیرهای وابسته رعایت شده است.
بین متغیرهای وابسته ذهنآگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی رابطه خطی وجود دارد و پیشفرض رابطه خطی بین متغیرهای وابسته رعایت شده است.
با بررسی نموداری که از رابطه بین متغیرهای وابسته به دست آمد مشخص شد که بین آنها رابطه خطی وجود دارد. دادههای مربوط به فرض همگنی ماتریسهای واریانس کوواریانس در
جدول شماره 6 ارائه شده است.
برابری واریانسهای متغیرهای وابسته ضربههای دوران کودکی، ذهنآگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی برقرار بوده و اجرای آزمون مانووا امکانپذیر است.
با توجه به نتایج آزمون لونز و معنادار نبودن آن برای متغیرهای وابسته ضربههای روانی دوران کودکی، ذهنآگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی برابری واریانسها برقرار بوده و اجرای آزمون مانووا امکانپذیر است.
نتایج آزمون لامبدای ویلکز در مورد متغیر ترکیبی، معنیدار است و معنی نتایج تحلیل واریانس برای متغیرهای وابسته ضربههای روانی دوران کودکی، حال آگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی در
جدول شماره 7 ارائه شده است.

نتیجه همبستگی نشان داد که بین متغیرهای وابسته همبستگی معنیداری در حد مورد قبول وجود دارد (کمتر از 0/99) (0001/P<0) بنابراین اجرای مانووا امکانپذیر است.
بررسی میانگین و انحراف استاندارد ضربههای روانی دوران کودکی، ذهنآگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی در بیماران مبتلا به سرطان و جمعیت عادی در
جدول شماره 8 ارائه شده است.
از ملاحظه ارقام
جدول شماره 8 مشخص میشود که بین میانگین بیماران مبتلا به سرطان و جمعیت عادی در متغیرهای وابسته ضربههای روانی دوران کودکی، ذهنآگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی تفاوت وجود دارد.
مقادیر مربع اتا که در
جدول شماره 9 دیده میشود، سهمی از واریانس است که مربوط به متغیر ترکیبی جدید میشود.
قاعده کلی چنین است که اگر این مقدار بیشتر از 0/14 باشد، نشاندهنده میزان اثر بیماران مبتلا به سرطان و جمعیت عادی بر متغیرهای ضربههای روانی دوران کودکی، ذهنآگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی است. در
جدول شماره 10 این مقدار برای متغیر ترکیبی جدید به نام گروه 0/857 است، این اثر بیماران مبتلا به سرطان و جمعیت عادی را نشان میدهد.
همچنین نتایج آزمون ویلکز لامبدای در مورد متغیر ترکیبی معنیدار است و معنی نتایج تحلیل واریانس برای متغیرهای وابسته ضربههای روانی دوران کودکی، ذهنآگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی در
جدول شماره 10 ارائه شده است. معنیداری در متغیر ترکیبی جدید نشان میدهد که شرکتکنندگان در دو گروه با هم متفاوت هستند و تفاوت میانگینهای گروهها تحت تأثیر متغیر مستقل بیماران مبتلا به سرطان و جمعیت عادی معنادار است (0001/P<0).
با توجه به دادههای جداول شماره 8 و 9 میانگین نمرات ضربههای روانی دوران کودکی، ذهنآگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی دو گروه بیماران مبتلا به سرطان و کودکان عادی متغیرهای ضربههای روانی دوران کودکی، ذهنآگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی تفاوت معناداری با یکدیگر دارد (0001/P<0).
چند پرسش مبنای انجام پژوهش بودند که ادامه مطرح میشوند.
آیا اختلاف معنادار آماری بین نمرات ضربههای روانی دوران کودکی در افراد مبتلا به سرطان و جمعیت عادی وجود دارد؟ با توجه به دادههای
جدول شماره 11 میانگین نمرات ضربههای روانی دوران کودکی در دو گروه بیماران مبتلا به سرطان و جمعیت عادی تفاوت معناداری با یکدیگر دارد (0001/P<0).
آیا اختلاف معنادار آماری بین نمرات خودشناسی انسجامی در افراد مبتلا به سرطان و جمعیت عادی وجود دارد؟ با توجه به دادههای
جدول شماره 12 میانگین نمرات خودشناسی انسجامی در دو گروه بیماران مبتلا به سرطان و جمعیت عادی تفاوت معناداری با یکدیگر دارد (0001/P<0).

آیا اختلاف معنادار آماری بین نمرات ذهنآگاهی ذهنی در افراد مبتلا به سرطان و جمعیت عادی وجود دارد؟ با توجه به دادههای
جدول شماره 13 میانگین نمرات ذهنآگاهی ذهنی در دو گروه بیماران مبتلا به سرطان و جمعیت عادی تفاوت معناداری با یکدیگر دارد (0001/P<0).
بحث
هدف اصلی پژوهش حاضر مقایسه ضربههای روانی دوران کودکی، ذهنآگاهی ذهنی و خودشناسی انسجامی در بیماران مبتلا به سرطان با جمعیت عادی بود. فرض اصلی این پژوهش این بود که بیماران مبتلا به سرطان با ضربههای روانی بیشتری در دوران کودکی خود روبهرو بودهاند و همچنین سطح خودشناسی انسجامی و ذهنآگاهی ذهنی کمتری نسبت به افراد سالم دارند. همان طور که در بخش نتایج مشاهده شد، ضربههای روانی دوران کودکی در افرادی که مبتلا به سرطان هستند نسبت به افراد عادی بیشتر است و همچنین بیماران مبتلا به سرطان خودشناسی انسجامی و ذهنآگاهی ذهنی پایینتری دارند.
نتیجه بررسی سؤال اول مبنی بر اینکه آیا اختلاف معنادار آماری بین نمرات ضربههای روانی دوران کودکی در افراد مبتلا به سرطان و جمعیت عادی وجود دارد؟ نشان داد که این دو گروه در متغیر ضربههای روانی دوران کودکی اختلاف معناداری دارند. این یافتهها با نتایج تحقیق داون همخوانی دارد که به بررسی رابطه ضربههای روانی دوران کودکی و ابتلا به سرطان در بزرگسالی پرداخته بودند [
14]. پژوهشی در سال 2018 در کشور آمریکا به ارتباط میان رویارویی با ضربههای روانی دوران کودکی و ابتلا به سرطان در بزرگسالی پرداخته بود؛ این مطالعه که روی 11794 نفر مرد و زن صورت گرفت، نشان داد که پنج دسته از ضربههای روانی دوران کودکی ریسک ابتلا به سرطان در بزرگسالان را افزایش میدهند. این پنج دسته عبارتاند از: سوءاستفاده جسمی، سوءاستفاده عاطفی، زندگی با فردی که دچار اختلال روانی است، زندگی با فرد الکلی و داشتن پدر و مادری که جدا زندگی میکنند یا طلاق گرفتهاند [
15].
این پژوهش به بررسی این موضوع پرداخت که آیا اختلاف معنادار آماری بین نمرات خودشناسی انسجامی در افراد مبتلا به سرطان و جمعیت عادی وجود دارد؟ نتایج بهدستآمده نشان دادند که این متغیر در دو گروه پژوهش اختلاف معناداری دارد. بنابراین، جمعیت عادی خودشناسی انسجامی بالاتری نسبت به بیماران مبتلا به سرطان نشان میدهند. تاکنون هیچ مطالعهای در رابطه با بررسی خودشناسی انسجامی در بیماران مبتلا به سرطان انجام نگرفته است اما پیشتر پژوهشهایی به بررسی این متغیر پرداختهاند که به آنها اشاره میشود.
صالح میرحسینی به بررسی رابطه خودشناسی انسجامی با اضطراب، افسردگی و علائم جسمانی آتشنشانها پرداخت؛ یافتهها نشان دادند تعامل خودمهارگری با خودشناسی انسجامی بیشترین نقش واسطهای را در تنظیم رابطه بین استرس ادراکشده و اضطراب، افسردگی و علائمجسمانی دارد [
16]. تحقیق بشارت نشان داد حمایت از خودپیروی و مهرورزی والدین با خودشناسی انسجامی فرزندانشان رابطه مثبت معنادار دارند [
17].
این پژوهش همچنین به بررسی این نکته پرداخت که آیا اختلاف معنادار آماری بین نمرات ذهنآگاهی ذهنی در افراد مبتلا به سرطان و جمعیت عادی وجود دارد؟ نتایج نشان دادند که جمعیت عادی از ذهنآگاهی ذهنی بیشتری نسبت به بیماران مبتلا به سرطان برخوردار هستند. مطالعهای وجود ندارد که به بررسی مستقیم ذهنآگاهی ذهنی در بیماران مبتلا به سرطان پرداخته باشد. با این وصف برخی محققین این متغیر را بررسی کردهاند که به نتایج کار آنها اشاره خواهد شد.
لانسه و کراکن در سال 2010 به بررسی پذیرش، ذهنآگاهی ذهنی و عملکردهای ارزشمحور در ارتباط با درد مزمن پرداختند. آنها مجموع این متغیرها و مؤلفهها را با نام »انعطافپذیری روانشناختی« بررسی کردند. نتایج حاکی از آن بودند که میان مؤلفههای انعطافپذیری روانشناختی و درد مزمن ارتباط معناداری وجود دارد و هرچه افراد در سازه انعطافپذیری روانشناختی نمره بیشتری کسب کنند، درد مزمن کمتری را گزارش خواهند کرد [
18]. در سال 2011 برنستورم به ارتباط ذهنآگاهی ذهنی با سلامت روان و سلامت جسمی توجه کرد. او از کار خود این نتیجه را به دست آورد که ذهنآگاهی ذهنی ارتباط معناداری با سلامت روان افراد و سلامت جسمی ادراک شده دارد [
19]. مطالعهای نیز در سال 2016 انجام شد تا تأثیر ذهنآگاهی ذهنی بر پارامترهای سیستم ایمنی بدن را بسنجد. حاصل کار این مطالعه نشان داد که ذهنآگاهی ذهنی بر نشانگان التهابی بدن، سرعت فرسایش سلولها و تعداد سلولهای ایمنی اثرگذار است [
20].
ابتلا به سرطان و ناگزیر بودن از زندگی با این بیماری میتواند یکی از رنجآورترین مراحل زندگی هر انسان باشد. در سال 2015 این بیماری یکی از چهار علل عمده مرگومیر در جهان بوده است و پیشبینی میشود در آیندهای نزدیک سرطان رتبه کشندهترین بیماری که در حال حاضر به بیماریهای قلبی تعلق دارد را از آن خود کند [
21]. از این رو لازم است به پیشگیری، تشخیص و درمان زودهنگام آن توجه ویژهای شود. نتایج برخی تحقیقات نشان میدهند مواجه شدن با اتفاقات تلخ و آسیبزا در ابتدای زندگی معمولاً اثری بسیار درازمدت بر سلامت جسمی انسان دارد و میتواند سیستم ایمنی بدن را تضعیف کرده و عملکرد عادی آن را دچار اختلال کند [
23 ،
22]. رابطه میان جسم و ذهن یکی از مهمترین روابطی است که در سالهای اخیر به صورت گسترده بدان توجه شده است. ذهن ما و آنچه برای آن اتفاق میافتد به سادگی بر جسم ما تأثیر میگذارد و در این میان حتماً سازوکاری وجود دارد که این تأثیرگذاری را توجیه کند. نقش عوامل محیطی و ژنتیکی در ابتلا به بیماریهایی مانند سرطان بهخوبی روشن است [
24] اما نقش عوامل روانشناختی به صورت واضح مشخص نیست و هنوز برای بسیاری از محققین محل سؤال است. همان طور که پیشتر توضیح داده شد استرسهای مداومی که برای مدت طولانی به افراد وارد میشوند سیستم ایمنی بدن را دچار فرسودگی و خستگی میکنند، زیرا بدن در حضور استرس مداوم همیشه در حالت برانگیختگی و آماده دفاع است. با در نظر داشتن این موضوع که ضربههای روانی در ابتدای زندگی به صورت مداوم با فرد همراه هستند، به این نتیجه میرسیم که ضربههای روانی دوران کودکی بدن را در یک حالت برانگیختگی مداوم قرار میدهند و از این طریق تأثیرات مخربی بر سیستم ایمنی بدن به جای میگذارند [
25]. با توجه به مطالب پیشین مؤلفه خودشناسی انسجامی به طور واضح از رخدادهای سالهای اولیه زندگی فرد تأثیر میپذیرد و متناسب با آن تغییر میکند. اگر این رخدادها حامل احساس شرم یا گناه در فرد باشند ارزیابی افراد از خود منفی و خصومت نسبت به خود شکل خواهد گرفت. طبق تعریف کوهات که میگوید خود انسجام تمام یک فرد است که در زمان تداوم دارد، خود هرگز ما را رها نمیکند و حضورش در تمام جوانب زندگی حس میشود. حال اگر این خود غیرمنسجم، آسیبدیده، تحقیرشده و حامل احساس شرم و گناه باشد ما مجبور خواهیم بود در تمام طول زندگی خود احساسات منفی همراه با استرس را تحمل کنیم [
26]. پس جای تعجب نیست اگر افرادی که به سرطان مبتلا شدهاند خود منسجم ضعیفتری نسبت به دیگرانی داشته باشند که احتمالاً در طول زندگی کمتر با چنین احساساتی مواجه بودهاند. یکی دیگر از سازههایی که در فرایند هماهنگی خود نقش دارد ذهنآگاهی ذهنی است که در پژوهش حاضر به بررسی و مقایسه آن در افراد مبتلا به سرطان با افراد عادی پرداخته شده بود و یافتهها نشان دادند سطح این متغیر در بیماران سرطانی نسبت به افراد عادی پایینتر است. در تعریف این سازه گفته میشود: توانایی فرد برای درک موقعیت حاضر و آنچه اکنون رخ داده است، بدون پیشداوری و قضاوت و همراه با شفقت. درواقع مقصود این است که یک فرد باید قادر باشد هر اتفاقی که میافتد را تنها همان طور که هست درک و تفسیر و البته حل کند و نباید اتفاقات و حوادث پیشین بر قضاوت و استدلال او تأثیر بگذارد [
27]. پیشتر اشاره شد که خودشناسی انسجامی و ذهنآگاهی ذهنی دارای رابطه مثبت معنادار با یکدیگر هستند و هرچه فرد ذهنآگاهی ذهنی بیشتری داشته باشد، خود منسجمتری خواهد داشت؛ زیرا فرض بر این است که هر زمان فرد بتواند تمام تجارب خود را به صورت منسجم درآورده و بپذیرد، حتماً پیش از آن توانسته نسبت به تجارب خود احساس اشتیاق یا شفقت داشته باشد. به علاوه اینکه منسجم بودن تجارب به فرد کمک میکند که در حال حاضر رخدادها را بدون دخالت وقایع قبلی درک کند؛ زیرا از قبل تجارب قدیمی را به صورت یکپارچه و منسجم درک کرده است [
13]، اما وقایع قبلی گاهی دردآور و همراه با احساسات منفی هستند. بنابراین، افراد با احتمال کمتری ممکن است نسبت به آنها احساس اشتیاق داشته باشند؛ مانند ضربههای روانی که در دوران کودکی با آنها مواجه شدهاند. با توجه به وجود چنین رابطه مثبت معناداری میان خودشناسی انسجامی و ذهنآگاهی ذهنی، پیشبینی میشد افراد مبتلا به سرطان همانطور که در مقایسه با جمعیت عادی خودشناسی ضعیفتری دارند، سطح ذهنآگاهی ذهنی پایینتری نیز داشته باشند و نتایج این موضوع را تأیید کردند.
توجه به این نکته لازم است که اجرای پرسشنامهها در زمانی انجام شد که فرد به بیماری سرطان مبتلا بوده و فشارهای روانی ناشی از یک بیماری مزمن ممکن است ارزیابی افراد از گذشته خود را تحریف کند، آنها ممکن است دید منفیتری نسبت به گذشته پیدا کنند. همچنین این امکان وجود دارد که بیماران مبتلا به سرطان نیز تعمداً متغیرهای خودشناسی انسجامی و ذهنآگاهی ذهنی را در خود در سطح پایینتری ارزیابی کنند؛ بنابراین، این احتمال مفروض است که آزمودنیها سوگیری داشته و بر نتایج تأثیر گذاشته باشند.
نتیجهگیری
مطالعات تجربی از وجود رابطه میان مؤلفههای ذهنی و فاکتورهای روانشناختی با ابتلا به انواع بیماریهای مزمن مانند سرطان خبر میدهند [
29 ،
28] که یکی از مهمترین آنها استرسهای تکرارشونده و مداوم مانند ضربههای روانی دوران کودکی هستند [
30]. در همین راستا به نظر میرسد برخی از فرایندهای ذهنی که به مهارتهای شناخت و کنترل خود مرتبط هستند، در این رابطه ایفای نقش میکنند؛ مانند خودشناسی انسجامی و ذهنآگاهی ذهنی [
32 ،
31]. شدت و ضعف حضور این مؤلفهها در افراد گوناگون میتواند مسیر سلامت و تندرستی فرد را دچار تغییر کند. بنابراین، به طور معناداری متغیرهای ضربههای روانی دوران کودکی، خودشناسی انسجامی و ذهنآگاهی ذهنی در میان بیماران مبتلا به سرطان با جمعیت عادی متفاوت هستند.
با توجه به اینکه پژوهش حاضر بر بیماران مبتلا به سرطان انجام شده،پیشنهاد میشود که پژوهشهای مشابهی روی سایر بیماریها صورت بگیرد. برای افزایش تعمیمپذیری نتایج تحقیق استفاده از نمونه آماری که از لحاظ فرهنگی و جغرافیایی تنوع بیشتری داشته باشد، ضروری است. همچنین به معلمان، مربیان و والدین پیشنهاد میشود به هرگونه ضربه روانی احتمالی کودک توجه ویژه کنند تا امکان پیشگیری به موقع فراهم شود.
انتخاب نمونه در بیماران مبتلا به سرطان بالای 18 سال مراجعهکننده به بیمارستان فیروزگر و مؤسسه خیریه خانه امید سمر در سال 1397 بوده است، بدیهی است هر تعمیمی میبایست در چهارچوب همان منطقه بررسیشده و در جامعه تحقیق صورت پذیرد و تعمیم نتایج باید با احتیاط صورت گیرد. همچنین نمونهگیری به روش در دسترس انجام شده و تعمیمپذیری نیاز به احتیاط دارد.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
این پژوهش با رعایت موازین اخلاقی و اصول اخلاق در پژوهش با کد اخلاق IR.USWR.REC.1397.146که واحد اخلاق در پژوهش دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی آن را تخصیص داده است، انجام گرفت. شرکت کنندگان اجازه داشتند هر زمان که مایل بودند از پژوهش خارج شوند. همچنین همه شرکت کنندگان در جریان روند پژوهش بودند. اطلاعات آن ها محرمانه نگه داشته شد.
حامی مالی
این پژوهش برگرفته از پایاننامه کارشناسی ارشد نویسنده دوم در گروه مشاوره توانبخشی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی است.
مشارکت نویسندگان
مفهومسازی، روششناسی، ویرایش و بررسی متن: همه نویسندگان؛ تحقیق، تهیه منابع، ویرایش پیشنویس اولیه: شادان مساوات؛ سرپرستی: محمد سعید خانجانی، بهمن بهمنی؛ تجزیه و تحلیل دادهها: عنایت الله بخشی.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان این مقاله هیچ تضاد منافعی ندارد.
تشکر و قدردانی
بدینوسیله از مسئولین مراکز خیریه خانه امید سمر و بیمارستان فیروزگر برای همکاری در اجرای این پژوهش تشکر و قدردانی میکنیم.