مقدمه
هر ساله تقریباً یک میلیون نفر در سرتاسر جهان بر اثر خودکشی میمیرند که این باعث شده است خودکشی فوریتی مهم پزشکی شود [1]. هر چند برآورد شده است که میزان خودکشیهای واقعی 10 تا 20 برابر این رقم است که از این بین نوجوانان و جوانان بین 15 تا 29سال بیشترین آسیبپذیری را دارند؛ به نحوی که خودکشی دومین عامل مرگومیر بین این گروه سنی است [1، 2]. در ایران نیز در سال 2000 برآورد شده بود که 6/6 نفر در هر 100 هزار نفر در ایران مرتکب خودکشی منجر به مرگ میشوند، اما تحقیقات نشان میدهد این آمار به 9/9 نفر در دو دهه اخیر افزایش یافته است [3، 4].
همچنین، در برابر یک اقدام به خودکشی موفق و منجر به مرگ، 20 تا 25 اقدام به خودکشی ناموفق اتفاق میافتد [5]. بنابراین، بررسی موضوع خودکشی در جامعه ما اهمیتی اساسی دارد؛ بهویژه در میان دانشجویان که در برابر خودکشی واقعاً آسیبپذیر هستند [6].
بسیاری از نظریهپردازان در پی تبیین خودکشی بودهاند. اشنایدمن خودکشی را نوعی پاسخ به درد ویرانکننده میداند (درد روانی) و دورکیم بر نقش انزوای اجتماعی در خودکشی تأکید دارد، بک و آبرامسون بر نقش ناامیدی و درماندگی در خودکشی تأکید دارند، ولی پیشرفت اساسی در نظریههای خودکشی در 13 سال پیش اتفاق افتاد؛ زمانی که جوینر نظریه بینفردی خودکشی را ارائه کرد [7-9].
این نظریه به صورت جامع و گستردهای تعامل دوسویه بین سیستمهای پویایی درونفردی و عوامل خطر بینفردی را مد نظر قرار میدهد. و بر این عقیده است که خطر شدید خودکشی با تعامل سه عنصر ایجاد میشود: تجربه تنهایی و انزوای فرد (تعلقپذیری خنثی)، ادراک فرد از اینکه باری بر دوش دیگران است (ادراک سرباربودن) و خوگیری فرد برای خودآسیبرسانی با هدف خودآسیبرسانی غیرخودکشیگرایانه (ظرفیت اکتسابشده) [10]. بعد از جوینر، یکی از نظریات معاصر متأثر از تئوری جوینر، مدل یکپارچه انگیزشیارادی اُکانر است که تبیینهای متفاوتی درباره افکار خودکشی و اقدام به خودکشی ارائه کرده است [11]. اُکانر میگوید که شکست و بهدامافتادگی اولین محرکهای ایدهپردازی برای خودکشی هستند و ظرفیت اکتسابشده به همراه عوامل دیگر (همچون دسترسی به ابزارهای قتاله، طرحریزی و تکانشگری) تمایل اجراییکردن افکار خودکشی را تبیین میکند.
بر اساس این مدل عوامل زمینهای و برانگیزانندهها باعث فعالشدن احساس شکست و تحقیر میشوند و سپس تهدید به تعدیلگرهای تهدیدکننده خود (TSM) باعث میشود افراد احساس بهدامافتادگی کنند و این حس میتواند در صورت وجود تعدیلگرهای انگیزشی (مثل ادراک سرباربودن و تعلقپذیری خنثی) به ایدهپردازی برای خودکشی منجر شود. درنهایت، تبدیل ایده خودکشی به اقدام با کمک تعدیلگرهای انگیزشیارادی اتفاق میافتد. این مدل، فرض را بر این میگذارد که رفتار خودکشی ناشی از تعامل پیچیده فاکتورهاست، یک پیشبینیکننده محوری که باعث میشود نیت فرد برای خودکشی باعث رفتار خودکشی (نیت رفتاری) شود. نیت رفتاری نیز به نوبه خود، با احساس بهدامافتادگی مشخص میشود که در آن گرایش به خودکشی به عنوان راهحلی مهم و برجسته در برابر حوادث زندگی در نظر گرفته میشود و این بهدامافتادگی بر اثر شکست و تحقیر فعال میشود.
اساساً، عبور از مرحله شکست و تحقیر و ورود به مرحله بهدامافتادگی، عبور از مرحله بهدامافتادگی و ورود به مرحله فکر/نیت خودکشی و از اینجا به رفتار خودکشی، تحت تأثیر تعدیلگرهای ویژه حالت است. این تعدیلگرهای ویژه حالت، به ترتیب شامل تعدیلگرهای تهدیدکننده خود، تعدیلگرهای انگیزشی و ارادی میشود. به علاوه، عوامل زمینهای (مثل محرومیت و آسیبپذیری) و رخدادهای زندگی (مثل بحرانهای ارتباطی) که مجموعاً شامل مرحله پیشانگیزشی میشوند (یعنی قبل از آغاز ایدهپردازی و افکار خودکشی) زمینه گستردهتر زیستی اجتماعی لازم برای خودکشی را فراهم می کنند [12]. مدل یکپارچه انگیزشیارادی رفتار خودکشی در تصویر شماره 1 آورده شده است [11].
گرچه مدل یکپارچه انگیزشی ارادی خودکشی (IMV) تحت تأثیر تعدادی از مدلها بوده است، اما محرک اصلی آن، تئوری رفتار طرحریزیشده، فرضیه استرسدیاتسیز و مدل درجازدگی و گیرافتادگی رفتار خودکشی بوده است [15-13]. تئوری رفتار طرحریزیشده، علاوه بر اینکه چهار سازه اصلی نگرش، نرمهای ذهنی، کنترل ادراکشده و نیت را به عنوان پیشبینیکننده رفتار دارد، مدعی است که فرایند اجرای رفتار شامل یک مرحله انگیزشی (شکلگیری فکر/نیت) و یک مرحله ارادی (اجرای رفتاری) است.
مرحله انگیزشی و ارادی این مدل، در خلأ زیستیاجتماعی عمل نمیکند، بلکه تحت تأثیر مثلث تعاملی رخدادهای دیاتسیز محیطی زندگی است که شامل مرحله پیشانگیزشی این مدل، یعنی عوامل زمینهای و رخدادهای برانگیزاننده و فعالساز است. اساساً، مدل استرسدیاتسیز میگوید که رفتار خودکشی در نتیجه تعامل بین طبیعت و تربیت اتفاق میافتد؛ بهویژه، دیاتسیز که میتواند بیولوژیک یا ژنتیک باشد، باعث آسیبپذیری میشود و این آسیبپذیری است که با حضور استرس، فعال یا تشدید میشود. استرس میتواند در قالب عوامل محیطی (مثل محرومیت) یا رخدادهای منفی زندگی (مثل اضمحلال روابط) دربیاید و فرضیه استرسدیاتسیز میگوید که تأثیر محیط و رخدادها در میان افراد آسیبپذیر برجستهتر است [11].
در مرحله انگیزشی و ارادی، مدل درجازدن و گیرافتادگی رفتار خودکشی محرکی کلیدی در مدل IMV است. مسیر اصلی به سوی رفتار خودکشی که هم از مرحله انگیزشی و هم ارادی عبور میکند، از مدل ویلیامز و همکاران اقتباس شده است [15، 16].ویلیام در این دیدگاه ابتداً ادعا میکند که رشد ایده خودکشی بر اساس احساس بهدامافتادگی قابل پیشبینی است. این احساس بهدامافتادگی بر اثر تجربه شکست یا تحقیر فعال میشود. ویلیامز میگوید که وقتی تمایل به فرار از موقعیتهای شکستزا یا تحقیرکننده عقیم میماند، احساس بهدامافتادگی به فرد دست میدهد و اگر امید چندانی برای نجات از این وضعیت وجود نداشته باشد (مثلاً تفکر مثبت درباره آینده وجود نداشته باشد)، احتمال افکار یا ایده خودکشی افزایش مییابد [16].
شکست و تحقیر در مدل IMV
فرض بر این است که حساسیت به علائم شکست و تحقیر تحت تأثیر عوامل زمینهای (مرحله پیشانگیزشی) هستند؛ برای مثال، این حساسیت به علائم شکست ممکن است بر اثر ادراک ما از انتظاراتی که دیگران از ما دارند، افزایش یابد. در افراد خودکشیگرا، چنین انتظاراتی مفرط و غیرواقعبینانه است. فرد خودکشیگرا بر این باور است که اگر به استاندارد مشخص و خاصی نرسد، حتماً در نظر دیگران شکستخورده خواهد بود. این افراد احتمالاً در بُعد شخصیتی کمالطلبی القاشده اجتماعی نمره بالایی بگیرند [17].
از شکست و تحقیر تا بهدامافتادگی (تهدیدی برای تعدیلگرهای تهدیدکننده خود)
گرچه بهدامافتادگی میتواند بر اثر شکست/تحقیر فعال شود، ولی تجربه شکست/تحقیر الزاماً به بهدامافتادگی منجر نخواهد شد. تهدید به تعدیلگرهای تهدیدکننده خود این توانایی را دارد که باعث افزایش این احتمال شود که شکست/تحقیر به احساس بهدامافتادگی منجر شوند. تعدیلگرهای تهدیدکننده خود، به هر متغیری گفته میشود که باعث تضعیف یا تشدید رابطه بین شکست/تحقیر و بهدامافتادگی شود [11].
از بهدامافتادگی تا ایده/نیت خودکشی (تعدیلگرهای انگیزشی)
مدل IMV پیشنهاد میکند که وجود یا فقدان تعدیلگرهای انگیزشی باعث افزایش یا کاهش این احتمال میشود که بهدامافتادگی تبدیل به ایده و نیت خودکشی شود. یک تعدیلگر انگیزشی در حالت گسترده بدین صورت تعریف میشود: هر عاملی (تعدیلگری) که احتمال تبدیل بهدامافتادگی به ایده و نیت خودکشی را تغییر دهد. فقدان تفکر مثبت درباره آینده، فقدان درگیری مجدد با هدف و سطح پایین حمایت اجتماعی میتوانند به عنوان نمونههایی از تعدیلگرهای انگیزشی در نظر گرفته شوند. چون آنها باعث میشوند که ایده خودکشی به دنبال بهدامافتادگی در ذهن فرد ایجاد شود [18].
از ایده/نیت خودکشی تا رفتار خودکشی (مدل ارادی)
این بخش نحوه تبدیل نیت خودکشی به رفتار خودکشی را مد نظر قرار میدهد. مدل IMV فرض را بر این میگذارد که یکسری از عوامل تحت عنوان تعدیلگرهای ارادی (VM) تعیینکننده شرایط و موقعیتهایی هستند که در آن خطر رفتار خودکشی در فرد افزایش مییابد. یک تعدیلگر ارادی به هر نوع عاملی گفته میشود که شکاف بین نیت خودکشی و رفتار خودکشی را پر میکند [11].
درنهایت، مفهوم ظرفیت اکتسابشده جوینر یک تعدیلگر ارادی است. این مفهوم توانایی فرد را برای بهعملدرآوردن تمایل خودکشی یا استفاده از خودجرحی کُشنده توصیف میکند و گمان میرود از طریق مواجهه و خوگیری با رفتارهای خودجرحی افزایش پیدا میکند [19]. در مدل اُکانر، تبدیل فکر خودکشی به عمل تحت تأثیر عوامل اجراکننده رفتار است که شامل دسترسی به ابزارهای قتاله، ظرفیت اکتسابشده (نترسیدن از مرگ و حساسیتنداشتن به درد)، مواجهه با رفتار خودآسیبرسان دیگران و تکانشگری میشود [20].
در اینجا، نظریه جوینر مطرح میشود. نظریه بینفردیروانشناختی خودکشی جوینر مدعی است که تمایل به خودکشی در نتیجه حضور دو ریسک-فاکتور (عوامل خطر) است: اول، تعلقپذیری خنثی (حس تعلقپذیری کم و باور فرد مبنی بر اینکه او از دیگر افراد جداست و به خانواده، گروهی از دوستان یا گروهی خاصی تعلق ندارد که خود شامل دو عامل تنهایی و نبود مراقبت دوسویه است) و دوم، ادراک سرباربودن (دیدگاه شخص مبنی بر اینکه وجود فرد باری برای اعضای خانواده، دوستان و جامعه است و در نبود او آنها عملکرد بهتری خواهند داشت و متشکل از دو عامل تنفر از خود و احساس مسئولیت است) [21].
حس تعلقپذیری پایین، تجربه بیگانگی از دیگران است [22]. تعلقپذیری خنثی میتواند از نظر اهمیت و شدت متفاوت باشد. تعلقپذیری خنثی باعث تأثیرات آسیبزنندهای بر شناخت و رفتار، مثل نقص در خودتنظیمی، نقص در کارکرد اجرایی، کاهش رفتارهای اجتماعی، رفتارهای پرخاشگرانه، سوگیریهای خصمانه در پردازش اجتماعی-شناختی رفتارهای خودتخریب غیرعمدی و حالتی از بیحسی درونی میشود [23].
ادراک سرباربودن به این معنی است که وجود یک فرد باری بر دوش خانواده، دوستان و جامعه است. این دید این ایده را پیش میآورد که مرگ من بهتر از زندهبودن من برای خانواده، دوستان و جامعه است. تحقیقات سابق بین سطح بالاتر ادراک سرباربودن و خودکشی رابطه نشان دادهاند. دیکاتانزارو دریافت ادراک سرباربودن نسبت به خانواده با ایدهپردازی درباره خودکشی در میان جمعیتهای مختلف و گروه در معرض خطر زیاد خودکشی رابطه دارد [24]. فن اوردن، لینام، هولار و جوینر و همکاران در مطالعهای نشان دادند مقیاس ادراک سرباربودن پیشبین قدرتمندی در تلاش برای خودکشی و ایدهپردازی خودکشی است [25].
با توجه به اهمیت زیاد خودکشی به عنوان یک آسیب اجتماعی نگرانکننده و رو به افزایش و نظر به تمام موارد گفتهشده پیش از این که در خودکشی دخیل هستند، هدف از این پژوهش، بررسی ساختاری مدل یکپارچه انگیزشیارادی خودکشی در بین دانشجویان ایرانی بوده است. مدل اولیه مفروض نیز در تصویر شماره 2 آمده است.
روش
روش پژوهش حاضر، توصیفی، از نوع همبستگی و مدلسازی معادلات ساختاری بوده است و برای تجزیه و تحلیل دادهها از نرمافزار SPSS و AMOS استفاده شد. ملاکهای ورود به پژوهش، شامل دانشجوبودن، سن بیشتر از 17 سال و علاقهمندی به تکمیل پرسشنامهها بود. به منظور رعایت اصول اخلاقی نیز، ابتدا به افراد درباره محرمانهبودن و نتایج و رضایت آگاهانه برای شرکت در پژوهش توضیحاتی داده شد.
جامعه، نمونه و روش نمونهگیری
این پژوهش با هدف بررسی مدل ساختاری یکپارچه انگیزشیارادی خودکشی در بین دانشجویان ایرانی صورت گرفته است. 520 نفر از دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی به عنوان نمونه تحقیق انتخاب شدند. ملاک این تعداد نمونه این بوده است که در معادلات ساختاری، اگر حجم، 500 نفر و بیشتر از آن باشد، عالی است و بر همین اساس 520 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند [26].
ابزارهای پژوهش
اقدام به خودکشی
از یک آیتم که مبتنی بر مطالعه دهینگرا، بودوشک، اُکانر [20]، ناک، هولمبرگ، فوتوس و میشل بود استفاده شد [25]. سؤال این بود: تاکنون چند بار واقعاً اقدام به کشتن خود کردهاید که در آن تا حدی نیت مردن داشتید؟. در این مطالعه، پاسخها از صفر تا 5 یا بیشتر نمرهگذاری میشد. دامنه پاسخها از هیچ تا 5 بار و بیشتر بوده است. چون از یک سؤال برای سنجش اقدام به خودکشی استفاده شده است، ویژگیهای روانسنجی برای آن مشخص نشد. ضمناً، وقتی این سؤال برای سنجش خودکشی طراحی شده است، خودکشی را میسنجد و روایی دارد.
پرسشنامه رفتارهای خودکشی- تجدیدنظرشده
این پرسشنامه 4 گویه د ارد و در سال 2002 عثمان و همکاران تهیهاش کردهاند و ایدهپردازی و اقدام به خودکشی در سراسر زندگی، ایدهپردازی برای خودکشی در سال گذشته، تهدید به خودکشی و احتمال ارتکاب خودکشی در آینده را بررسی میکند. نمره کل بیشتر نشاندهنده سطح بیشتری از تمایل فرد به خودکشی است. نمره برش این مقیاس برای جمعیت غیرخودکشیگرا 7 است. مطالعه اصلی نشان از روایی همگرای عالی این مقیاس و حساسیت عالی در تمییز آزمودنیهای خودکشیگرا از غیرخودکشیگرا دارد. در تحقیق حاضر، همسانی درونی در سطح قابل پذیرشی بوده است (0/80=α) که با مطالعه رشید و همکاران در ایران همخوانی دارد [27 ،6].
پرسشنامه اجرای نقشه
بر مبنای تعریف گولویتزر، ما یک سؤال طرح کردیم: آیا تاکنون برنامهای که در آن بخواهید در زمان (مثلاً یک روز یا ساعت خاص)، مکان (مثلاً خانه یا خیابان) و با استفاده از روش خاصی (مثلاً با استفاده از قرص، سم و غیره به زندگی خود پایان دهید، وجود داشته است و همینطور آیا در صورت پیشآمدن مشکلی در برنامه اولیهتان، راهکارهای جایگزینی برای کشتن خود ریخته بودید؟ [28]. پاسخ به این سؤالها اینگونه بود: نه، درباره طرحی فکر نکردهام=صفر، بله، فقط یکبار، اما طرح جایگزینی نداشتم=1، بله، فقط یک بار، اما طرح جایگزینی داشتم=2، بله، چندینبار، اما طرح جایگزینی نداشتم=3، بله، چندبار، طرح جایگزینی هم داشتم=4. از آنجا که از یک سؤال برای سنجش اجرای نقشه استفاده شد و طبیعتاً این سؤال نیز سؤالی توصیفی بوده است که وضعیت فرد در آن حیطه بررسی میکرده است، پس ویژگیهای روانسنجی برای آن مشخص نشد.
مقیاس کوتاه شکست و بهدامافتادگی
این یک مقیاس هشتآیتمی است که به ارزیابی شکست و بهدامافتادگی به عنوان مفهومی واحد میپردازد. پاسخها بر مبنای مقیاس پنجدرجهای لیکرتی هستند که نمره بیشتر نشاندهنده سطح بالاتری از شکست در کشمکش اجتماعی و ناتوانی در فرار از موقعیتهای ناخوشایند است. در مطالعه اصلی، همسانی درونی آن به صورت مناسبی از 88/0 تا 94/0 گزارش شده است و همچنین روایی همگرای مناسب و روایی بازآزمایی عالی در گروههای مختلف داشته است [29].
پرسشنامه نیازهای بینفردی
این پرسشنامه چندین نسخه (10، 12، 15، 18 و 25سؤالی) دارد که طبق گزارش هیل و همکاران نسخه 10 و 15سؤالی بهترین میزان اعتبار درونی و تناسب با مدل تحلیل عاملی اکتشافی را دارند [30]. از این رو از نسخه 15سؤالی این مقیاس استفاده شد که متشکل از 15 گویه است که به صورت خودگزارشی از شرکتکنندگان میخواهد بهترین گزینه ممکن را متناسب با باورهایشان درباره اینکه در حال حاضر تا چه میزانی با دیگران در ارتباط هستند (تعلقپذیری) و تا چه میزانی فکر میکنند که سربار دیگران هستند (ادراک باربودن) را در یک مقیاس هفتلیکرتی مشخص کنند. اهمیت این پدیده این است که افراد شرکتکننده با این ابراز میتوانند به محققان نشان دهند به چه میزان رفتارهای بینفردی و ارزش چنین رفتارهای میتواند رفتارهای اساسی آنها مثل تمایل به خودکشی را پیشبینی کند.
همچنین نمره بیشتر در این مقیاس به معنای ادراک سرباربودن و تعلقپذیری خنثی بیشتر است که این هم نشانگر باور فرد به این است که او در تعاملات اجتماعی منشأ مشکلات و آسیبها برای اطرافیانش است؛ درواقع این باور به سرباربودن یا تعلقپذیری خنثی، ناشی از عوامل محیطی است که فرد در زندگی خود با آنها روبهرو شده است. در ضمن اعتبار درونی (آلفا=90 درصد) و پایایی خوبی برای این مقیاس گزارش شده است [32 ،31] .
پرسشنامه تکانشگری
پیرو مطالعات دهینگرا و همکاران و همچنین اُکانر و راسموسن و هاوتون دو گویه مقیاس تکانشگری پلاتچیگ (من کارها را در یک لحظه، ناگهانی و بدون هیچ برنامه ازپیش تعیینشدهای انجام میدهم و من کارها را بدون فکرکردن دربارهشان و از روی یک انگیزه درونی آنی و هیجانی انجام میدهم) برای ارزیابی تکانشگری استفاده شد [33 ،20]. در مطالعه دیهینگرا و همکاران آلفای کرونباخ برای این پرسشنامه 0/61بوده است و در این مطالعه همسانی درونی خوبی (0/80=α) داشته است [20].
پرسشنامه مواجهه با رفتار خودکشی
بر مبنای پژوهش دیهنگرا و همکاران و اُکانر و همکاران دو گویه برای بررسی احتمال مواجهه فرد با خودکشی یا رفتار خودجرحی خانواده و دوستان استفاده شد [18 ،20]. سؤالات شامل این موارد بود: 1. در میان دوستان صمیمیتان، کسی بوده که اقدام به خودکشی کرده باشد یا عمداً به خودش آسیب رسانده باشد؟ 2. در میان خانوادهتان، کسی بوده است که اقدام به خودکشی کرده باشد یا عمداً به خودش آسیب رسانده باشد؟. از آنجا که برای هر بُعد مواجهه با خودکشی خانواده یا دوستان از یک سؤال استفاده شد، ویژگیهای روانسنجی خاصی مدنظر قرار نگرفت. ضمناً، در مطالعه اصلی نیز بر اساس همین منطق به ویژگیهای روانسنجی اشاره نشد. چون خودِ سؤالی که برای سنجش این ابعاد ساخته شده است، روایی دارد.
ظرفیت اکتسابشده خودادراکی برای خودکشی
مطالعه ریمکویسین، هاوگود، اُگورمن و دیلئو پیشنهاد میکند پرسشنامه یکگویهای «اگر بخواهم میتوانم خودم را بکشم»، میتواند بهتر از نسخه کامل هفتگویهای آن به ارزیابی ظرفیت اکتسابشده برای خودکشی در جمعیت بالینی بپردازد [33]. پایایی بازآزمایی آن نیز مناسب گزارش شده است (0/73=r).
روش اجرا
از دو استاد خواسته شد تا پرسشنامهها را در کلاسهای خود و کلاسهای دیگر پخش کنند. پرسشنامهها در دانشگاه محقق اردبیلی اجرا شد. آنها در شروع کلاس پرسشنامهها را بین مشارکتکنندگان پخش کردند. قبل از توزیع پرسشنامه، این اساتید به صورت شفاهی از دانشجویان پرسیدند که آیا تمایل به تکمیل پرسشنامهها دارند یا خیر. کل مقیاس در اختیار آزمودنیها قرار گرفت و آزمودنیها این فرصت را داشتند که اگر مایل به تکمیل پرسشنامه نبودند، آن را به استاد برگردانند. به منظور حفظ محرمانگی نیز، هیچ نام یا کدی روی مقیاسها نوشته یا خواسته نشد و همچنین دادهها از کل دانشجویان جمع شد و دانشجویان فضا و زمان و فاصله کافی را از دیگر دانشجویان داشتند تا بتوانند بهراحتی پرسشنامه را تکمیل کنند. دانشجویان مقیاسهای مطرحشده در این پژوهش را تکمیل کردند و به آزمونگر بازگرداندند.
تحلیل دادهها
بعد از کنترل هر نوع اشتباه ممکن در ورود دادهها به نسخه 23 نرمافزار SPSS، روش میانگین به منظور مدیریت دادههای ازدسترفته در متغیرها با نمرهگذاری عینی اعمال شد. سپس، تمام تحلیلهای بعدی بر مبنای دادههای واردشده و نه دادههای مشترک و روی هم گذاشتهشده صورت گرفت. روش پژوهش حاضر توصیفی، از نوع همبستگی و مدلسازی معادلات ساختاری بوده است. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS و AMOS صورت گرفته است.
یافتهها
اطلاعات جمعیتشناختی مشارکتکنندگان در پژوهش در جدول شماره 1 آمده است. درباره ویژگیهای جمعیتشناختی میتوان اشاره کرد که سن این افراد در دامنهای بین 17 تا 48 سال (M=22/4 و SD=3/8) بوده است و حدود 60 درصد از آنها از استان اردبیل و نزدیک به 40 درصد آنها از استانهای دیگر بودهاند. تنها 17 درصد از آنها گفتهاند که درآمد دارند. بیشتر آنها دانشجویان کارشناسی (87 درصد)، و مجرد (79 درصد) و خانم (70 درصد) بودند.
مدل ساختاری پیشنهادی IMV در نمونههای ایرانی در محدوده متوسط تا قابل قبول قرار دارد (جدول شماره 2). در این مدل خی دو معنیدار نبود که دلیل آن را میتوان حساسیت بسیار زیاد این شاخص به حجم نمونه و پیچیدگی مدل دانست.
مدل اصلاحشده، شاخصهای تناسب بسیار مناسبتری ارائه میکند (جدول شماره 3). مدل پیشنهادی نشاندهنده اهمیت متغیرهای مرحله انگیزشی در شکلگیری میانجیهای ارادی و همچنین رابطه پیچیده بین متغیرهای درگیر در شکلگیری افکار و اقدام به خودکشی هستند.
تغییرات
در مدل اصلاحی نظریه یکپارچه انگیزشیارادی علاوه بر حذف مواجهه با رفتارهای خودآسیبرسان در بین دوستان، مسیرهای جدیدی بین شکست و بهدامافتادگی و اجرای برنامه، ظرفیت اکتسابشده و تکانشگری به همراه مسیر جدید بین اجرای برنامه و ظرفیت اکتسابشده ترسیم شد.
تصویر شماره 3 مدل ساختاری پیشنهادی و ضرایب مسیر در مدل یکپارچه انگیزشیارادی خودکشی را به تصویر میکشد. در جدول شماره 4 مسیر پیشنهادی مدل یکپارچه انگیزشیارادی مشخص شده است که در آن روابط مستقیم و غیرمستقیم بین متغیرها نشان داده شده است. مسیر پیشنهادی مدل یکپارچه انگیزشیارادی شامل تشکیل افکار خودکشی به طور مستقیم از طریق شکست و بهدامافتادگی و به طور غیرمستقیم از طریق نیازهای بینفردی است. افکار خودکشی در حضور میانجیهای ارادی (شامل تکانشگری، اجرای نقشه، مواجهه با خودکشی یا رفتار خودجرحی بین اعضای خانواده یا دوستان و ظرفیت اکتسابشده برای خودکشی) تبدیل به اقدام به خودکشی میشود.
مطابق با این مدل، شکست و بهدامافتادگی مهمترین نقش را در تشکیل افکار خودکشی دارد و نیازهای بینفردی تنها میتواند بخش کوچکی از تشکیل افکار خودکشی را بهتنهایی تبیین کند. اجرای نقشه، ظرفیت اکتسابشده برای خودکشی و افکار خودکشی مهمترین میانجیهایی هستند که در این مدل توانایی تبیین اقدام به خودکشی را دارند (جدول شماره 4).
بحث
هدف از این پژوهش، بررسی ساختاری مدل یکپارچه انگیزشیارادی خودکشی بین دانشجویان ایرانی بوده است. نتایج نشان داد شکست و بهدامافتادگی و نیازهای بینفردی (تعلقپذیری خنثی و ادراک سرباربودن) جزء مهمترین متغیرهایی هستند که میتوانند به صورت مستقیم و غیرمستقیم خودکشی را پیشبینی کنند. پس بر اساس این یافتهها، این مدل برازش مناسبی در جمعیت دانشجویی مدنظر دارد و میتواند به صورت مناسبی خودکشی را تبیین کند. این پژوهش نشان داد شکست و بهدامافتادگی مهمترین نقش را در تشکیل افکار خودکشی دارد و به صورت مستقیم باعث خودکشی میشوند.
این نتیجه، همراستا با پژوهشهای قبلی است که دریافتند رابطه مستقیم معنیداری بین شکست و بهدامافتادگی و خودکشی وجود دارد [34 ,20]. شکست و بهدامافتادگی جزء مرحله انگیزشی خودکشی است. در این مرحله، که نوعی فریاد مددخواهی است، بر فرایندهای روانشناختیای تمرکز میشود که به ظهور ایده و نیت خودکشی منجر میشوند. فرض بر این است که ارزیابی شکست و تحقیر که راه گریزی از آن وجود ندارد (حس بهدامافتادگی) متغیر پیشبینیکننده مرکزی برای ایده خودکشی است. بهدامافتادگی میتواند ماهیتاً درونی یا بیرونی باشد، بهدامافتادگی درونی مربوط به افتادن در دام درد ناشی از افکار و احساسات درونی است. اما بهدامافتادگی بیرونی به انگیزه فرار از رخدادها یا تجربیات دنیای خارج مربوط میشود و ظهور ایدههای خودکشی پیامد فرایندی است که با احساس شکست و تحقیر آغاز میشود [29].
شکست و تحقیر ممکن است با فقدان و طرد اجتماعی مشخص شوند. درنهایت در مدل IMV، وجود یا فقدان تهدید به تعدیلگرهای تهدیدکننده خود موجب افزایش یا کاهش این احتمال میشود که شکست به بهدامافتادگی منجر شود [35]. درنتیجه، میتوان گفت که وقتی فرد احساس شکست و بهدامافتادگی کند، از نظر روانشناختی این حس به او دست میدهد که هیچ راه گریزی برای این وضعیت وجود ندارد و اینجاست که ممکن است خودکشی را به عنوان گزینه برگزیند، چون دارد درد را تجربه میکند و راه فراری برای درد نمییابد و خودکشی را به عنوان تنها راه تسکین و گریز از این درد مد نظر قرار میدهد. همچنین تعدیلگرهای تهدیدکننده خود نیز در این مرحله ممکن است باعث تسریع فرایند پیشروی به سوی ایدهپردازی خودکشی شوند؛ مثلاً وقتی فرد سبک حل مسئله خوبی نداشته باشد و در برابر شکست برخورد هیجانی کند، میتوان پیشبینی کرد افکار نشخوارگرانه منفیتری را خواهد داشت و افکار خودکشی بیشتری را نشخوار خواهد کرد.
ضمناً، شکست و بهدامافتادگی با میانجیگری نیازهای بینفردی با خودکشی رابطه داشت. این یافته نیز همراستا با نظریه یکپارچه انگیزشیارادی است که نیازهای بینفردی جزء مرحله انگیزشی است و پس از ایجاد حس شکست در فرد، نیازهای بینفردی ایجاد میشود [34]. در تبیین این یافته میتوان گفت که نیازهای بینفردی جزء تعدیلگرهای انگیزشی هستند که پیشروی از شکست و بهدامافتادگی به سوی خودکشی را تسریع میکنند. یعنی وقتی فرد بعد از اینکه احساس شکست کرد، این برای اقدام به خودکشی کافی نیست، بلکه اگر عواملی مانند حمایت اجتماعی یا عدم امید به آینده و همچنین احساس تعلقپذیری وجود نداشته باشد، اینها باعث میشود این شکست و بهدامافتادگی تبدیل به خودکشی شود.
یافتههای این پژوهش نشان داد افکار خودکشی در حضور میانجیهای ارادی (شامل تکانشگری، اجرای نقشه، مواجهه با خودکشی یا رفتار خودجرحی در بین اعضای خانواده یا دوستان و ظرفیت اکتسابشده برای خودکشی) تبدیل به اقدام به خودکشی میشود. این یافته با تحقیق اکانر و کرتلی و اُکانر و کلونسکی و می همخوانی دارد [35 ،11 ،7]. کلونسکی و می گفتهاند که تکانشگری اغلب به عنوان مشخصهای کلیدی در تبدیل افکار خودکشی به اقدام به خودکشی است [7]. اُکانر و همکاران معتقدند که ظرفیت روانشناختی اکتسابشده برای استفاده از ابزارهای قتاله خودآسیبرسان (نترسیدن از مرگ و حساسیتنداشتن به درد) و مواجهه با خودکشی و رفتارهای خودآسیبرسان دوستان یا دیگران جزء میانجیهای تبدیل ایده به رفتار خودکشی است [36].
ضمناً، آنهایی که اجرای نقشه برای خودکشی خودشان دارند، در مقایسه با کسانی که چنین برنامهای ندارند، بیشتر ممکن است اقدام به خودکشی کنند و بر اثر خودکشی بمیرند. تمام این میانجیها جزء تعدیلگرهای ارادی خودکشی هستند؛ یعنی وقتی فرد اراده کرد که خودکشی کند، نیاز به یکسری ظرفیتها یا استعدادها یا ابزارها دارد؛ وقتی ابزار قتاله در دست فرد باشد، وقتی خودکشی دیگران را مشاهده کرده باشد، وقتی از نظر زیستی شخصیتی تکانشی داشته باشد، وقتی باکی از مرگ نداشته باشد و حساسیت چندانی به درد نداشته باشد، همه اینها باعث میشود که این اراده تبدیل به اقدام به خودکشی شود.
نتیجهگیری
بر اساس یافتههای این تحقیق میتوان گفت که این تحقیق بینشهای جدید و بدیعی را درباره خودکشی در جامعه ما در اختیار میگذارد. نظر به اینکه شکست و بهدامافتادگی از عوامل بسیار مهم در پیشبینی خودکشی است، باید شرایطی مهیا شود که افراد احساس شکست و بهدامافتادگی نکنند و اگر هم این احساس به آنها دست داد، باید دست به مداخله زد؛ بدین صورت که این شکست و بهدامافتادگی انگیزهای برای خودکشی نشود. از آنجا که در این مرحله، افراد فریاد استمداد و کمک سر میدهند و اگر راهی برای نجات نیابند، نیات و سپس رفتار خودکشی شکل میگیرد، انتظار میرود در اینجا متخصصان دست به مداخله بزنند و به این فریاد استمداد پاسخ دهند و فرد را از این وضعیت نجات دهند تا رشته پیوند بین مرحله انگیزشی خودکشی و مرحله رفتار خودکشی قطع شود.
ضمناً، در مرحله انگیزشی، میتوان روی میانجیها کار کرد؛ یعنی نیازهای بینفردی (ادراک سرباربودن و تعلقپذیری خنثی)، حمایت اجتماعی و مواجهه با رفتارهای خودآسیبرسان در میان خانواده و دوستان و اجرای نقشه را شناسایی کرد و با پیشبینیهای لازم دست به مداخله زد تا نیت خودکشی تبدیل به اقدام به خودکشی نشود.
این پژوهش نیز محدودیتهایی داشته است. بیشتر این ابزارها برای اولینبار در ایران استفاده شدهاند و همچنین روی جمعیت و فرهنگ خاصی اجرا شدهاند. ضمناً، ماهیت چندبخشی این مطالعه به همراه تأکید بر اطلاعات گذشتهنگرانه ممکن است باعث سوگیری نتایج شود و در ایجاد ارتباط علّی مشکل ایجاد کند. ضمناً، گذشتهنگربودن پژوهش این محدودیت را پیش میآورد که ما نمیتوانیم درباره وضعیت جاری مشارکتکنندگان تصمیم بگیریم، زیرا شاید این فرد 2 سال قبل اقدام به خودکشی کرده باشد، ولی حالا در سلامت روانی مطلوبی باشد. محدودیت دیگر این است که در جامعه ما استیگما و ننگ اجتماعی گستردهای درباره خودکشی وجود دارد و این خود ممکن است در پاسخگویی صادقانه مشارکتکنندگان و برآورد دقیق، مشکل ایجاد کند.
بیشتر مشارکتکنندگان این پژوهش زنان بودند و این ممکن است در تعمیم یافتهها به هر دو جنس محدودیت ایجاد کند. تمام آزمودنیها نیز از دانشگاه اردبیل انتخاب شدند که این خود تعمیم نتایج به سراسر کشور را با مشکل روبهرو میکند. برای پژوهشهای بعدی پیشنهاد میشود عوامل دیگر را در کار دخیل کنند. این مدل برای اولینبار در ایران انجام شده است و بهتر است برای بررسی بیشتر این مدل، پژوهشهای بیشتری به عمل آید و در مطالعات بعدی پژوهشهای مشابهی را با مقیاسهای بیشتر و روی جمعیتهای مختلف انجام داد. ضمناً چون موضوع مربوط به خودکشی است و محافظهکاری تأثیر دارد، بهتر است از ابزارهای دیگری در کنار پرسشنامه استفاده کرد.
درنهایت، بر اساس کاربرد مدل یکپارچه انگیزشیارادی رفتار خودکشی در ارزیابی خطر، پیشنهاد میشود که ارزیابی خطر باید به صورت عینی به میزان بهدامافتادگی افراد و تمام میانجیها و تعدیلگرهای دیگر توجه کند. بر اساس این یافتهها پیشنهاد میشود که ابتدا باید در مرحله پیشانگیزشی مانع از شکلگیری نیت خودکشی شد و در مرحله بعد باید برای افرادی که ایدهپردازی خودکشی را تجربه میکنند، از مداخلاتی که بر اهمیت روابط بینفردی و حمایتهای اجتماعی و سلامت محیط اطراف تأکید دارند، استفاده کرد تا با این حمایتها بتوان از اقدام به خودکشی پیشگیری کرد.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
ورود به این پژوهش به صورت آگاهانه بوده است و آزمودنیها در صورت عدم تمایل می توانستند پرسشنامه را تکمیل نکنند و همچنین به پاسخگویان اطمینان داده شد که تمام اطلاعات آنها محرمانه باقی خواهد ماند.
حامی مالی
بنابر اظهار نویسندگان، این پژوهش از حمایت مالی هیچ نهاد یا سازمانی برخوردار نبوده است و با هزینههای شخصی پژوهشگران انجام گرفته است..
مشارکت نویسندگان
مفهومسازی: احمدرضا کیانی، سجاد رشید؛ تحقیق و بررسی، نگارش پیشنویس و ویراستاری نهایی: احمدرضا کیانی؛ روششناسی: سجاد رشید، بازنویسی منابع: شکوفه رمضانی..
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، این مقاله تعارض منافع ندارد.