برای بررسی فرضیات مطرحشده در پژوهش حاضر، خطر خودکشی به عنوان متغیر ملاک و جنسیت، وضعیت تأهل، میزان افسردگی، جهتگیری مذهبی و سبکهای مقابلهای به عنوان متغیرهای پیشبین وارد معادله رگرسیون شده و به سبک ورود بررسی شدند. نتایج حاصله در جداول 4 و 5 آورده شده است.
جدول شماره 4 نشان میدهد مقدار F برای بررسی توانایی متغیرهای جنسیت، وضعیت تأهل، میزان افسردگی، جهتگیری مذهبی، راهبردهای مقابلهای و سبکهای مقابلهای در پیش بینی خطر خودکشی برابر با 145/55 و در سطح 0/01>P معنادار است.
نگاهی بر R2 نشان میدهد که متغیرهای سبک مقابله ناکارآمد، راهبردهای مقابلهای انکار، خودسرزنشگری، پذیرش و نداشتن درگیری رفتاری و جنسیت میتوانند ۷۸ درصد از واریانس خطر خودکشی را تبیین کنند. ضرایب رگرسیون حاکی از آن است که جنسیت مذکر (0/83=B)، سبک مقابله ناکارآمد (5/91=B)، مشخصاً راهبردهای مقابلهای انکار (1/04=B)، خودسرزنشگری (0/81=B) و نداشتن درگیری رفتاری (0/49=B) میتوانند به طور مثبت و معناداری خطر خودکشی را پیشبینی کنند، این در حالی است که راهبرد مقابلهای پذیرش (0/48-=B) این خطر را به طور منفی و معناداری پیشبینی میکند.
بحث
هدف پژوهش حاضر، بررسی سهم جنسیت، وضعیت تأهل، جهتگیری مذهبی، راهبردهای مقابلهای و میزان افسردگی در تبیین خطر خودکشی بود. چنانکه اشاره شد، برای این منظور از روش رگرسیون به شیوه ورود استفاده شد. نتایج نشان داد که جهتگیری مذهبی درونی، سبکهای مقابلهای مسئلهمدار و هیجانمدار به طور منفی و معناداری با خطر خودکشی رابطه داشتند و همانگونه که تصور میرفت، جنسیت مذکر، متأهل بودن، میزان افسردگی و سبک مقابله ناکارآمد، رابطه مثبت و معناداری با خطر خودکشی داشت؛ در حالی که از میان همه موارد یادشده، صرفاً جنسیت و سبک مقابله ناکارآمد ارزش پیشبینیکنندگی داشت.
مطابق یافتههای پژوهش حاضر، از میان راهبردهای مقابلهای چهاردهگانه کارور و شیرر، تمام راهبردهای مربوط به سبک مقابلهی ناکارآمد (خودگیجگردانی، انکار، استفاده از مواد، نداشتن درگیری رفتاری، تخلیه هیجانی و خودسرزنشگری) با خطر خودکشی رابطه مثبت و معناداری دارند؛ در حالی که رابطه راهبردهای مربوط به سبکهای مقابلهای هیجانمدار (پذیرش، شوخی، مذهب، بازچارچوبدهی مثبت و استفاده از حمایت هیجانی) و مسئلهمدار (برنامهریزی، مقابله فعال و استفاده از حمایت ابزاری)، منفی و به لحاظ آماری معنادار است. نتایج حاکی از آن است که سبک مقابله ناکارآمد، انکار، خودسرزنشگری، پذیرش، نداشتن درگیری رفتاری و جنسیت میتوانند در معادلهای معنادار 7۸ درصد واریانس خطر خودکشی را تبیین کنند.
یافتههای حاضر با پژوهشهای متعددی همسو و با یافتههای برخی پژوهشگران ناهمسو است [45-41]. تفاوت موجود میان یافتههای این پژوهش با پژوهشهای مذکور میتواند ناشی از این امر باشد که در این پژوهش، از شکل کوتاه پرسشنامه کارور و شیرر استفاده شده است، در حالی که در پژوهشهای مذکور، فرم بلند این پرسشنامه استفاده شده است و به همین دلیل، حساسیت ابزار سنجشی متفاوت است. با این حال به نظر میرسد در تمامی پژوهشهای پیشین به این نکته اشاره شده است که بهکارگیری راهبردهای ناکارآمد در مقابله با مسائل موجود، میتواند به بروز اختلالاتی نظیر افسردگی و اقداماتی چون خودکشی منتهی شود. در همین راستا، الگوی آمادگی فشار روانی کول، چارچوبی را برای درمان افرادِ خودکشیکننده فراهم کرده است.
بر اساس این مدل، افرادی که در توانایی تفکر واگرا مشکل دارند، زمانی که به طور طبیعی تحت شرایط فشارزا قرار میگیرند، از نظر شناختی، آمادگی ایجاد راهحلهای جایگزین برای مقابلهی مؤثر با آن شرایط را ندارند. در نتیجه این ناتوانی، این افراد ناامید میشوند و ممکن است خودکشی را تنها راهحل موجود بیابند. به عبارتی دیگر، همانگونه که اشنایدمن اشاره میکند، خودکشی درواقع راهحلی است که فرد برای رهاشدن از مشکلات موجود در پیش گرفته است. بنابراین چنین به نظر میرسد که این پدیده بیش از هر چیز دیگری به شیوه حل مسئله و راهبرد مقابلهای فرد مربوط میشود [4۶]. در همین راستا، میتوان گفت قضاوتهای شخص درباره چگونگیِ استرسآمیزبودن موقعیت، قابل فراربودن موقعیت و میزان حمایتهای قابل دسترس، نوع راهبرد مقابلهای او را مشخص میکند [۴۷].
به عبارت دیگر، زمانی که فرد خود را در موقعیتی ناراحتکننده بیابد که راهحلی برایش متصور نیست، درماندگی روانشناختی در او راهاندازی میشود و تکانه رفتار خودکشیگرایانه تسهیل میشود [۴۸]. واضح به نظر میرسد که در چنین شرایطی، استفاده از راهبردهای مقابلهای ناکارآمد به تشدید فشارهای روانی موجود، افسردگی و درنهایت خودکشی منجر شود [۴۹].
برای تبیین رابطه مثبت و معنادار میزان افسردگی و افکار خودکشی در پژوهش حاضر، حمایتهای نظری متعددی وجود دارد که عملکرد شناختی متأثر از افسردگی را به افکار و رفتار خودکشی، مرتبط کند و خودکشی را به عنوان یک همبسته و یا پیامد افسردگی مطرح میکند. بر اساس نظریه بک (1995)، یک نظامِ باور خودکشی وجود دارد که چهار موضوع اصلی دارد: بییاوری، دوستداشتنینبودن، تحملنکردن درماندگی و احساس خستگی و ازپادرآمدگی [5۰]. این نحوه تفکر، بیمار را به این باور هدایت میکند که برای مشکلاتش راهحلی وجود ندارد، بنابراین فرد برای خاتمهبخشیدن به درد روانی موجود، دست به خودکشی میزند [5۱].
اگرچه جهتگیری مذهبی در پژوهش حاضر بار پیشبینیکنندگی ندارد، با توجه به رابطه معکوس و معنادار مذهب با افکار خودکشی (0/57-=r)، در این بخش تلاش میشود درباره چگونگی تأثیر اعتقادات مذهبی بر کاهش احتمال خودکشی بحث شود. به نظر میرسد این مهم از دو دیدگاه قابلبررسی باشد.
الف) سازوکار تأثیر مستقیم: این دیدگاه به تأثیر مستقیمی برمیگردد که دین مبین اسلام با تحریم علنی خودکشی در بخشی از آیه 29 سوره «نساء» بر کاهش میزان خودکشی در میان پیروان مقیّد خود گذاشته است: «و لا تَقتُلوا انفسَکُم اِنَّ الله کانَ بِکُم رَحیماً»: و خودتان را نکشید، چراکه خداوند با شما مهربان است. طبیعی است که چنین فرمانی، احتمال اقدام به خودکشی در افراد با جهتگیری مذهبی درونی را کاهش دهد.
ب) سازوکار تأثیر غیرمستقیم: بدین معنی که اعتقاد فرد به مفاهیمی چون عدالت الهی، رحمت الهی، صبر بر مصیبت و مواردی از این دست، چونان سپری دفاعی، او را از گزند افسردگی و بهویژه ناامیدی حفظ میکند. فردی که باور دارد «اِنَّ مَعَ العُسر یُسراً»: بهدرستی که پس از هر سختی، آسانی است، درد روانی خود را بیپایان تصور نمیکند و همچنین هرگاه فردی معتقد باشد «لا مَفَرٌ الاّ عِلیک»: هیچ راه فراری نیست مگر به سوی تو، خودکشی را راه فرار تلقی نمیکند. بنابراین به نظر میرسد، رابطه منفی جهتگیری مذهبی درونی با خطر خودکشی به واسطه نقش عقاید معنوی و باورهای مذهبی در تسهیل برخوردهای سازشی و پرهیز از نومیدی قابل توجیه باشد.
مطابق یافتهها در این پژوهش، جنسیت مذکر میتواند به طور معناداری خطر خودکشی را پیشبینی کند. این یافته با پژوهشهای مختلفی همسو است؛ این در حالی است که یافته مذکور با نتایج برخی مطالعات، ناهمسوست [52-59]. در توجیه این تناقض میتوان چنین استدلال کرد که تفاوت در آمارهای ارائهشده در مطالعات مختلف، علاوه بر خصوصیات جوامع بررسیشده، میتواند به گوناگونی ابزارهای استفادهشده برای سنجش تفکرات خودکشی نیز مربوط باشد. عموم ابزارهای استفادهشده عوامل خطرساز را بررسی میکند و محدودیتهای قابل توجهی در ارزیابی شدت انگارهپردازی خودکشی دارد.
در توجیه یافته پژوهش حاضر میتوان به دیدگاه پارچی (۲۰۰۷) استناد کرد. او بر این باور است که مردان به دلیل افزایش سطح تسترون در دوران بلوغ، تکانشگری بیشتری نسبت به زنان دارند [۶۰]. از آنجا که خودکشی نوعی تکانه خودویرانگر به شمار میرود، تعجبی ندارد اگر جنسیت مذکر به عنوان یکی از عوامل خطرساز در خودکشی در نظر گرفته شود، بدین معنی که در شرایط مشابه، اقدام به خودکشی در مراجع مذکر محتملتر به نظر میرسد [۶۱]. همچنین زنان به دلیل گشودگی بیشتری که دارند، قادرند از طریق برقراری روابط نزدیک با دیگران، حمایت عاطفی و اجتماعی بیشتری داشته باشند که خود میتواند همچون سپری دفاعی آنان را در مقابل خطر خودکشی محافظت کند [۶۲].
در تبیین دیگر یافتهها، میتوان به طور ضمنی اینگونه استنباط کرد که ازدواج در اوایل جوانی (25-18سالگی) به دلیل همراهشدن با مشکلات مختلفی نظیر بیکاری، مشکلات مالی و غیره، میتواند فشار روانی قابل توجهی را به زوجین وارد آورد. چنانکه زوجین نتوانند از راهبردهای کارآمدی برای حل مسائل پیشرویشان استفاده کنند، ممکن است با مزمنشدن این فشار روانی، خودکشی را تنها راهحل موجود بیابند. همچنین، مردان با توجه به نقش متعارف مردانه که مستلزم تأمین معیشت خانواده و توانایی استقلال اقتصادی است، تحت فشار روانی مضاعفی قرار دارند که خود، میتواند به عنوان یکی از عوامل افزایش خطر خودکشی مطرح باشد [۶۳]. درنهایت با توجه به این مطلب که معمولاً در جامعه پژوهششده، تعداد کمی از دانشجویان مقطع کارشناسی ازدواج میکنند، این احتمال وجود دارد که تفاوتهای آماری موجود، مربوط به این مسئله باشد.
نتیجهگیری
مجموعاً با توجه به پیشینه پژوهش و نتایج پژوهش حاضر، به نظر میرسد سبک مقابله بهویژه سبک ناکارآمد، قویترین پیشبین خطر خودکشی باشد، چراکه در کنار جنسیت مذکر میتواند 7۸ درصد واریانس خطر خودکشی را تبیین کند. بنابراین انتظار میرود روانشناسان به این سازه توجه ویژهای داشته باشند.
از جمله محدودیتهای پژوهش حاضر، میتوان به تعدد پرسشنامهها و طولانیبودن روند سنجش خطر خودکشی اشاره کرد که بیشک موجب خستگی آزمودنیها (بهویژه آزمودنیهای افسرده) و نداشتن تمرکز فکری کافی در آنها میشود. نظر به اینکه استفاده از ابزارهای خودگزارشدهی میتواند موجب تحریف اطلاعات از سوی آزمودنیها شود، استفاده از مصاحبه بالینی برای تشخیص اختلالات روانیِ همراه، بهویژه در سطح جمعآوری دادهها قویاً توصیه میشود. همچنین، کنترلنشدن متغیرهایی نظیر وضعیت اقتصادی، عوامل فرهنگی، شغل و غیره میتواند نتایج این پژوهش را تحت تأثیر قرار داده باشد. بنابراین انجام تحقیقاتی با کنترل چنین متغیرهای مداخلهگری پیشنهاد میشود. درنهایت، از آنجا که سبک مقابله ناکارآمد را میتوان مرکز ثقل خودکشی دانست، آموزش انواع روشهای مقابله و شیوههای حل مسئله در جامعه، بهویژه به گروههای در معرض خطر از طریق سمینارهای آموزشی و رسانههای همگانی، میتواند اقدامی مؤثر در در کاهش خطر خودکشی باشد.
ملاحظات اخلاقی
پیروی از اصول اخلاق پژوهش
پروتکل پژوهش حاضر را کمیته اخلاقی دانشگاه شیراز تأیید کرده است. همه شرکتکنندگان در پژوهش فرم رضایتنامه را تکمیل کردند. در پژوهش حاضر حق خروج از پژوهش در هر مرحلهای از تحقیق برای آزمودنیها در نظر گرفته شد و بر محرمانه نگاهداشتن پاسخهای شرکتکنندگان همواره تاکید میشد.
حامی مالی
این پژوهش از پایاننامه کارشناسیارشد نویسنده اول در رشته روانشناسی بالینی در دانشگاه شیراز گرفته شده است. این پژوهش برای کارکنان دانشگاه هزینهای دربرنداشته است و همچنین از هیچکدام از منابع مالی دانشگاه شیراز استفاده نشده است.
مشارکت نویسندگان
طراحی پژوهش: یاسمن عماد و حبیب هادیانفرد. جمعآوری دادهها تجزیه و تحلیل آماری و تدوین نسخه اولیه مقاله: یاسمن عماد. نتیجهگیری: یاسمن عماد و حبیب هادیانفرد. بازبینی متن نهایی مقاله و بازبینی نگارشی و علمی: حبیب هادیانفرد.
تعارض منافع
بنابر اظهار نویسندگان، مقاله تعارض منافع ندارد.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |